• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4696 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۹ تير

روايت مالك قديمي‌ترين كتابفروشي رشت كه به دليل مشكلات مالي تعطيل شد

پايان غم‌انگيز شكسپير عاشق

پيمان برنجي

 

يك؛ 
كتابفروشي‌ها معابد دانايي هر شهري هستند. در گذشته‌هاي نه‌ چندان دور ردپاي اين معابد عزيز را مي‌توانستي علاوه بر خيابان‌هاي اصلي شهر، در محلات هم بيابي چون صاحبان سرمايه ريسك‌پذير بودند و اهل خطر. داير كردن يك كتابفروشي در گذرها و محلات يعني كه چشم به مال‌اندوزي آنچناني نداري و اهدافت بلندبالاتر از لذت‌هاي زودگذر دنيوي‌ است. حال تصور كنيم كه در محله‌اي قديمي يك كتابفروشي داير بود و جواز دانستن‌ها با عبور از چهارچوب «در» آن ممكن مي‌شد و چه تعداد كودكان و نوجواناني از اين خوان بهره مي‌بردند در سنين طفوليت‌شان و پايه‌ها و پي‌ها از آن مغازه در عمرشان سفت و محكم مي‌شد و از هر كدا‌م‌شان در بزرگسالي اگر پرسشي شود از مكان‌هاي تاثيرگذار عمر، محال است كه نام آن كتابفروشي‌ها بر زبان‌شان جاري نشود و از قلم بيفتد.
دو؛ 
تا همين يك دهه پيش، در ابتداي ورود به محله با قدمت ساغريسازان رشت، حمامي قديمي و بزرگ وجود داشت كه اين روزها به جاي آن آپارتماني ساخته شده؛ حمامي كه «برليانت» نام داشت و بر نبش كوچه‌اي به همين نام واقع شده بود. حمام را كه رد مي‌كرديد بعد از چند مغازه به كتابفروشي «شكسپير» مي‌رسيديد. اين كتابفروشي قديمي تا همين چند روز پيش هنوز داير بود، اما مالكش بعد از نزديك به نيم قرن دكان‌داري، آن هم از نوع فرهنگي‌اش دكانش را فروخت به كاسبي ديگر براي شغلي ديگر.
«سيروس هنرجويي» كه نزديك به هشت دهه از عمرش مي‌گذرد، مالك اين كتابفروشي قديمي از سال 1355در اين محله به فروش كتاب‌هاي روز، درسي و كمك درسي مشغول بود.
او مدير يكي از ناشران معتبر پيش از انقلاب بود؛ خودش مي‌گويد: «من مدير انتشارات «روز» تهران بودم و بعد از تاسيس دانشگاه گيلان در سال56 با پيشنهادي از طرف يكي از آشنايانم كه صاحب منصبي بنام بود به شهر رشت منتقل شدم و اين كتابفروشي را نزديك به نيم‌قرن پيش در اين محله كه يكي از پرجمعيت‌ترين محله‌ها از نظر رفت‌وآمد دانش‌آموزان بود، داير كردم.» در ويترين كتابفروشي شكسپير هميشه كتاب‌هاي روز چيده شده بود، كتاب‌هاي كودكان و نوجوانان و در مقطع انقلاب كتاب‌هاي پرطرفدار صمد بهرنگي، علي اشرف‌درويشيان و نويسنده‌هاي مد روز آن سال، اما سود فروش آن كتاب‌ها باعث گذران زندگي نمي‌شد پس «هنرجويي» علاوه بر آن به كار كتب درسي هم مشغول شد؛ مي‌گويد: «در آن سال‌ها پخش 70 درصد كتاب‌هاي درسي و كمك‌درسي در كل گيلان از اين كتابفروشي انجام مي‌شد؛ پخش كتاب‌هاي همه رشته‌هاي درسي.»
با گذشت زمان و تغييرات ناگزيرش، اين كتابفروشي هم از سكه افتاد و تنها يادماني شد در اين محله از گذشته. پيرمرد اما تا آن آخرين روز داير بودن كتاب شكسپير شغلش را عوض نكرد و اين تغيير كاربري را به عهده مالك بعدي گذاشت.   او مي‌گويد: «به خاطر سن و سالم ديگر نمي‌توانستم تغيير شغل دهم، راه ديگري نداشتم و درآمدم از اين مغازه تقريبا نزديك به صفر بود. البته از طرفي درگذشته به خاطر علاقه به كتاب نمي‌توانستم دست از اين شغل بكشم. آدم كه در كار كتاب ريشه مي‌دواند، چاره‌اي جز ادامه كار ندارد. از طرفي آموزش و پرورش هم با تغيير كتب درسي دانش‌آموزان ضرر هنگفتي به كار ما مي‌زند؛ چون با اين تغييرات، ناشري كه بر پايه آن كتاب‌ها، كمك درسي، تست و... منتشر كرده، آن كتاب‌ها روي دستش مي‌ماند و البته پخش‌كننده‌اي كه ما باشيم هم در اين ميان ضرر مي‌كنيم. قيمت‌هاي كتاب‌ها هم كه افزايش يافته و قدرت خريد مردم كم شده است.»
سه؛ 
بعد از تعطيلي كتابفروشي شكسپير در محله ساغريسازان رشت، موجي از تاسف‌ها و تالمات در فضاي مجازي شكل گرفت و عكس‌هاي مغازه تعطيل شده هي دست به دست بين دوستدارانش چرخيد، اما چند روز پيش از جلوي كتابفروشي تعطيل شده شكسپير مي‌گذشتم، ايستادم و با دوربين تلفن همراهم مشغول به عكاسي از ويترين تعطيل شده كتابفروشي شدم. جواني دستفروش ميوه، با گاري‌اش كه از جلويم مي‌گذشت، ايستاد و زل زد به من و گفت: آقا اين مغازه چيه كه هر بار از جلوش رد مي‌شم كسي در حال عكس گرفتن از آن است؟ گفتم: اين مغازه نماد و هويت فرهنگي محله ساغريسازان بود! 


من مدير انتشارات «روز» تهران بودم و بعد از تاسيس دانشگاه گيلان در سال56 با پيشنهادي از طرف يكي از آشنايانم كه صاحب منصبي بنام بود به شهر رشت منتقل شدم و اين كتابفروشي را نزديك به نيم قرن پيش در محله  ساغريسازان داير كردم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون