• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4759 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۳ مهر

درنگي بر وضعيت ترجمه در حوزه نشر كتاب در ايران

تنوع عناوين، برهوت كيفيت

غلامرضا صراف

مساله سوءاستفاده از كار يك مترجم هميشه در كشور ما وجود داشته. يعني در زمان شاه هم اين مشكل بوده. ناشراني بوده‌‎اند معروف به ناشران شاه‌آبادي كه كتاب‌هاي جعلي از روي دست مترجمان جدي كشور منتشر مي‌كردند. مثلا «جنايت و مكافات» ترجمه مهري آهي را كه انتشارات خوارزمي در هزار صفحه چاپ كرده بود، آنها خلاصه‌اش كردند در ٣٠٠ صفحه و چاپ كردند. با اين حال به نظر من مشكلي كه الان داريم از آن قضيه فراتر است و اتفاقا به بعضي ناشران حرفه‌اي برمي‌گردد.
اين نظريه در مطالعات ترجمه ثابت شده است كه دست كم متون كلاسيك هر 30 سال يك بار به ترجمه مجدد نياز دارند. سوال من اين است كه وقتي هنوز مثلا 30 سال از يك ترجمه موثق و خوب «جنايت و مكافات» يا «برادران كارامازوف» نگذشته، اين چه منطقي است كه يك دفعه در يك مقطع زماني، پنج ناشر معتبر - و نه ناشر زيرزميني و گمنام- پنج ترجمه از «جنايت و مكافات» منتشر مي‌كنند. اين چه توجيهي دارد؟ خصوصا وقتي مي‌دانيم هيچ‌كدام از آن ترجمه‌ها حاوي پيشنهاد زباني خاصي نيستند. يعني رويكرد ويژه‌اي ندارد. چون اساسا «جنايت و مكافات» يك رمان كلاسيك است و نه رمان مدرن قرن بيستمي. مثلا كارهاي جويس و پروست نيست كه ببينيم تشخص زباني ويژه‌اي در آن مطرح شده.
بهرام بيضايي جايي در حرف‌هايش در دانشگاه استنفرد گفت مشكل ما حاكميت‌ها نيستند بلكه خود همكاران‌مان، خود حسادت‌ها و تنگ‌نظري‌هايي است كه بين همكاران‌مان شايع و رايج است. من اين را خودم شخصا به چشم ديدم وقتي از حيطه تئاتر و سينما وارد حيطه ترجمه ادبيات شدم. وقتي بوكوفسكي و بكت ترجمه كردم، جوري با من رفتار شد كه گويي اين دو نويسنده ملك طلق مترجماني هستند كه قبل از من اينها را ترجمه كرده‌اند. انگار -به قول معروف - ارثيه پدري‌شان بوده. چه حمله‌هايي كه به من نشد! حرف‌شان اين بود كه تو چرا رفتي سراغ بكت و بوكوفسكي؟
پرسشي كه در اين ميان وجود دارد اين است كه وقتي ما كپي‌رايت نداريم، مگر چه مانعي دارد كه مترجمي برود سراغ كارهاي منتشرنشده از بوكوفسكي و بكت و با رويكرد تازه‌تري آنها را ترجمه كند؟ مگر اين كتاب‌ها در حيطه يك نفر است؟ نمي‌خواهم از شخص خاصي نام ببرم و روي مورد خاصي انگشت بگذارم ولي در مطبوعات و روزنامه‌هاي ما هم گاهي وارونه‌نمايي‌‎هايي در ارتباط با كار مترجمان صورت مي‌گيرد.
يك مثال در مورد كار خودم مي‌زنم. مترجمي ١٨ شعر از ١٩٠ شعر ديلن تامس را در قالب كتابي ترجمه كرده. يكي از نشريات ما براي اين كتاب يك صفحه ويژه اختصاص داده. يك ماه بعد از آن، كتاب من درآمد كه ترجمه 130 شعر از تامس بوده. همان نشريه كه براي آن كتابِ حاوي 18 شعر يك صفحه اختصاص داده بود، يك ستون معرفي براي كتاب من نوشت و براي نمونه سخت‌ترين شعر ترجمه شده در آن مجموعه را در آن معرفي آورد كه تلويحا بگويد اين شعر نامفهوم است. سخت‌ترين شعر يعني سخت‌خوان‌ترين، مشكل‌ترين و پيچيده‌ترين شعر مجموعه. انگار خواسته باشند كتاب را – به اصطلاح- بزنند و به نوعي حذفش كنند. نام اين حركت به جز رفيق‌بازي و باندبازي چيست؟ وقتي ترجمه من از ١٣٠ شعر يك شاعر در مقابل ترجمه يك مترجم ديگر از 18 شعر همان شاعر، چنان ناديده گرفته مي‌شود كه انگار اصلا من و كتابم نيستيم، چه برداشتي بايد از اين حركت كرد؟
مشكل فرهنگي ما خيلي فراتر از اين حرف‌ها است كه فقط از سرقت ادبي حرف بزنيم. خواننده با هوشي دارد، خودش تشخيص مي‌دهد كه كدام ترجمه را بخواند. در اينجا نقش ناشر هم مهم است. نكته‌اي كه وجود دارد، تعداد زياد و روزافزون ناشران است. با اين هجوم افزاينده ناشر به حيطه نشر كه حيطه نحيفي هم هست، خيلي از اين خسارت‌هاي فرهنگي اجتناب‌ناپذير شده است. طبعا بايد پرسيد چه دليلي دارد كه اينقدر راحت به هر كسي كه درخواست مجوز نشر مي‌كند، مجوز مي‌دهند؟ وقتي كسي مجوز نشر مي‌گيرد، طبعا بايد به عنوان ناشر كارش را شروع كند. بايد كتاب چاپ كند و اين باعث مي‌شود كه به هر طريق ممكن اين كار را انجام دهد. اين وسط چيزي كه به ناگزير ناديده گرفته مي‌شود، كيفيت كتاب  است.
متاسفانه بعضي ناشراني كه قبلا كارشان خوب بوده، به اعتبار قبلي خود اكتفا كرده و حالا ديگر نظارت لازم را بر كيفيت كارهايي كه چاپ مي‌كنند، ندارند. از آنجايي كه بعضي ناشران به اصطلاح مطرح و مشهور ما كارشان را خوب انجام نداده و نمي‌دهند، باعث افزايش ناشران و از جمله ناشران كارنابلد شده است. به اصطلاح باعث شده است كه دست در حيطه نشر زياد شود. خيلي‌ها كه كارشان اصلا اين نبود، حالا شده‌اند ناشر! اتفاقا بعضي از آنها رفقاى نويسنده، شاعر و مترجم خود ما هم هستند. آنها اصلا حرفه قبلي‌شان را فراموش كرده‌اند. يعني نويسندگي، شاعري مترجمي را از ياد برده‌اند و عملا ناشر شده‌اند. بديهي است كه اگر آن ناشرانِ قبلا خوب ما، كارهاي‌شان را به درستي انجام مي‌دادند، به تعهدات‌شان عمل مي‌كردند و جاهايي سختگيري‌هاي بي‌مورد نداشتند كه حالا آسان‌گيري‌هاي فاجعه‌بار رقم بزنند، نشر ما امروز ابدا نياز به اين‌همه ناشر نداشت. الان تيراژ كتاب‌ها به ٣٠٠ تا ٥٠٠ نسخه رسيده است. در عوض عناوين زياد شده! عناويني كه كيفيت چنداني ندارند. اين تنوع عناوين تا چه اندازه مخاطب دارد؟ اين پرسش بسيار مهمي است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون