• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4744 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ شهريور

به بهانه اجراي اولين تجربه كارگرداني سعيد چنگيزيان در فرهنگسراي نياوران

رستم به كار امروز مي‌آيد؟

احسان زيورعالم

 

هر از گاهي از دل جهان نمايش و درام، احياي قهرمانان ملي و اسطوره‌هاي دوست‌داشتني را شاهديم، قهرماناني كه در دل تاريخ، چه به خيال و چه به واقعيت جانفشاني كرده‌اند تا چيزي به جا بگذارند كه امروز آن را ايران مي‌ناميم. هرگاه حرف از ملي‌گرايي و بازگشت به سنت ايراني به ميان مي‌‌آيد، اساطير زنده مي‌شوند و به ما يادآوري مي‌كنند شرايط امروز محصول تاريخي است برساخته آنان. هر چند در طول تاريخ قهرمانان بسيار نقش‌آفريني كرده‌اند اما دنياي درام برحسب خاصيت خود سراغ آنهايي مي‌رود كه مكتوب، ثبت و به عنوان ميراث بخشي از حيات ما شده‌اند. نمونه مشخص و بارزش هم مي‌شود شاهنامه كه مي‌توان تصور كرد در آن وضعيت تاريخي اگر فردوسي همتي نمي‌كرد، شايد چيزي به نام رستم صرفا در چند متن ناقص به رسم‌الخط اوستايي ديده نمي‌شد و اين جزييات  در  زندگاني او فاقد چنين شاخ و برگي مي‌بود.
سعيد چنگيزيان به نظر در شرايط امروز كه كرونا از يك‌سو و مشكلات اقتصادي و اجتماعي بر سر مردم ايران آوار شده است، چيزي شبيه نشيب‌هاي تاريخ گذشته، سراغ متن شاهنامه رفته تا با كمك جمع جواني از هنرجويان، قهرمانان گذشته را زنده و خوني تازه به شريان جامعه - حداقل جامعه‌اي كه تئاتر مي‌بيند -  جاري كند. در نمايش «داستان‌هاي سرزمين مردمان خردمند» چنگيزيان به مثابه نقال و پرده‌خوان گذشته، اين‌بار با شمايل مدرن (كارگردان)، تعليمي به دست با نقل چند بيت از داستاني، روايت‌هاي فردوسي را احيا مي‌كند. به آن رنگ‌ولعاب تئاتريكاليته مي‌دهد و بخش‌هايي را يادآور مي‌شود كه گويي حيات ما در گرو نوعي ميهن‌دوستي و مقاومت در برابر مشكلات  است.
اما بيش از آنكه بتوان از كيفيت نمايش حرف زد، اين پرسش به ذهن متبادر مي‌شود كه آيا شخصيتي همانند رستم مي‌تواند الگوي مقاومت و ميهن‌پرستي براي امروز ايران باشد؟ براي مثال روايت فردوسي از رستم، از او چهره‌اي ضدزن و اساسا تندخو نسبت به جنس مخالف تصوير مي‌كند. كافي به شيوه مرگ سودابه بازگرديم كه بدون دست داشتن در مرگ سياوش، به فجيع‌ترين شكل ممكن سر بريده مي‌شود  اما كيكاوس كه عامل اصلي است، جان سالم به در مي‌برد چون شاه است! يا آنكه رستم براي مقاومت كردن عموما به مكر پناه مي‌برد و با مكر است كه سهراب، فرزندش را به قتل مي‌رساند. آيا قهرماني مثل بيژن كه شايد بتوان به او برچسب هوسباز زد را مي‌توان قهرمان مناسب امروز دانست؟ اينكه به عشق دختر بزرگ‌ترين دشمنت وارد كارزاري شوي كه ممكن است جان هزاران انسان بي‌گناه را به خطر بيندازد، نامش چيست؟ پاسخ اين پرسش‌ها را بايد هنرمنداني دهند كه سراغ شاهنامه مي‌روند و البته آنان‌ كه در پي احياي سنت‌هاي درون اين متن   هستند. 
شايد بتوان گفت اجراي چنگيزيان صرفا يك بازخواني از يك متن مهم است. در چنين شرايطي رويكرد او، رويكردي زيباشناختي است. قرار است تئاتر رسانه‌اي باشد كه نثر سخت فردوسي را براي مخاطب اكنون، امروزي كند. چيزي مي‌شود شبيه كلاس درس. اين رستم است و آن سهراب  اما با روايت زيبا و جذاب در فضايي مشجر و هوايي دلنشين. ليكن مخاطب چنين فاصله رواني با اثر ندارد. به هر حال او با آگاهي پيشيني بار اثر روبه‌رو مي‌شود. براي او رستم و سهراب معناي خاصي دارد. براي بخش مهمي از جامعه شمايل‌هاي قهرماني بدل به نمايش شده‌اند و با قهرمان‌گري آنان خشنود مي‌شود و با زخم خوردن‌شان به دست بيگانه، مغموم. در چنين شرايطي نمي‌توان گفت هنرمند صرفا در مقام زيبا كردن روايت آمده است. روايت خواه ناخواه شرايط انتقادي پديد مي‌آورد. هواداران شاهنامه رويكردي كمال‌گرايانه نسبت به اثر پيدا مي‌كنند. اينكه چرا بازيگران با آنچه در روايت فردوسي آمده است، هماهنگي و تطبيق ندارد. بازيگران مرد - با تكيه بر نگرش منريستي -  فاقد بدن‌هاي ورزيده‌اي است كه  فردوسي توصيف مي‌كند. آنان عادي و امروزي‌اند. در مقام بازنمايي قرار نمي‌گيرند و حتي مي‌توان گفت بيشتر بازيگران در وجه مخالف توصيفات متن قرار مي‌گيرند. فارغ از محدود بودن شرايط توليد، اين مهم مي‌تواند مخاطب شاهنامه‌دوست را اقناع نكند.
در مقابل اما گروه كوچكي نيز نگاهي انتقادي به متن شاهنامه و محتواي آن دارند و همواره خوانشي انتقادي از آن ارايه داده‌اند. براي چنين قهرماناني بر اساس اخلاق گذشته، وجوه اسطوره‌اي پيدا كرده‌اند و در برابر مفاهيم اخلاقي امروز، نياز به نقد آنان است. حتي برخي تمركز بر چنين اساطيري نوعي بازتوليد اخلاق گذشته به حساب مي‌آيد. بازتوليد نوعي از خشونت و مردسالاري و حتي تقديس سلوك پادشاهي. اساسا در اقتباس‌هاي تئاتري از شاهنامه رويكرد انتقادي از سوي هنرمند چندان جدي نبوده است. نمايش سعيد چنگيزيان نيز واجد چنين موضوعي است. حتي مي‌توان اين احساس را داشت كه نمايش طالب ظهور قهرماني رستم‌گونه است. انتظار براي ورود رستم به نمايش دال بر چنين وضعيتي است. هر چند به نظر مي‌رسد چنگيزيان خود در مقام رستم ظاهر مي‌شود - يا حداقل شبيه رستم را بازي مي‌كند - اما كنش‌ها دلالت بر چيز ديگري دارد. او نه رستم است و نه شبيه رستم و صرفا ميدان‌داري است كه جاي شخصيت‌هاي غايب را پر مي‌كند. نمايش «داستان‌هاي سرزمين مردمان خردمند» از اين منظر تلاشي است آزمايشگاهي. نه چندان مي‌شود بر متنش مصر شد و نه مي‌توان بر اجرايش دقيق. يك تجربه با گروهي جوان است، تلاشي براي مقابله با شرايطي كه پيش آمده است اما بازخواني شاهنامه در آينده نيز ادامه خواهد داشت و بايد ديد نگرش هنرمندان به اين اثر مهم دستخوش چه تغييراتي مي‌شود. همانند «داستان‌هاي سرزمين مردمان خردمند» تكرار يك گذشته آرماني -  از منظر تاريخي- را بازآفريني يا روايت را واژگون مي‌كند تا داستاني برساخته آفريده شود، جايي كه شايد رستم ديگر رستم  نباشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون