• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4623 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۸ فروردين

نگاهي به كتاب «روزها در راه» به بهانه پانزدهمين سالمرگ شاهرخ مسكوب

يادداشت‌هايي كه به كتاب باليني هر خواننده تبديل مي‌‎شوند

شاهين دلبري

 

از نوشته‌هاي محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه (صنيع‌الدوله) وزير انطباعات ناصري بگيريد تا خاطرات امير اسدالله علم وزير دربار و يار غار محمدرضا پهلوي، از محمدعلي فروغي در نمونه‌هاي وطني‌ تا «دفتر يادداشت روزانه يك نويسنده» داستايفسكي و دست نوشته‌هاي همينگوي و كامو، همگي نمونه‌هايي از يادداشت‌هاي روزانه سياستمداران و نويسندگان بزرگي است كه كسي در خواندني بودن و جذابيت‌شان، چه به لحاظ تاريخي و چه در وجه ادبي ترديدي ندارد. اين روزنوشت‌ها كه از ما بهتران اخيرا در ژانر nonfiction جايش داده‌اند و ما ترجمه‌اش كرده‌ايم؛ «ناداستان».
اين مقدمه را داشته باشيد تا برسيم به آنچه بهانه اين يادداشت است. «روزها در راه» عاليجناب شاهرخ مسكوب.
شاهرخ مسكوب (۲۰ دي ۱۳۰۲ بابل ـ ۲۳ فروردين ۱۳۸۴ پاريس) نويسنده، پژوهشگر و مترجم، جداي انواع و اقسام نوشته‌ها و ترجمه‌ها و متون كم‌نظيرش در شاهنامه‌پژوهي، از نگاه بسياراني، شايد اگر تنها «روز‌ها در راه» را كه در واقع روزنوشت‌هاي او از يكي دو ماه قبل از انقلاب ايران تا روزهاي پاياني سال ۱۳۷۶ شمسي است، مي‌نوشت كافي بود تا بدانيم با چه نويسنده منحصر‌به‌فردي مواجهيم.
«روز‌ها در راه» در واقع شرح حال نويسنده‌اي خلاق با روحيه‌اي يگانه است كه از آنجا كه تاريخ كشورش را خوب مي‌داند، از آنجا كه سياست بلد است، از آنجا كه خيلي بيشتر از انبوهي كه نوشته، خوانده است، از آنجا كه زبان فرانسه مي‌داند و در كنار همه اينها به شكل رشك‌برانگيزي فارسي بلد است، دنيايي براي‌تان مي‌سازد كه در همان چند صفحه اول كتاب مفتون نگاه ويژه و نثر جذابش مي‌شويد. خودش در پيشگفتار كتاب مي‌نويسد:
«مي‌خواهم راحت و ساده بنويسم، اين ديگر شرح بر اديپ و پرومته يا مقدمه بر رستم و اسفنديار نيست، پيشامد‌هاي روزانه است – از زشت و زيبا – شهر فرنگي است كه آدم از صبح تا غروب تماشا مي‌كند و چه بسا مبتذل و گذراست اما زندگي سرشار از همين مبتذلات است.»
براي آنهايي كه خاطرات دقيق و تجربه شده‌اي از انقلاب ايران ندارند، خاطرات روزانه مسكوب در روزهاي منتهي به انقلاب دست‌نوشته‌هايي راهگشاست. يادداشت‌هايي تيزبين به رويدادهاي آن روزها. همراه با هشدارها و پيش‌بيني‌هايي كه بيشتر وقت‌ها بر بستري از روايت نويسنده‌اي كه داستان گفتن بلد است، مي‌خوابد.
مسكوب كه تجربه فعاليت‌هاي سياسي حزبي دارد، زندان كشيده و پس از همه هياهوها، رابطه تشكيلاتي حزبي‌اش را محدود كرده است، در «روزها در راه» فضايي بي‌طرفانه براي خواننده مي‌سازد و روايتي به دست مي‌دهد كه انگار توي خيلي از آن شلوغي‌ها و ميتينگ‌ها و بگير و ببند‌ روزهاي انقلاب حضور داشته است. در خاطرات پس از انقلاب همچنين است. خاطرات روزهاي مهاجرت و در به دري و بي‌پولي و عسرت. روزهاي دردناك نويسنده‌اي توانمند كه با كيلومترها فاصله از وطن، چنان از موشكباران تهران و دردمندي شهروندانش مي‌گويد كه انگار در همان هواي جنگ‌زده نفس مي‌كشد.
