• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4573 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۷ بهمن

درباره نمايش «باق‌وحش» تجربه جديد اميربهاور دهكردي

چرخه ترسناك آرزوهاي برباد رفته

بابك احمدي

 

 

نمايش «باق‌وحش» محصول تجربه گروهيِ هنرمندان جوان تئاتر شهركرد در تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه است. مخاطب در اين اجرا با بحران‌ خانواده‌ سه‌نفره‌ مواجه است كه سرانجام رفتن پدر از خانه و تنها ماندن مادر و دختر را به دنبال دارد. در حقيقت با هسته سخت خشونت ناشي از سركوب آرزوها مواجهيم كه به‌واسطه كنشي عصبي از خانه به مدرسه (اجتماع) سرايت مي‌كند و اجرا درست در همين نقطه‌ آغاز مي‌شود. مادر دور از چشم پدر مشغول بازخواست دختر است كه «چرا در مدرسه به صورت همكلاسي‌اش كوبيده و زير چشم او را كبود كرده؟» مخاطب در ميانه‌ ماجرا درمي‌يابد اين اتفاق پيش‌تر درون خانه رخ داده و كبودي زير چشم همكلاسيِ غايب، بعدتر زير چشم مادر نيز سبز مي‌شود. اتخاذ تمهيد درست توسط كارگردان براي تبديل يك ايده‌ متني به امري رويت‌پذير و قابل مشاهده روي صحنه؛ رويكردي كه نمايش‌هاي ما بعضا فاقد آن هستند و همين فقدان به تماشاگر امكان مي‌دهد چشم بسته به شنيدن نمايش بپردازد، بي‌آنكه چيزي از دست برود.با تجربه اخير اميربهاور اكبرپور دهكردي از دو منظر مواجه مي‌شوم، البته در حد مقدورات صفحه. نخست بخش متن و اجرا و دوم، سويه فرامتني و آنچه به ويژه از منظر روانشناسي اجتماعي براي خودم مطرح است. از دومي شروع كنم، اينكه تمام عصبيت‌ خانوادگي از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟ پدر يك مرد عشق بازيگري است كه از طريق فروش فيلم در ويديو كلوپ كسب درآمد مي‌كند، مادر نيز در مدرسه‌اي مشغول به كار است كه تك فرزند خانواده آنجا درس مي‌خواند. نويسنده و كارگردان اشاره روشني به وضعيت اقتصادي خانواده ندارند، لازم هم نيست چراكه مشاغل تعريف‌شده مي‌گويد با زندگيِ خانواده‌اي از قشر متوسط مواجه هستيم. كارگردان در اجرا تلاش دارد يك موقعيت تكرارشونده (همه بحران‌ها در راه پله اتفاق مي‌افتد) را ميزانسن و بر صحنه ظاهر كند؛ چرخه سرخوردگي ناشي از انواع شكست، شكست پدر در رسيدن به آرزوي ديرينش (بازيگري)، احتمالا سرخوردگي اقتصادي ‌و شكست عاطفي او در نتيجه پذيرفته‌نشدن از سوي زن. دختر (نقل به مضمون): «مامانم مي‌گه بابام تو چيزي كه بهش علاقه ‌داره كوچك‌ترين استعدادي نداره» اما در مرحله اجرا يك واقعيت محض رخ مي‌نمايد، بهاور مي‌خواهد چيزي را با تماشاگر در ميان بگذارد كه عملا (در مرحله اجرا) طراحي و ظرف زماني نمايش را در برابر هم قرار مي‌دهد. جايي كه نمايش در دام ريتم كند گرفتار آمده و همين نكته موجب مي‌شود بين تجربه «باق‌وحش» و نمايش سابق گروه «آنشرلي با موهاي خيلي قرمز» از منظر كيفيت و ريتم اجرا، اولي را انتخاب كنم و در بخش محتوا دومي برايم مهم‌تر شود. تاكيد دارم اجرا نمره قبولي گرفته اما بازنگري در ريتم و تمرين بيشتر بازيگران براي نزديك‌تر شدن به شخصيت‌ها براي «باق‌وحش» ضروري است. درباره طراحي صحنه نمايش نيز معتقدم برخلاف تجربه سابق، اينجا با نوعي تاثيرپذيري از زيبايي‌شناسي محمد مساوات در «بي‌پدر» و «اين يك پيپ نيست» و «پسران تاريخ» اشكان خيل‌نژاد مواجه شده‌ايم (كه الزاما منفي نيست) ولي همچنان تاكيد دارم كه گروه از ظرفيت‌هاي رسيدن به اجراي مستقل‌تر برخوردار است. تا آن زمان بياييد به اين چرخه ترسناك بر باد رفتن روياها فكر كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون