داريوش شايگان و عشق او به ايران
علي دهباشي
اينك در آستانه هشتادمين سالگرد تولد داريوش شايگان، فيلسوف و انديشمند ايراني و دومين سالگرد درگذشتش هستيم. شايگان در فرداي سالروز تولد خود دچار عارضه سكته مغزي شد و قريب به دو ماه به طول انجاميد تا جان به جانآفرين تسليم كند. داريوش شايگان در زمره متفكرين و نظريهپردازاني بود كه بهرغم آنكه بيش از نيمي از سالهاي عمرش را در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي و فرهنگي سوييس و فرانسه گذرانده بود، در گفتوگو با او هرگز پي نميبرديد كه او اين همه سال از عمر خود را در غرب سپري كرده است. او مختصات و ويژگيهاي غربي بودن را در اوج داشت. برنده جايزه اول و دوم آكادمي فرانسه شده بود، برنده جايزه نويسندگان فرانكوفوني شده بود، هشت جلد از كتابهايش را به زبان فرانسه نوشته بود...
به زبانهاي انگليسي و آلماني مسلط بود و زبان روسي را نيز به خوبي ميدانست. پس چگونه ميشود او را يك متفكر و نويسنده ايراندوست خطاب كرد؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد به آثار او رجوع كنيم. از انتشار نخستين كتابش «آسيا در برابر غرب» بيش از 60 سال ميگذرد. بوميترين نگاه را به مسائل فكري و معضلات فرهنگي ايران در اين كتاب به قلم آورد. در آثار ديگرش نيز بهرغم جهاني انديشيدن، نگاهش به ايران بود. اين نگاه به ايران توسط او در عميقترين لايههاي آثارش متبلور است. كمتر متفكري را ميشناسيم كه اين گونه به تاريخ، جغرافيا، زبان و فرهنگ سرزمينش عشق بورزد و به آن ببالد. امكان حضور و زندگي در دنياي غرب برايش در عاليترين شكل وجود داشت، اما شايگان 40 سال پاياني عمرش را در ايران زيست و با مسائلش زندگي كرد. بدون ترديد كتابهاي او در زمينه جهاني انديشيدن، همچون «افسونزدگي جديد، هويت چهل تكه و تفكر سيار»، «نگاه شكسته»، «انقلاب ديني چيست؟» و«بتهاي ذهني و خاطره ازلي» به خاطر انديشههاي ژرف او در حوزه تمدني فرهنگ ايران آثاري ماندگار خواهد بود. داريوش شايگان ايراندوستي را از پدرش آموخت، در درياي جذاب و دلپذير ادبيات فارسي غوطه خورد. هر چند رشتهاش ادبيات نبود، اما به شاعران بزرگ ايران زمين عشق ميورزيد كه نتيجه اين عشق ورزيدن كتاب «پنج اقليم حضور» بود كه نگاهي متفاوت به پنج شاعر بزرگ ايراني، فردوسي، خيام، مولوي، سعدي و حافظ بود. نكته مهم در اين كتاب طرح بحث شاعرانگي ايرانيان از سوي او بود. داريوش شايگان متفكري دائم در تغيير و تحول بود و از دگرگوني و تغيير انديشههايش در جهت اعتلاي فكر خود بيمي نداشت. در يكي از واپسين گفتوگوهايش ميگفت: «فقط آدم احمق است كه تغيير نميپذيرد.» يادش گرامي و جاودان باد.