«...اخبار ايران وحشتناك است... به اينها بمباران‌هاي شبانه هم اضافه شده است. گل بود به سبزه نيز آراسته شد. كار ما به كجا مي‌كشد؟ امروز از تهران تلفن شد. دارند شهر را مي‌كوبند، شب و روز. از زمين و هوا از درون و بيرون مي‌زنند تا همه را يا بكشند يا ديوانه كنند... ديشب پري تلفن كرد و گفت همه خوبيم نگران نباشيد.
دروغ مي‌گفت تا ما نگران نباشيم. مردم تهران سر به كوه و بيابان گذاشته‌اند. شنيده‌ام جمعيت نصف شده. هر شب بمباران است، بدون هيچ پناه و دفاعي، در تاريكي منتظرند تا كي زير هوار و انفجار بمب دفن شوند...»
شاهرخ مسكوب از آن دست نويسندگاني است كه به واسطه اتفاقات رنگ و وارنگ پس از انقلاب به معني واقعي كلمه حيف شدند؛ به هزار و يك دليل از وطن كوچيدند و به هزار و يك دليل ديگر بخش زيادي از استعدادشان در آن سوي آب‌ها تلف شد.
مسكوب روزها در راه چه آنجايي كه از رفاقتش با مرتضي كيوان مي‌گويد تا همراهي‌اش با اعجوبه‌اي مانند يوسف اسحاق‌پور، چه آنجا كه از خانواده و به خصوص رابطه حسي و دوستانه با غزاله مي‌گويد، غزاله دخترش كه در طول بيست سال نوشتن كتاب، آرام‌آرام بزرگ مي‌شود، آنچنان دقيق و نكته‌بين است كه مبهوت‌تان مي‌كند. روشنفكري مهربان و دل نازك در عين حال قوي و با پشتكاري ستودني. فقط كافي است به بخشي از خوانده‌هايش كه در لا‌به‌لاي يادداشت‌ها سري به آنها مي‌زند، از فارسي و انگليسي و فرانسه و عربي نگاهي بيندازيد تا ببينيد با چه كتابخوان نكته‌سنجي طرفيد:
«... گرامر عربي را دو هفته‌اي ا‌ست كه تمام كرده‌ام، با متن و تمرين و غيره... گمان مي‌كنم حالا از بعضي متن‌هاي مورد نظرم (تاريخ و فقه) با زحمت كمتر سر در بياورم، ولي فعلا رغبتي ندارم كه سراغ‌شان بروم . مخصوصا در اين روزهاي افسردگي و تنهايي. در ضمن از همه اين كارهاي كرده و نكرده به ‌شدت خسته‌ام . دارم تفكرات مارك اورل را مي‌خوانم و حظ مي‌كنم. چه امپراتوري! سال‌ها در انتظارش بودم و به نظرم مي‌آمد تفكرات يك رواقي در مقام امپراتوري، آن هم امپراتوري رم بايد خواندني باشد. انتظار به جايي بود. كمي هم نظامي مي‌خوانم اما نه با اشتياق.»
از اصرار بر مخفي ماندن بعضي از اسامي، بنا به بعضي از ملاحظات اخلاقي و سياسي كه -به قول معروف- حال‌گيري كتاب است- كه بگذريم، در پايان اين نوشته كوتاه بايد يادآور شوم كه شروع خواندن اين دو جلدي تقريبا 800 صفحه‌اي مي‌‎تواند آن را به كتاب باليني شما تبديل كند. اين را تقريبا همه كساني كه «روزها در راه» را خوانده‌اند، گواهي مي‌دهند.


   «روز‌ها در راه» در واقع شرح حال نويسنده‌اي خلاق با روحيه‌اي يگانه است كه از آنجا كه تاريخ كشورش را خوب مي‌داند، از آنجا كه سياست بلد است، از آنجا كه خيلي بيشتر از انبوهي كه نوشته، خوانده است، از آنجا كه زبان فرانسه مي‌داند و در كنار همه اينها به شكل رشك‌برانگيزي فارسي بلد است، دنيايي براي‌تان مي‌سازد كه در همان چند صفحه اول كتاب مفتون نگاه ويژه و نثر جذابش مي‌شويد.
   براي آنهايي كه خاطرات دقيق و تجربه شده‌اي از انقلاب ايران ندارند، خاطرات روزانه مسكوب در روزهاي منتهي به انقلاب دست‌نوشته‌هايي راهگشاست. يادداشت‌هايي تيزبين به رويدادهاي آن روزها. همراه با هشدارها و پيش‌بيني‌هايي كه بيشتر وقت‌ها بر بستري از روايت نويسنده‌اي كه داستان گفتن بلد است، مي‌خوابد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون