• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4626 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱ ارديبهشت

بيماري‌هاي فراگير ،تاريخ و عصر پساكرونا در گفت‌وگو با اسماعيل شمس، پژوهشگر تاريخ

بشر از تاريخ درس نمي‌گيرد

محسن آزموده

 شيوع ويروس كرونا نخستين نمونه از يك بيماري فراگير نيست كه مرزهاي جوامع انساني را درنورديده و زندگي بشر را تهديد كرده است. به گواهي اسناد و مدارك تاريخي، جوامع بشري در گذشته بارها گرفتار بيماري‌هاي فراگير شده‌اند و متناسب با ويژگي‌هاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي خود واكنش‌ها و حتي تلفات متفاوتي داده‌اند. بازخواني تاريخ اين بيماري‌ها و به ويژه مراجعه مستقيم به اسناد و مدارك آنها آموزنده، عبرت‌انگيز و روشنگر است. اسماعيل شمس، پژوهشگر تاريخ و عضو شوراي عالي علمي مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي اخيرا در صفحه اينستاگرام خود اقدام به انتشار برخي اسناد بيماري‌هاي فراگير در دوره قاجار و ارايه توضيحاتي درباره آنها كرده است. به اين مناسبت با او درباره اهميت و ضرورت بازخواني تاريخ بيماري‌هاي فراگير در شناخت شرايط امروز گفت‌وگويي كرديم. دكتر شمس در اين گفت‌وگو ضمن اشاره به اهميت و ضرورت مراجعه انتقادي به مدارك و اسناد تاريخي، نكات جالب توجهي درباره پيامدها و تاثيرات كرونا بيان مي‌كند.

 

به عنوان پرسش نخست بفرماييد تاريخ و مراجعه انتقادي و آگاهانه به آن در شرايط بحراني كنوني چه ضرورت و اهميتي دارد و چه كمكي به كاهش بحران‌هاي ناشي از كرونا مي‌كند؟

تاريخي انديشي نوعي شيوه انديشيدن است كه صبغه فرآيندي دارد و تنها به شكل ايستا و ثابت به پديده‌ها نمي‌نگرد، بلكه آنها را در فرآيندي زماني مكاني مي‌بيند. از اين رو پديده‌ها و وقايع به هم پيوسته‌اند و نمي‌توان آنها را به شكل گسسته ديد. نگاه تاريخي برخلاف ساير رشته‌ها چند‌رشته‌اي و به هم پيوسته است و همزمان از منظر افقي (وضع كنوني) و عمودي (گذشته و آينده) به پديده‌ها مي‌نگرد. هدف تاريخ‌نگار در درجه نخست كشف سابقه يا عدم سابقه كرونا يا بيماري‌هاي مشابه آن در تاريخ و پس از آن، بررسي تجربه‌هاي مشابه و يافتن راهكارهايي براي ارتقاي سطح مبارزه با بيماري در دوران كنوني و بررسي چشم‌انداز دوران پس از بيماري است. تاريخ بايد به اين پرسش پاسخ دهدكه هر ويروسي در كدام دوره تاريخي و كدام جغرافيا متولد شده و چرخه زندگي و مرگ آن تابع چه عواملي بوده است. ممكن است نسل امروز ويروسي را جديد بپندارند، ولي اين ويروس در گذشته هم وجود داشته باشد. پژوهش در اين حوزه تنها كار پزشك نيست و بايد تاريخ در اين حوزه به كمك پزشكي برود. منابع تاريخي گاه اطلاعات سودمندي را از مشخصات بيماري‌ها ارايه داده‌اند كه در شناخت تاريخ ويروس‌ها به پزشكان كمك مي‌كند. هرگاه پادشاه يا فرد برجسته و مشهوري فوت كرده است، مشخصات بيماري او را نوشته‌اند. گاه كه يك بيماري همه‌گير آمده است، اسناد موجود ويژگي‌هاي آن را بيان كرده‌اند. براي نمونه اسنادي از بيماري كشنده‌اي به نام مطبقه با مشخصه تب بالا وجود دارد كه در سال 1283 شمسي هزاران نفر را در قم، كاشان، يزد و بسياري از نواحي ايران كشته است. طبيعي است كه پزشكان بايد تشخيص دهند كه نام امروزين اين بيماري چيست. همچنين كتاب‌هاي زيادي در تاريخ پزشكي، بيماري‌هايي مانند طاعون و درمان آنها توسط زكرياي رازي و ابن سينا تا پزشكان فرنگي دربار شاهان قاجار مانند پولاك و تولوزان نوشته شده‌اند. تنها درباره طاعون و وبا از سده 3تا 13ق بيش از يكصد كتاب توسط علماي مسلمان تأليف شده كه از منظر فقهي، حديثي و مانند آن به اين بيماري‌ها نگاه كرده و شرحي از نحوه مواجهه علما و مردم با آنها داده‌اند.براي نمونه مي‌توان به كتاب «بذل الماعون في فضل الطاعون از ابن حجر عسقلاني (٨٥٢ق) يا «الإباء في مواقع الوباء» از بدليسي (٩٣٠ق) اشاره كرد. علم پزشكي مدرن هرچند بسياري از بيماري‌هايي را كه بشر سنتي با آنها درگير بوده و نتوانسته درمان كند، درمان كرده است؛ اما نمي‌تواند هزاران سال تجربه و انديشه انسان در حوزه تاريخ پزشكي را به كناري نهد. حضور مورخان در اين حوزه در كنار پزشكان مي‌تواند به گفت‌وگوي ميان قديم و جديد يا طب سنتي و مدرن كمك كند و از خط‌كشي‌ها و دوگانه سازي‌هايي كه نفعي براي جامعه ندارد، جلوگيري كند.

وضعيت اسناد و مدارك ما درباره بيماري‌هاي فراگير چگونه است و آيا به صورت متون انتقادي، تصحيح و منتشر شده‌اند يا در زمينه آنها كارهاي پژوهشي (مثل كاري كه خانم دكتر ناطق انجام داده‌اند) صورت گرفته است يا خير؟

منابع ما تا دوره قاجار عمدتا به صورت كتاب و سفرنامه است. سياحان خارجي كه از دوره صفوي به بعد به ايران آمده‌اند توجه ويژه‌اي به بيماري‌ها داشته‌اند. در سفرنامه‌هاي ايراني هم سفرنامه‌هاي حج و عتبات عاليات از نظر توجه به بيماري‌هاي واگير غني هستند . از دوره ناصرالدين‌شاه قاجار كه روزنامه‌ها منتشر شدند و آرشيوي براي اسناد شكل گرفت، اين دو منبع تازه هم، آگاهي‌هاي زيادي درباره بيماري‌ها به ما مي‌دهند. در آرشيوهاي سازمان اسناد ملي، مجلس شوراي اسلامي، وزارت خارجه و چند نهاد ديگر اسناد خوبي در زمينه بيماري‌ها وجود دارند. در وباي ۱۲٨۲شمسي برخي روزنامه‌ها عملا نقش يك راهنماي پزشكي را داشتند.محمدخان كرمانشاهي دستورالعمل پيشگيري از وبا را در روزنامه تربيت چاپ كرد. برخي روزنامه‌ها هم آمار مبتلايان و فوتي‌هاي وبا را چاپ مي‌كردند و بحران‌هاي اجتماعي مانند بحران نان را پوشش مي‌دادند. در سال‌هاي گذشته بخشي از اسناد بيماري‌ها تصحيح شده و كتاب‌هايي هم منتشر شده‌اند. يكي از كتاب‌هاي سند محور در اين حوزه تاريخ طب و طبابت در ايران تأليف محسن روستايي است. كتاب ديگر، وباي عالمگير كاري مشترك از دكتر منصوره اتحاديه و اينجانب و خانم غفوري است كه شامل اسناد وباي سال‌هاي 1283-1282ش كرمانشاه و ساير نقاط ايران است. كتاب‌هايي هم به زبان انگليسي منتشر و به فارسي ترجمه شده‌اند كه مي‌توان به كتاب ويلم فلور به عنوان سلامت مردم در ايران قاجار و نوسازي پزشكي و بهداشت عمومي در دوره قاجار تأليف هرمز ابراهيم‌نژاد اشاره كرد.

