آنچه از گاندي ميتوان آموخت
محمد بقايي ماكان
نهم بهمن برابر با سيام ژانويه كه گذشت، سالروز درگذشت مرد كوچكاندام و نحيفي بوده كه جنبشي بزرگ را پايه ريخت. او به هيچ روي با خشونتهاي اجتماعي و آشوبهاي خياباني ميانهاي نداشت و از همين رو انديشه «نافرماني مسالمتآميز يا مبارزه منفي» را پي افكند كه گرچه در آغاز به منظور مقابله با قدرت استعماري بريتانيا كه لفظ كبير را هم يدك ميكشيد، كارساز به نظر نميرسيد، ولي سرانجام موثر افتاد و شبهقاره هند را از يوغ استعمار انگلستان رهانيد. مهاتما گاندي اين روش مبارزه را از ششم نوامبر 1913 به آزمايش گذاشت و در همين ايام كه در آفريقايجنوبي ميزيست، نخستين راهپيمايي گسترده را برگزار كرد كه تجربهاي شد تا آن را در مقابله با دولتي كه سرزمينش را مستعمره خود كرده بود به كار گيرد. او چنين حركتي را «مبارزه منفي» نام نهاد.اين اصطلاح گرچه در جهان به نام گاندي ثبت شده، ولي حقيقت اين است كه انديشه مذكور يا به عبارت ديگر چنين مبارزهاي در طول تاريخ بشر كم و بيش وجود داشته. براي مثال وقتي شخصي از ديگري تحكم ميبيند و توان رويارويي با او را ندارد و آنچه را كه بر او ميرود غيرمنطقي مييابد، از سر اجبار سكوت پيشه ميكند و به خواست او تن درنميدهد كه مبين مبارزه منفي است. كسي كه چنين ميكند شايد از تاثير رفتار خويش بيخبر باشد، ولي وقتي احوالي از اين دست در يك جامعه تعميم يافت، موجب ضعف و سستي در اركان سررشتهداري ميشود. گاندي در واقع چنين مقابلهاي را روشمند ساخت و الگويي دور از خشونت و آشوب براي دستيابي به مقصودي ملي پديد آورد. او به جامعهاي بزرگ، دستكم از لحاظ جمعيت كه اكنون نيز بعد از چين تقريبا با يك ميليارد و نيم نفر دومين كشور جهان است با مذاهب و فرقهها و عقايد و زبانها و اقوام مختلف آموخت كه ميتوان در برابر استعمار نيرومند كه بنياد و اساسش بر زور و ستم است و مفتخر به اينكه خورشيد در امپراتوري او غروب نميكند با مبارزه منفي كه موثرتر از كشاكشها و منازعات همراه با خشونت و خونريزي است، مقابله كرد. گاندي به خوبي دريافته بود كه اگر بين گروههاي مختلف تشريك مساعي وجود داشته باشد، ميتوانند بر موانعي كه سد راه آنهاست فايق آيند، درست همانند جويبارهايي كه وقتي به هم ميپيوندند، رودخانهاي عظيم را شكل ميدهند يا بدل به سيلابي بنيانكن ميشوند.ولي اگر يكي از گروههاي قويتر و داراي امكانات مادي بيشتر آهنگي متفاوت از ديگران ساز كند، موجب از دست رفتن و بيحاصل افتادن چنين حركتي ميشود. اين انديشه را گاندي از طريق مطالعه در فلسفه، حكمت، متون الهي، عرفان و امثال اينها كسب كرده بود، بهخصوص به واسطه تاملاتي كه در عرفان شرقي و هندوئيسم داشت. در اين آيينها آنچه اهميت دارد شوق پيمودن مسير براي رسيدن به مقصود است كه از رسيدن به هدف كارسازتر است. به قول اقبال: تپيدن و نرسيدن، چه عالمي دارد/ خوشا كسي كه به دنبال محمل است
هنوزگاندي براساس چنين تاملاتي پي برد كه اگر جامعه داراي هماهنگيهاي منطقي و دقيق باشد و براي دستيابي به مقصود شتاب نورزد، دچار عطوفتزدگي و احساسات تند و خشونتآميز نشود، بلكه رهرويي باشد كه آهسته و پيوسته طي طريق كند، نه آنكه گاه تند و گهي خسته گام بردارد، سرانجام شاهد مقصود را در آغوش خواهد گرفت.ترديدي نيست كه توجه عميق گاندي به موارد ياد شده، ناشي از تنشهاي پيدرپي ميان گروههاي مختلف اعم از فرقههاي متعدد عقيدتي و مسلكهاي اجتماعي و سياسي بوده كه سرانجام در سال 1947 منجر به تقسيم شبهقاره و تشكيل كشور پاكستان ميشود.در ايامي كه هنوز تجزيه شبهقاره شكل نگرفته بود، چهرههاي برجسته فرهنگي، سياسي و اجتماعي اين سرزمين مانند گاندي، اقبال لاهوري، جواهر لعل نهرو و محمدعلي جناح مخالف اين تفكيك بودند، ولي بهرغم تلاشهايي كه كردند تا آن جامعه گسسته نشود و شبهقاره يكپارچه بماند، راه به جايي نبردند و كار مردم به برادركشي افتاد، اين آشوبهاي خونريز كه مغاير با ديدگاههاي گاندي بود عرصه را بر گردانندگان كشور چنان تنگ كرد كه سرانجام تن به تقسيم شبهقاره دادند كه از آن دو كشور هند و پاكستان به وجود آمد و سپس پاكستان شرقي نيز مجزا شد و نام بنگلادش به خود گرفت. تشكيل كشور اخير كه آن هم مسلمان است، حجتي شد در اثبات ديدگاه گاندي كه گفته بود جدايي يك جامعه و پريشيدگي آن به دليل تعدد عقايد ديني راه درستي نيست، چنانكه دين مشترك نتوانست موجب پاكستاني متحد شود و از پهلويش بنگلادش به وجود نيايد. دليل ديگر پس از جنگهاي هشت ساله تحميلي سر برآورد كه گرچه بر محور علايق اعتقادي رقم زده شد، ولي سرانجام با همه مصايبي كه پيش آمد جنگ زماني پايان گرفت كه تكليف آب و خاك روشن شد، بعد از آن باز هم عيسا به دين خود شد و موسا به دين خود، زيرا آنچه مردم يك سرزمين را بههم ربط ميدهد و شيرازه بند كتاب هر جامعهاي است بنا به گفته گاندي يادمانهاي تاريخي، خاطرات مشترك، رنجها و شاديها و تاريخ همانند همراه با سنت، فرهنگ و مسائل مشترك است. اين اصلي است كه بايد براي انسجام ملي در هر دولت-ملت اساس سررشتهداري قرار گيرد.بيهيچ ترديدي اگر شبهقاره يكپارچه ميماند و در اين يكپارچگي عيسا به دين خود ميماند و موسا به دين خود، امروز يكي از فاجعهبارترين و رقتانگيزترين مناطق جهان به نام كشمير كه هيچ فريادرسي ندارد چون گوي در عرصه كشاكشهاي بيسرانجام دولتهاي هند و پاكستان مدام ضربههاي سخت و پيدرپي و جانكاه در طول 72 سال نميديد.