گروه اجتماعي
شد 5 سال كه حسين قندي، از محبوبترين و ماندگارترين چهرههاي مطبوعات و آموزش روزنامهنگاري ايران از جمع شاگردان و همكاران و جامعه روزنامهنگاران ايران رفته است. جاي خالي او را گاهي ميشود نمادي هم دانست از كم شدن يكي از پايههاي كار سخت و منضبط و حرفهاي در جهان مطبوعات. مجيد رضاييان، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورناليسم سالها با حسين قندي رفاقت و همكاري داشت و حالا در پنجمين سالگرد نبودنش از ويژگيهايي ميگويد كه او را تبديل كرده است به يكي از چهرههاي بارز مطبوعات ايران. اينكه آيا هنوز ميتوان ارتباطي ميان استانداردهاي سختگيرانه قندي در كار حرفهاي و مطبوعات امروز يافت يا نه از ديگر موضوعاتي است كه رضاييان در گفتوگو با «اعتماد» به آن پاسخ داده است.
شما شناخت زيادي از حسين قندي داشتيد، به نظرتان چه ويژگيهاي او سبب شد اين جايگاه متفاوت را در ميان روزنامهنگاران كشورمان داشته باشد؟
من ويژگيهاي ايشان را به سه دسته تقسيم ميكنم: ويژگيهاي اخلاقي، حرفهاي و علمي و آموزشي. به لحاظ اخلاقي اول از همه بايد در مورد قندي گفت كه بسيار بسيار صادق بود و آن صداقت با صراحت همراه بود. ديدهايد كه بعضيها شايد خيلي از صراحت خوششان نيايد اما همين حالا كه من و شما مشغول صحبت هستيم، اين صداقت يك نياز جدي است. هر قدر جامعه روزنامهنگاري ما درون خودش از ناراستي، دورويي يا ريا فاصله بگيرد، روزنامهنگاري ما موفقتر خواهد بود. از حسين قندي بايد بياموزيم كه صادق بودن و صريح بودن، فضيلت است. نكته دوم؛ قندي فردي بينهايت منضبط بود. يعني در كار روزنامهنگاري بايد خيلي توانايي اخلاقي و نظم داشته باشيد كه بتوانيد به هر حرفي كه زده و وعدهاي كه دادهايد، عمل كنيد. نكته ديگر در مورد رفتار او را با يك شوخي كه بچههاي روزنامهنگار ميكردند ميگويم؛ گاهي وقتي ميخواستند سراغ او را بگيرند، ميگفتند: «آقاي كلگيت (نام يكي از برندهاي خمير دندان) كجاست؟» چون دندانهاي خوشفرمي داشت و هميشه هم لبخند ميزد. خيلي مهم است كه آدم هميشه اينطور خندان باشد و با هر موضوعي اينقدر مهربان برخورد كند. غير از اينها هم خوشلباس و شيكپوش بود و اين را ديگر همه ميدانند.
در ويژگيهاي حرفهاي، اولين نكته سختگيرياش بود تا جايي كه برخي از او به خاطر اين همه سختگيري انتقاد ميكردند، اما خب اگر اين سختگيري نميبود، نسل بعدي روزنامهنگاران شايسته از كجا ميخواستند بيايند؟ روزنامهنگاري يعني ميليمتر به ميليمتر كار قاعده داشته باشد. در ضمن او روي نظرات خودش باور داشت و روي اين باور ميايستاد. درست است كه وقتي كسي روي حرفش ميايستد گاهي ميگويند بايد انعطاف داشت، اما اين موضوع در واقع به نوع باور آن آدم بازميگردد. من خيلي به او نزديك بودم و اين را با اطمينان ميگويم كه او جزو كساني بود كه پاي باورهايش ميايستاد. قندي در (روزنامه) انتخاب معاون من بود، ما البته رفيق بوديم و خيلي موضوع سردبير و معاون بينمان مطرح نبود اما او به تمام معنا آداب حرفهاي را رعايت ميكرد. او از نسلي است كه اين آداب را بسيار خوب آموختند و بسيار خوب به ديگران آموزش دادند. مثلا شما نظرت را به سردبير بگو اما وقتي قرار شده حرف آخر را بزند بايد قبول كني نه اينكه روي حرف خودت بايستي، اين يعني آداب حرفهاي.
ويژگي سوم او در موضوع علمي و آموزشي است. او از جمله كساني بود كه شرح درس ميداد و از دومين جلسه با تمرين وارد كلاس ميشد. خودش تمرينها را مينوشت و بين بچهها پخش ميكرد و از دانشجويان ميخواست تمرين را انجام دهند تا او بتواند تا هفته بعد تصحيح شده به آنها بازگرداند. اينكه شما از 17 جلسه، 16 جلسه را تمرين بدهي و آنها را تصحيح كني و اين تنها يكي از پنج، شش كلاسي باشد كه در هفته داري يعني حجم بالايي از فشار كار. ممكن است يك نفر بگويد من درسم را ميدهم خودشان تمرين كنند اما قندي در كلاسهايش جز مباني علمي، به مبناي عملي آموزش بسيار پايبند بود.
چقدر امروز ردپاي آن آموزهها را در مطبوعات و روزنامهنگاري امروز ميبينيد؟ سختگيريها و استانداردهايي كه ايشان در آموزش دانشجويان در نظر ميگرفت، آيا در دنياي كار مطبوعاتي اين ميدان را ديدند كه بتوانند عملي شوند؟
در اين زمينه بايد يكبار مستقل صحبت كنيم چون ديگر ميشود موضوع نقد من به مديريت رسانههاي ايران. در نظام رسانهاي ايران يك سري سردبير و ردههاي ديگر را داريد و يكسري مديران رسانهاي. حالا كه حرف آقاي قندي است در مورد مطبوعات ميگويم؛ مديران مطبوعات به آموزشها و آموزههاي روزنامهنگاران بهاي مقطعي دادهاند، اما بهاي استراتژيك براي آن قائل نشدند كه اگر شده بودند، اين آموزشهايي كه در موردشان صحبت ميكنيم به باد نميرفت. الان كه علياكبر قاضيزاده هست، فريدون صديقي هست، يونس شكرخواه هست، بيژن نفيسي كه هست، حسن نمكدوست و توكلي و بهزادي كه هستند، ما همه هستيم خب معنايش اين است كه مديريت رسانه بايد تجديدنظر كند تا مهارتهاي روزنامهنگاري به جاي خودش بازگردد. اين مهارتها بايد آنقدر مهم باشند كه اگر كسي استانداردهاي لازم را ندارد، حق نداشته باشد از در تحريريه روزنامه، خبرگزاري يا اتاق خبر وارد شود. خود من از سال 80 تا الان دارم موضوع استانداردسازي رسانه را مطرح ميكنم. آن زمان ايسنا اين موضوع را شروع كرد و من هم خيلي اصرار داشتم كه سوژه پيگيري شود و سر همين موضوع با خيليها صحبت شد؛ از خدابيامرز كاظم معتمدنژاد و خود آقاي قندي گرفته تا خود من و خيليهاي ديگر. اين اصرار روي اين سوژه براي چيست؟ چون وقتي آموزشي داده ميشود، براي اين است كه بعدا فرد بتواند به آن عمل كند. من معتقدم كه خيلي از آن آموزشها اثر داشته و بسياري از آن بچهها تبديل به آدمهايي حرفهاي و موفق شدند، اما براي مانا و ماندگار بودن اين آموزشها و حرفهاي بودنها وارد بحث مفصلي ميشويم كه بايد به صورت مستقل در موردش صحبت كرد.
نقدي كه الان وارد است و نميدانم چقدر منصفانه هست يا نيست، اين است كه ميگويند از نسلي به بعد كه قبل و بعد از انقلاب كارشان را شروع كردند و تا دوره مطبوعات پس از خرداد 76 هم نقش فعال داشتند، اوضاع مطبوعات خوب بود اما نسل بعد ديگر آن تواناييها يا انگيزهها را نداشتند و در تحريريهها كساني نشستهاند كه كارشان را درست نميشناسند. شما فكر ميكنيد واقعا اين ارتباط ميان نسل روزنامهنگاراني مثل حسين قندي و نسل جديد اين حرفه قطع شده است؟
اين تقسيمبندي در عين حال كه درست است، ناقص است، مصداق اصطلاحي كه در منطق داريم: درستِ ناقص. يعني درستي كه كامل نيست. من، آقاي جلال رفيع، محمود شمسالواعظين يا يونس شكرخواه كساني بوديم كه سال 58 روزنامهنگار شديم، آقاي قندي و نسلشان 10 سال زودتر از ما روزنامهنگار شدند. بر اساس همان تقسيمبندي درستي كه مطرح كرديد، نسل بعدي كه ميبينيد، آموزشهاي حرفهاي از نسل قبل ديدند و با ديدگاهها و روشهاي جديدي مشغول روزنامهنگاري شدند و چهرههاي درخشان و موفقي هم در ميانشان هست. اما ممكن است اين نسل بگويد كه در روزنامهنگاري فقط نگاه حرفهاي جواب نميدهد و بايد آزادي بيان را هم جزو ملاكها و معيارها قرار داد. حرف من اين است كه پس بايد اين بخش را هم اضافه كنيم كه روزنامهنگاري حرفهاي را در كنار آزادي بيان بايد ديد و اين يعني جمع نسل قبلي روزنامهنگاران با نسل كنوني. آموزشهاي نسل قبلي براي اين نسل از ميان نرفته اما اينكه اين آموزشها نهادينه شوند به عواملي نياز داشت كه شايد برخي از آنها فراهم نشدند.
در حسين قندي كدام يك از اين توانمنديهاي حرفهاي بود كه بيش از همه در ذهنتان باقي مانده است؟
من هرجا سردبير بودم، اولين ملاكم براي انتخاب معاون خبر اين بود كه بايد «تنددست» باشد، يعني در ويرايش و اديت و رساندن مطلب كه زمان براي ما خيلي مهم است بايد تند و تيز باشد. حسين قندي بسيار تند و تيز بود و در هر سمتي كه قرار داشت چه سردبير و چه معاون از عهده اين كار عالي برميآمد. دوم اينكه تيترزن بود؛ جان كلام را سريع ميگرفت و تيتر ميزد و در دورهاي هم كه دوتيترهها را وارد مطبوعات كرد. آدمي بود كه مدام در اين زمينه تكاپو داشت و كار جديد ارايه ميكرد و روزنامهگار ششدانگ حرفهاي بود. در عين حال آدم جامعالاطرافي بود يعني فقط محدود به كار عملي در مطبوعات كه در آن بسيار خوب بود، نشد و كتاب مقالهنويسي و گزارشنويسياش همچنان هست.
و به عنوان دوست و همكار اولين چيزي كه شخصا از او به ياد ميآوريد، چيست؟
لبخند و نظم.