سياست سكوت
در آموزش و پرورش
مهدي بهلولي
گفتهاند «سكوت سرشار از ناگفتهها» و همچنين ناكردههاست. در سياست هم، گاهي سكوت نشانهاي از ناگفتهها و ناكردههايي مهم و به اصطلاح ترفندي براي خود را به كوچه علي چپ زدن است. با اين وجود جامعه ميداند كه در پس آن سكوت، مسووليتهاي فراواني نهفته است كه بناست بر آنها سرپوش گذاشته شود. براي نمونه وقتي رومينا اشرفي، دختر 14 ساله، چندي پيش به دست پدر خود كشته شد فرادستان آموزش و پرورش ما، ترجيح دادند كه سكوت كنند. اين سكوت يعني اينكه اين رخداد به ما و آموزش و پرورش هيچ ربطي ندارد و مسالهاي كاملا خانوادگي است كه ما در قبال آن مسووليتي نداريم.
يا وقتي در زمستان گذشته، جسد يخ زده فرهاد و آزاد خسروي، دو برادر و كولبر 14 و 17 ساله مريواني در كوههاي اورمان پيدا شد باز فرادستان آموزش و پرورش ترجيح دادند سخني نگويند تا مبادا پاي آنها هم به ميان كشيده شود و بخواهند بخشي از مسووليت جان باختن آن دو نوجوان را به عهده بگيرند. نمونهها البته و متاسفانه بسيار است و گويا توجيه اصلي آموزش و پرورش اين است كه رويدادهاي بيرون مدرسه، به آموزش و پرورش ربطي ندارند. نكته بسيار مهم اين است كه آموزش و پرورش در قبال آنچه در مدرسه رخ ميدهد هم درست برخورد نميكند. مثلا در برابر پديده خشونت در مدرسه، هيچگاه به يك آسيبشناسي جدي دست نزده است تا زمينهها و ريشههاي اين پديده را از بين ببرد يا كمتر كند.
اما آموزش و پرورش در قبال آنچه در مدرسه و بيرون مدرسه رخ ميدهد مسوول است؛ گرچه نوع و ميزان اين مسووليت فرق دارد. آموزش و پرورش، تنها در آموزش موضوعهاي درسي خلاصه نميشود كه اگر اينگونه بود در آموزش و پرورش نوين، مشاور و مددكار اجتماعي و پرستار و حتي پزشك مدرسه هيچ جايگاهي نداشت. اينكه در نظام آموزشي پيشرو جهان، بر تغذيه رايگان براي دانشآموزان تاكيد ميشود نشان ميدهد كه آموزش و پرورش، خود را تنها مسوول آموزش صرف كلاسي نميداند و در قبال وضعيت فقر در جامعه كه ميتواند باعث گرسنگي دانشآموز در مدرسه شود، نيز مسوول است. اينكه سخن از «مدرسههاي اجتماع» ميشود، نشان ميدهد كه مدرسه قرار است با اجتماع در پيوند باشد و به آن خدمت كند. اينكه سخن از آموزش و پرورش رايگان و كيفي براي همه دانشآموزان ميشود نشان ميدهد آموزش و پرورش پيامدهاي گوناگون اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و ... بر سرنوشت كودك و در كل جامعه دارد. نكته مهم اين است كه آموزش و پرورش و فرادستان آن بايد خود را در قبال سرنوشت كودك، مسوول بدانند و بكوشند مانعهاي گوناگون آموزشي و غيرآموزشياي را برطرف كنند كه جلوي رشد و شكوفايي كودك را ميگيرند. سكوت در برابر مرگ دردناك فرهاد و آزاد خسروي، يعني سكوت در برابر وجود فقر در جامعه. يعني چشم پوشيدن بر اينكه فقر بر كودك و آموزش و سرنوشت او اثرگذار است.
خاستگاه كنش و اعتراض فرادستان آموزشي كشور به وجود نابهنجاريها و فقر شديد در درون و بيرون مدرسه ميتواند كاملا آموزشي محسوب شود و سكوت آنها در برابر آنها، هم نشان از بيتوجهي به مسووليت اخلاقي و انساني دارد و هم خبر از اين ميدهد كه شوربختانه آموزش و پرورش ما، در قبال آنچه در درون و بيرون مدرسه رخ ميدهد، به ريشهيابي و آسيبشناسي جدي علاقهاي ندارد و ميخواهد يكي را با برخوردهاي اداري و صوري مديريت كند و يكي را با سكوت. رفتار فرادستان آموزش و پرورش ما، بيش از اينكه انساني، اخلاقي و آموزشي باشد، سياسي است.
در پارهاي موارد كه سياست رسمي بر آنها تاكيد دارد، بارها و بارها موضع ميگيرند و در جايي كه سياست رسمي خواستار سكوت و پرداختن حداقلي به مساله است، سكوت ميكنند. اين است كه بسياري از فرهنگيان و بخش بزرگي از جامعه، شمار زيادي از كار به دستان سياسي- و در اينجا آموزشي- كشور را نماينده دلسوز و راستين خود نميدانند. چگونه است كه مردم از جان باختن رومينا و فرهاد و آزاد و ... متاثر ميشوند و واكنش نشان ميدهند اما فرادستان آموزش و پرورش، يا هيچ به روي خود نميآورند يا به اظهار تاسفي خشك و خالي بسنده ميكنند؟! در اينجا پاي آموزششناسي و شناخت و درك آموزشي فرادستان آموزش و پرورش و خاستگاه آنها نيز به ميان ميآيد. اگر آموزش و پرورش را آموزششناسان و كساني رهبري كنند كه خاستگاه آنها آموزش است و عمر خود را بر آموزش نهادهاند، ميتوان انتظار سياستها، رفتارها و موضعگيري مستقل، تخصصي و در نهايت اثرگذارتر را داشت.
شوربختانه در آموزش و پرورش، تخصص چندان جايگاهي ندارد و در تصميمسازيها و تصميمگيريها، به آن چندان وقعي نهاده نميشود. اگر فرادستان آموزش و پرورش ما، انسانهايي مستقل و آموزششناس باشند بيگمان در برابر آنچه در درون و بيرون مدرسه رخ ميدهد، كارشناسانه و مسوولانهتر رفتار ميكنند.
آموزگار و كنشگر صنفي