به نظر شما باز‌خواني اسناد تاريخي در شرايط كنوني كه گرفتار كرونا هستيم براي مردم عادي، محققان و پژوهشگران و دست اندركاران درگير با اين بيماري چه فايده‌اي دارد؟

البته كرونا يك بيماري جهاني است و مقايسه آن با وباي منطقه‌اي كمي ساده سازي موضوع است، ولي با در نظرگرفتن اين نكته كه در كشور ما قبلا شاهد بيماري‌هاي همه‌گير بوده‌ايم و با يافتن تجربه‌اي نزديك و مشابه با كرونا، مي‌توانيم به تجربيات تاريخي مشخصي تكيه كنيم. اين تشابه به ما كمك مي‌كند تا درك بهتري از واكنش مردم به توصيه‌هاي بهداشتي، رعايت يا ناديده گرفتن توصيه‌ها و رفتن به اماكن عمومي پيدا كنيم. به باور من وباي 1283-1282ش بيشترين شباهت‌ها را با كروناي امروز دارد. از جمله مشتركات آنها مي‌توان به مسري بودن هر دو، فصل‌هاي آغاز و گسترش هر دو بيماري، مصادف شدن با عيد نوروز، ماه رمضان و حج تمتع اشاره كرد. اين شباهت‌ها حتي مي‌تواند به ما در شناخت نحوه برخورد مردم آن زمان با موضوع‌هايي مانند زيارت، نماز و حج كمك كند. ما به كمك اين اسناد مي‌توانيم بگوييم كه در كشور ما چندين بار پس از بيماري‌هاي واگير قرنطينه صورت گرفته است و اين روش، كار تازه‌اي نيست و افق ديد و ذهنيت مردم و دست‌اندركاران امر را نسبت به اين موضوع گسترش دهيم. نخستين بار در سال ۱۲۵۳ق در دوره محمدشاه قاجار، موسي ساوجي واژه انگليسي كرانتين را به كار برد و درباره آن در رساله طبي‌اش توضيحاتي داد. از آن زمان به بعد هنگام بروز وبا يا طاعون، قرنطينه در مناطق درگير و حتي گاه در سطح كشور برقرار مي‌شد. با بررسي آن تجربه‌ها مي‌توانيم به اين پرسش‌ها پاسخ دهيم كه آيا قرنطينه روستا بايد با قرنطينه شهر يكي باشد؟ آيا قرنطينه در فصل‌هاي مختلف سال بايد به يك سبك اجرا شود؟ آيا قرنطينه بايد به تنهايي توسط دولت اجرا شود يا از مردم هم كمك گرفته شود؟ از ديگر نتايج بازخواني تاريخي بيماري‌هاي همه‌گير دادن قوت قلب به انسان امروز است كه در گذشته هم ويروس‌هاي وحشتناكي شيوع يافته‌اند و گاه در مواردي مانند طاعون سياه چند صد ميليون انسان را كشته‌اند. تازه آن موقع نه جمعيت به اندازه الان بوده و نه قدرت پزشكي و دفاعي انسان مثل حالا بود. با وجود اين بشريت از فاجعه عبور كرده و زندگي ادامه يافته است.اين موضوع مي‌تواند دينداران را هم كه اين روزها به سبب بسته شدن مساجد و اماكن زيارتي و احتمال تعطيل حج نگران آينده دينداري هستند، آرام كند و بدانند پس از اين‌گونه وقايع دين همچنان خواهد ماند.

ويژگي‌هاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي جوامع مختلف و از جمله جامعه ما تا چه اندازه و به چه صورت در نحوه مواجهه با فاجعه بيماري‌هاي واگير تاثير گذاشته‌اند و آيا مي‌توان ويژگي‌ها‌ي كلي در نحوه مواجهه با بيماري‌هاي فراگير را در تاريخ ايران برشمرد؟

طبيعي است كه ويژگي‌هاي هر جامعه‌اي از جمله سبك معيشت، تراكم جمعيت شهري، روستايي و ايلياتي، اقتصاد كشاورزي، دامي و تجاري و نوع آداب و رسوم در نحوه مواجهه با بيماري موثر است و ايران هم از اين قاعده بيرون نيست. با وجود اين نحوه مواجهه با بيماري بيش از هر چيز تابع گفتمان حاكم بر دولت و جامعه است كه تا ميانه‌هاي دوره قاجار گفتمان سنت بود. وقتي مي‌گويم سنت، سوءتفاهم پيش نيايد و با سنت‌گرايي خلط نشود. سنت‌گرايي يك ايدئولوژي مدرن است كه در دنيا با نام كساني مانند رنه گنون، حلقه اورانوس و هايدگر شناخته مي‌شود و در كشور ما هم البته با نام‌هايي مانند احمد فرديد، حسين نصر و داريوش شايگان. منظور از سنت، ميراث تاريخي گذشته جامعه ما در ابعاد مختلف است كه گاه به عنوان ميراث عاميانه، بومي و ملي هم شناخته مي‌شود و مذهب يكي از اركان مهم آن است. در برخي موارد كه سنت ملي جنبه مذهبي گرفته يا دركشورهايي مانند ژاپن كه مذهب، ملي و بومي است، اين دو هم‌افزا شده و عامليت آنها در شكل‌دهي طرز فكر و عمل مردم بيشتر شده است. اگر به شيوه‌هاي مداواي بيماري‌ها در چهار گوشه ايران نگاه كنيد عدد مناطق، شيوه‌هاي درماني سنتي مختلف پيدا مي‌كنيد كه برخي‌ها همين امروز هم اجرايي مي‌شوند. در مورد مذهب هم كه بيشترين تاثير را در نحوه مواجهه مردم ما با بيماري داشته است، بايد از فلسفه نظري تاريخ كمك گرفت و به نظريه «مشيت الهي» اشاره كرد. در اين چارچوب حركت ارابه تاريخ تنها و تنها با اراده خداوند امكان پذير است و هيچ جنبنده‌اي بدون اذن او توان جنبيدن ندارد. يكي از مهم‌ترين حلقه‌هاي وصل انسان به خدا از قضا موضوع بيماري است كه پيش از آمدن اديان الهي بيماري را نتيجه قهر آسمان مي‌ديد و براي فرار از آن يا مداواي بيماران به قرباني كردن و ستايش برخي درختان و جمادات و... مي‌پرداخت. در قرآن نيز هنگام ذكر برخي بلاياي جمعي به دو سنت ابتلا يا آزمايش و عذاب يا تنبيه اشاره شده است كه اولي براي آزمايش مومنان و دومي براي مجازات كافران است. سنت ديگري كه به معناي تنبيه همزمان گناهكاران به خاطر گناه و مومنان به سبب سكوت در برابر گناه آمده، فتنه است (آيه ۲۵ انفال). برداشت مردم از بيماري‌هاي همه‌گير در جوامع سنتي يا تازيانه خشم خداوند براي مجازات گناهكاران يا محك و آزمايش براي مومنان بوده است. بنابراين در هر دو صورت براي كليت جامعه، بيماري واگير قابل توجيه بود. راه مداوا و خلاصي از آن هم تضرع و توسل به درگاه الهي و همزمان استفاده از برخي داروها و ابزارها بسته به سنت منطقه بود كه البته نقش آنها تنها «سبب» بود و شافي اصلي همچنان خداوند محسوب مي‌شد. با ورود مدرنيته به ايران و گسترش رويكرد علم‌محوري براي مداواي بيماري كم‌كم نقش ايمان و سنت به حاشيه رفت؛ اما همچنان باقي ماند؛ به‌طوري كه امروز هم نشانه‌هاي نفوذ آن را كمابيش مي‌بينيم.

شما در يادداشت‌هاي خود اشاره كرده‌ايد كه در گذشته قرباني‌ بيماري‌هاي فراگير، بيشتر اقشار فرودست و فقير بوده‌اند و برخي اقشار هم از اين موقعيت‌ها سود برده‌اند. به نظر شما مطالعه اين موارد به لحاظ اخلاقي و سياسي چه درسي به انسان‌هاي امروزي مي‌دهد؟

اين نوع اسناد به ما هشدار مي‌دهند كه به موازات درمان بيماران و تلاش براي جلوگيري از گسترش كرونا بايد به فكر طبقه فقير و كم درآمد جامعه باشيم. فقر و احساس فقر در ايام بيماري‌هاي همه‌گير از جنس فقر در شرايط عادي و غيربحراني نيست. اين فقر و تنهايي و بي‌پناهي مي‌تواند در آينده بحران‌هاي خطرناك‌تر از اپيدمي را بر سر راه جامعه و دولت و تك‌تك پولداران و صاحب منصبان و همه مردم قرار دهد. وباي صد و هفده سال پيش به ما مي‌گويد بحران‌هاي ناشي از فقر و بي‌پناهي زماني شدت مي‌گيرند كه از آهنگ رشد بيماري كاسته شود.

