مصرفزدگي به چه قيمت؟
اصغر مهاجري
متاسفانه به دليل حاكم بودن فرهنگ مصرف در كشور ما، با وجود آنكه به آيه «كلُوا واشربوا و لا تسرفوا» به شدت در زبان شفاهي و بياناتمان اعتقاد داريم، ولي به اين آيه عمل نميكنيم. يعني جامعه ايراني، هم بيش از اندازه مصرف ميكند و هم بدمصرف است به اين معنا كه فرهنگ مصرف را فرهنگپذير نشديم و در زمان پرمصرفي، موارد مضر را هم بيشتر مصرف ميكنيم. مصرف دارو، مصرف نمك، مصرف انواع سوخت و انرژيها در جامعه ايراني بيش از استانداردهاي جهاني است و البته يكي ديگر از مصداقهاي بدمصرفي ما اين است كه مواد مفيد را هم كمتر مصرف ميكنيم و زمانهايي كه بايد از نظر مصرف مواد مفيد همچون لبنيات، با استانداردهاي جهاني همراه شويم، كممصرف هستيم. بنابراين مصرف ما از نظر شيوهها و الگوهاي مصرف و فرهنگ مصرف، توام با بدقلقي و بالاتر از ميانگين جهاني است. امروز عنواني به نام «سبك زندگي» مصطلح است كه متاسفانه جامعه ما به دليل تعارضهايي كه در فرهنگمان به وجود آمده، داراي سبك زندگي تعريف شده، شفاف، مشخص و راهبردي نيست. سبك زندگي كه به خردهنظامهاي مختلف تقسيم ميشود، ميتواند فرآيند توسعه كشور، كمال كشور، رفاه، بهداشت و امنيت كشور را تحت تاثير قرار داده و در كارآمدي فرهنگ موثر باشد. در جامعه ايراني، سبك زندگي از ايدئولوژيها و فرهنگهاي مختلف متاثر شده و به همين دليل، سكانداران و برنامهريزان فرهنگي ما نه آگاهاند، نه قادرند و نه توانمندند كه بتوانند براي تغيير و اصلاح سبك زندگي مديريت و برنامهريزي كنند، ضمن اينكه متاسفانه با چالشهاي جدي و تعارضهاي اساسي و عميق پارادوكسيكال و گاهي فاجعهباري در اين زمينه مواجهيم و لذا اجزاي فرهنگ ما در زمينه مصرف، به تبعيت از اين سبك زندگي حيران و نامرتب ما، كاملا متشتت و ناهمخوان است. خوب است جامعه را از اين بابت كه به دليل اين سبك زندگي ناشفاف، تعريف نشده، مديريت نشده و مونيتور نشده، آگاه كنمي و بگوييم كه...
متاسفانه نسل نوجوان و جوان ما بيشتر از نسلهاي ميانسال و خاكستريمان از بابت مصرف نامناسب در معرض تهديد هستند. مصداق آن هم اينكه جامعه ما در سالهاي آينده با تعداد بسيار بيشتري از مبتلايان ديابت و چاقي و ساير امراض در گروه سني نوجوانان 11 تا 16 ساله مواجه خواهد بود آن هم به دليل آنكه ما در حوزه تغذيه، دچار بدمصرفي هستيم؛ چون سبك زندگي براي جامعه ما فرهنگپذير نشده و از آنجا كه فرهنگ متناسب با نيازهاي امروز ما، توسط عوامل مختلف، نه به درستي شناخته شده و نه روي آنها برنامهريزي شده متاسفانه در شهروندان ما هم دروني نخواهد شد و اين مساله، يك تهديد جدي است و در مجموع، مصرف بد باعث شده كه هم امنيت غذاييمان، هم كيفيت غذاييمان و هم نحوه مصرف كردن مواد غذاييمان زير سوال برود. يك زمان ميگوييد من زياد مصرف ميكنم ولي درست مصرف ميكنم. اما ما هم زياد مصرف ميكنيم و هم نادرست مصرف ميكنيم. پس سبكهاي تغذيهاي ما به شدت نامناسب است و وعدههاي تغذيهاي و نوع و كيفيت غذاها هم به دليل مصرفهاي بدمان دچار مشكلات جدي است. از سوي ديگر، گروههاي اجتماعي ما هم از نظر بدمصرفي، چندان با يكديگر متفاوت نيستند و همه از قشر جوان، ميانسال، زنان و مردان، مبتلا به بدمصرفي هستند چون هنوز فرهنگ شايسته و بالنده و پوياي سبك زندگي متناسب با امروز، جا نيفتاده و عمومي نشده است.
