چون ابر انقلاب به سر سايبان گرفت
آبي كه خاك كشور ما در ميان گرفت
خاكش جواهري است كه در پرنيان گرفت
بنشان غبار فتنه كه اين نوبهار عشق
چون ابر انقلاب به سر سايبان گرفت
جانبخش بود باد بهارش به كوه و دشت
هر جا گذشت سبزه بجنبيد و جان گرفت
سيمرغ دين به كوري اسفنديار كفر
پرورد رستمي كه كمين و كمان گرفت
خواهم شدن به نعره، به خاك حكيم طوس
كان ژندهپيل زنده شد و هفتخوان گرفت
اين «رهبر كبير»، «خميني بتشكن»
خط امان خود از «امام زمان» گرفت
سر پنجه «ولي» است كزين آستان برون
بيخ گلوي فتنه آخر زمان گرفت
طفلانه رفت بر در ميخانه «شهريار»
اما پياله از كف پير مغان گرفت...
شعري در وصف امام(ره)
محمدحسين شهريار