برخي تحليلگران با استناد به موارد تاريخي معتقدند اين بيماري‌هاي فراگير مي‌توانند به تحولات سياسي و اجتماعي گسترده منجر شوند. آيا آن چنانكه برخي مي‌گويند كرونا مي‌تواند مبنايي جديد براي دوره‌بندي تاريخ شود و بر پايه آن تاريخ بشر را به پيش از كرونا و پس از كرونا تقسيم كرد؟

بحث از جهان پيش از كرونا و بعد ازكرونا زماني قابل پذيرش است كه يقين داشته باشيم كرونا مانند جنگ جهاني اول يا سقوط كمونيسم مي‌تواند بر سرنوشت همه دنيا و تك‌تك كشورها و انسان‌ها تاثير بگذارد. من در اين مورد ترديد دارم و تاثير كرونا را در كشورهاي مختلف يكسان نمي‌بينم؛ اما منكر وقوع تغييرات در جهان نيستم. از همين حالا هم شاهد تغييراتي در جهان چه در ابعاد مثبت و چه منفي هستيم. در كوتاه‌مدت و ميان مدت اقتصاد جهاني به‌شدت افت خواهد كرد و بيش از همه اقتصاد گردشگري متضرر خواهد شد. دنياي ديجيتال و به ويژه گوشي‌هاي هوشمند برنده اصلي جهان پساكرونا خواهند بود و آموزش‌هاي مجازي و دور‌كاري و خريدهاي اينترنتي به‌شدت گسترش خواهند يافت. در كشورهاي غربي شاهد اجراي نسبي انديشه‌هاي سوسياليستي مانند گسترش بيمه‌هاي همگاني، توجه به بهداشت و محيط زيست، افزايش نقش دولت در توزيع ثروت و خلق فرصت‌هاي برابر و توجه بيشتر به گروه‌هاي اقليت و حاشيه نشين خواهيم بود. پس از اين پزشكان به قشري محبوب در جهان تبديل خواهند شد و كارخانجات داروسازي و تجهيزات پزشكي رشد خواهند كرد. از ديگر تغييرات ممكن، تغييركاركرد برخي سازمان‌هاي بين‌المللي، تخطئه نئوليبراليسم و بازخواني مفاهيم امنيت، عدالت، آزادي و نسبت آنها با يكديگر خواهد بود. اگر بخواهم از تعبيرات يووال نوح هراري بهره بگيرم بايد بگويم كه پس از اين شاهد جدي‌تر شدن جدال انسان خردمند با انسان خداگونه خواهيم بود. انسان خداگونه انساني است كه احساس مي‌كند خداي زمين است و بايد به خاطر منافع خود بر همه‌چيز و همه كس حكم براند. اگر ما آنچنان كه فيلسوفاني مانند ماركس گفته‌اند نقطه تمايز گذشته و نو را تفسير جهان توسط فيلسوفان سنتي و تلاش براي تغيير جهان توسط فيلسوفان مدرن بدانيم به نظرم كرونا اين پرسش مهم را به ميان كشيده است كه تغيير تا كجا؟ انسان خردمند از همين حالا و با استناد به كرونا انسان خداگونه را با اين چالش روبه‌رو كرده است كه تا چه اندازه‌اي حق دارد جهان را تغيير دهد و آيا تغييرات او نقطه توقفي هم دارد؟

با توجه به اين بحث، تحولات در ايران پس از كرونا چه سمت و سويي خواهند داشت و آيا اساسا امكان تحول يا تغيير در ايران پس از كرونا وجود دارد؟

در كنار برخي تغييرات جهاني كه ايران هم تحت تاثير آنها قرار خواهد گرفت، مهم‌ترين تاثير كرونا در ايران تقويت شكاف سنت - مدرنيته به نسبت شكاف‌هاي قومي، مذهبي، طبقاتي، نسلي، جنسيتي و اقتصادي خواهد بود. جامعه ما درباره نحوه مواجهه با كرونا به دو قطب كاملا متفاوت تقسيم شده است. در واقع ما با جامعه‌اي همگون به نام جامعه ايراني روبه‌رو نيستيم، بلكه اين جامعه دو روي يك سكه است. روي مدرن سكه براي پيشگيري از بيماري، جلوگيري از گسترش بيماري و درمان آن نگاه علمي و رو به جلو دارد در حالي كه روي ديگر آن تحقق اين امور را در برگشت به گذشته و مددجستن از عناصر ديني، سنتي و فرهنگي مي‌بيند. كرونا سبب افزايش قدرت رويه مدرن جامعه ايراني در برابر سنت خواهد شد.

با اين تفسير آيا ما مي‌توانيم در ايران و به شكل عام در جهان اسلام شاهد تحولي باشيم كه زلزله ليسبون پرتغال در سال ۱۷۵۵ در اروپا به وجود آورد؟

جامعه ايراني در قياس با مواجهه گذشته خود با بيماري‌هاي واگير رشد بسياري كرده است و اين، قابل انكار نيست، اما اينكه فكركنيم زلزله فكري اروپا و انقلاب فكري در زيست مومنانه در ايران تكرار خواهد شد، بنابه علل مختلف تاريخي و فرهنگي قياسي مع‌الفارق است. البته همچنان‌كه پس از زلزله ليسبون، فيلسوفاني مانند ولتر، كانت و روسو به نقد جهان آرماني كليسا پرداختند.

به نظر شما آيا بشريت به‌طور كلي و جامعه ما به‌طور خاص از موارد پيشين مواجهه با بيماري‌هاي فراگير درسي گرفته است؟

متأسفانه بشريت از تاريخ عبرت نگرفته يا اگر گرفته كوتاه‌مدت بوده است و فكر نمي‌كنم با اين بيماري هم عبرت بگيرد. به گمان من اوضاع با اندكي تغيير همچنان ادامه خواهد يافت و نبايد درباره تاثيرات كرونا خيلي زياده روي كرد. آنفلوآنزاي اسپانيايي در سال 1918 حدود50 ميليون كشته داد كه از كشته‌هاي جنگ جهاني اول بيشتر بود ولي كمي بعد فراموش شد. اگر همان موقع كشورهاي بزرگ تنها يك دهم بودجه نظامي خود را به مبارزه با ويروس اختصاص داده بودند جهان شاهد بيماري‌هايي مانند كرونا نبود. يك وجه ديگر از عبرت نگرفتن انسان نه تنها از گذشته بلكه از همين حالاي اطراف خود را مي‌توان اين روزها ديد. يك تلقي مهم از مدرنيته، نظم ارگانيك و قانونمند بودن جامعه است كه در آثار منتسكيو و دوركيم در اروپا و روشنفكراني مانند مستشارالدوله و ملكم‌خان در ايران ديده مي‌شود. ما امروز با مدرنيست‌هايي روبه‌رو هستيم كه سيماي مدرن دارند، از ابزار مدرن استفاده و از انديشه مدرن دفاع مي‌كنند اما در عمل فرسنگ‌ها از مدرنيته دور هستند. دولت مقرراتي مانند فاصله‌گذاري فيزيكي و نرفتن به سفر را وضع مي‌كند، اما اينان بي‌توجه به اين قانون كه براي سلامت جامعه وضع شده است بدون هيچ گونه فوريتي به سفر مي‌روند. كرونا نه‌تنها سبب گسترش شكاف سنت- مدرنيته شد، بلكه شكاف مدرنيته ناهنجار و بدقواره و مدرنيته قانونمند يا شهروند مسوول در برابر فرد مسووليت‌گريز را هم آشكار كرد. به نظر من شكاف دوم به مراتب از شكاف اول براي آينده ايران خطرناك‌تر است.


بحث از جهان پيش از كرونا و بعد ازكرونا زماني قابل پذيرش است كه يقين داشته باشيم كرونا مانند جنگ جهاني اول يا سقوط كمونيسم مي‌تواند بر سرنوشت همه دنيا و تك‌تك كشورها و انسان‌ها تاثير بگذارد. من در اين مورد ترديد دارم و تاثير كرونا را در كشورهاي مختلف يكسان نمي‌بينم؛ اما منكر وقوع تغييرات در جهان نيستم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها