اينسو و آنسوي آتش زاگرس
الهه موسوي
نخست: همين چند روز پيش بود كه البرز زارعي، كوهنورد گچساراني را در عمليات اطفاي حريق زاگرس از دست داديم و حالا نيز 3 نفر از كنشگران طبيعتدوست پاوه در آتشسوزي منطقه «بوزين» و «مرهخيل» در محاصره آتش قرار گرفته و جان باختند.
آنها با دستهاي خالي به مصاف آتش رفتند و براي همين هم كشته شدند. يقينا اگر لباس مناسب ضدحريق، كلاه ايمني لازم، كفش ضدآتش و بالگرد اطفاي حريقي در ميان بود، لازم نبود آنها با جانشان، آتش زاگرس را خاموش كنند؛ اما اگر نميرفتند لابد زاگرس آنقدر ميسوخت تا تمام شود.
دوم: اوايل خرداد ماه امسال بود كه آتشسوزيهاي زاگرس شروع شدند. تقريبا در تمام اين آتشسوزيهاي جنگلي و مرتعي، مهمترين عامل شكست عمليات اطفاي حريق و طولاني شدن آتش و زياد شدن خسارتها، نبود تجهيزات كافي زميني و هوايي در نقاط صعبالعبور و كوهستاني منطقه بود. در تمام تصاوير منتشرشده از اين آتشسوزيها، شاخصه ثابت و برجسته كه به چشم ميآيد و روح را ميخراشد، دستهاي خالي و ايمني بسيار پايين نيروهاي تيم اطفاي حريق -چه دولتيها و چه داوطلبان- است كه هم سطح آتشسوزيها را افزايش داده و هم تلفات انساني و طبيعي و اقتصادي را.
سوم: شايد به جرات بتوان گفت تنها تكنولوژي موثري كه در دست نيروهاي تيم اطفاي حريق جنگلهاي ايران است «دمنده»هايي هستند كه يكي، دو سالي است از آنها استفاده ميشود و سازمان جنگلها در شهرهاي مختلف بودجهاي را براي خريد اين دمندهها تامين كرده است. با اين همه نكته قابل توجه اين است كه حتي براي خريد اين دمندهها نيز پول كافي دراختيار سازمانهاي متولي يعني «سازمان جنگلها، مراتع وآبخيزداري» و «سازمان حفاظت محيطزيست» قرار نگرفته، بهگونهاي كه در آتشسوزيهاي امسال و به دنبال انتشار تصاويري كه نشان ميداد تيم اطفاي حريق، با سرشاخه بريده شده درختان و بيل و ظرفهاي دستي آب، آتش را خاموش ميكردند، چندين سازمان مردمنهاد و كنشگر در عرصه محيطزيست و جنگل، براي جذب كمكهاي مردمي جهت خريد «دمنده» براي زاگرس، اقدام كرده و اطلاعيه دادند.
چهارم: آنسوي ماجراي آتش زاگرس اما با اينسوي آن تفاوتهاي بسيار دارد. تنها يكي دو هفته از تقدير مسعود منصور، رييس سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور از سازمان برنامه و بودجه براي تامين اعتبار عمليات اطفاي حريق، زاگرس، چهارمين قرباني خود را در «عمليات اطفاي آتش با دستهاي خالي» ثبت كرد. اين در حالي بود كه اگر ديگران خبر نداشته باشند، آقاي منصور كه سالهاست در «سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري» مشغول هستند خوب ميداند كه دو سازمان «جنگلها» و «محيطزيست» كه متولي اصلي طبيعت ايران هستند علاوه بر اينكه در آخر ليست دريافت بودجه كشور قرار گرفتهاند، براي حفاظت و احياي منابع طبيعي و محيطزيست كشور، با چه بحرانها و كمبودهايي مواجه هستند و علاوه بر «كمبود بودجه»، «كمبود نيروي حفاظت» و فقدان تجهيزات چقدر در انجام وظايف ذاتي اين سازمانها خلل ايجاد كرده است.
يك نگاه به اخبار و تصاوير رسمي منتشرشده در جريان آتشسوزيهاي زاگرس و البرز نشان ميدهد در چه وضعيتي هستيم و سالها فرياد براي تامين بودجه و شكل گرفتن نسبت درست «وظايف و تكاليف» با «امكانات و جايگاه» چقدر اهميت و ضرورت دارد.
پنجم: اما اظهارنظرهاي رييسِ ديگر سازمان متولي طبيعت كشور، عيسي كلانتري يكي ديگر از اضلاع اين ماجراي تلخ و نابسامانيهاي درون آن است. او كه به برخوردهاي قهري و بغضآلود و گاه استهزاآميز با هرگونه نقد و مخالفت -حتي مخالفتهاي دانشگاهي و كاملا علمي- شهرت دارد و عادت دارد منتقدان خود و برنامههايش را متهم به سياسيكاري و ناداني كند و به آنها بخندد، هفته گذشته با اظهارنظري بسيار عجيب درباره آتش زاگرس گفت كه «اتفاق خاصي نيفتاده و آتش جزيي از طبيعت است. طبيعت، خودش آتش جنگلها را كنترل ميكند.» عيسي كلانتري، پيش از اين نيز نشان داده بود كه نگاه اكوسيستمي ندارد و «تنوع زيستي» و حساسيت آن براي تداوم جريان حيات روي كره زمين را خوب درنيافته است.
اما فعالان محيطزيست و حتي ديگر شهروندان ميخواهند بدانند كلانتري حالا چه توضيحي درباره حوادث تلخ جانباختگان آتش دارد؟ آيا اين تلخكاميها را نيز بخشي از «روند طبيعي» جنگلها ميداند يا به عنوان رييس يكي از سازمانهاي متولي، قدري احساس مسووليت كرده و در پي يافتن راه چاره است؟!
و اما آخر؛ همه اين اضلاع را كه كنار هم بگذاريم ميشود يك «رويكرد» در سازمانهايي كه متوليان اصلي اطفاي حريق جنگل هستند و اوضاع كنوني، حاصل نگاه و عملكرد آنها در اين زمينه است. حال اگر عملكرد و مشي ديگر سازمانهاي مسوول در آتشسوزي طبيعت از جمله «سازمان مديريت بحران»، «شهرداريها» و ديگر مراكز مربوط را بررسي كنيم قطعا به نتايجي مشابه ميرسيم؛ نتايجي كه به صراحت ميگويند از اين نگاه، اين رويكرد و اين مديران، آبي براي جنگلهاي ايران گرم نميشود و اگر قرار است اوضاع طبيعت ايران تغيير كند مرداني ديگر بايد!