در حالي كه در ادبيات ديني ما، يكي از مصاديق جدي نهي از منكر، «لا تسرفوا» است و پيش از آن هم ميفرمايد بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، اما لازم است در اين باره بينديشيم كه چرا اين فرهنگ در جامعه ما جا نيفتاده و چرا اينطور شديم و چطور شد كه هم بد مصرف هستيم و هم به موقع و هم سر جاي خودش مصرف نميكنيم، در عين حال هزينههاي زياد هم ميپردازيم؟ علت اساسي اين اتفاق، تا حدود زيادي متوجه دولت است؛ در دولتهاي نفتمحور و معدنمحور و دولتهاي چاق و مركز پيراموني كه منابع درآمديشان از منابع خدادادي و معمولا سرشار است، چندان مديريت و كنترلي هم بر درآمد و هزينهها ندارند، رفتاري در جامعه عمومي به فرهنگ تبديل ميشود و جامعه عمومي فكر ميكند هر چقدر ميتواند بايد كه از دولت بكند.
همان ضربالمثل يك مو از خرس كندن غنيمت است اينجا هم مصداق دارد. اين تفكر، بهتدريج به فرهنگ زندگي روزمره تبديل شده است؛ فرهنگ كندن به هر قيمتي و مصرف كردن به هر قيمتي و تلاش براي پايمال نشدن حق.
البته بعضي وقتها كه دچار تحريم ميشويم، و مديريت منابع اهميت پيدا ميكند به خود ميآييم تا فرهنگ مصرف را اصلاح كنيم ولي همين كه قيمت نفت بالا ميرود، منابع درآمد بيحساب و كتابي وارد ميشود و خرج كردنهاي الكي و بيمحابا هم به دنبالش ميآيد. بحث براي اين دولت و آن دولت نيست بلكه اصولا دولتها بايد بپذيرند كه ريخت و پاش بسيار زياد دارند. مصداق آن هم هزاران چراغ و سيستمهاي گرمايشي روشن در ساختمانهاي اداري بعد از تعطيل شدن ادارات است. مصداق آن، تعداد بالاي خودروهاي دولتي است. مصداق آن، ريخت و پاش بيش از حد پروژهها و اقدامات عجولانهاي است كه به دليل ظاهرسازي انجام ميشود، بعد از مدتي هم خراب ميشود. انگار اين اموال و انرژي، متعلق به دولت است و از جيب ما نيست و بنابراين اين رفتار، به صورت يك الگو درآمده كه حتما صف بكشيم و سهمي ببريم و اين الگو به جامعه هم تسري پيدا كرده و دولت هم در اين زمينه پاسخگو نيست. اين اتفاق هم ربطي به اين دولت و دولت قبلي ندارد، بلكه اين الگو بايد آسيبشناسي و كالبدشكافي شود. مشكل جدي ما نامشخص بودن مباني تعريف، تعيين و راهبردي شدن سبك زندگي است. حرفها و طرحها و عقايد مختلفي براي سبك زندگي مطرح ميكنيم، اما در كنار آن، بخشي از سبك زندگي توسط نظام جهاني ترويج مصرفگرايي و رسانهها تبليغ ميشود و به همين دليل در سبك زندگي به هم ريخته، ناشفاف و نابلديم.