به بهانه انتشار كتاب
«بازگشت امر سياسي» نوشته شانتال موف به كوشش نشر ني
ضرورت مقاومت در برابر وضعيت پسادموكراتيك
بابك احمدي
سال گذشته جنبش اعتراضي «جليقه زردها» در اعتراض به افزايش قيمت سوخت و مالياتها به وجود آمد. حركتي كه روز شنبه ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸ با مركزيت پاريس فرانسه آغاز شد و به سرعت به كشورهاي ديگري همچون بلژيك، هلند و حتي عراق در خاورميانه گسترش يافت. جليقه زردها (بر اساس قانوني كه سال ۲۰۰۸ در فرانسه تصويب شد، در تمام خودروهاي اين كشور بايد يك جليقه زرد وجود داشته باشد تا اگر مشكل و خرابي براي آن خودرو به وجود آمد راننده با پوشيدن جليقه منتظر كمك بماند. خودروهاي فاقد جليقه زرد ۱۵۳ دلار جريمه ميشوند) با مسدود كردن جادهها باعث هرج و مرج ترافيكي شدند؛ تظاهرات و اعتراضهايي كه بعدها به سياستهاي كلي دولت امانوئل مكرون سوق پيدا كرد و عدهاي بحث استعفاي او را پيش كشيدند. به گفته روزنامههاي فرانسوي، جليقه زردها، حكومت را در مقابل نوعي از بحران قرار دادهاند كه در فرانسه سابقه تاريخي ندارد. اين جنبش اعتراضي كه نه رهبري معيني دارد و نه سازماندهي آشكاري كه بتوان با آن به مذاكره پرداخت؛ توان سازماندهي تظاهرات ۲۹۰ هزار نفري ۱۷ نوامبر را داشته و از اين نظر تشابه زيادي به ديگر جنبشهاي اعتراضي در سالهاي 2018 و 2019 نشان ميدهد. دور جديد اعتراضها در هفته دوم ماه ژانويه ۲۰۱۹ شروع شد و بنابر برخي گزارشها تعداد معترضان در ۱۲ ژانويه به ۸۴ هزار تن در سراسر فرانسه رسيد.
درست در ميانه همين كشمكشها كتاب «در دفاع از پوپوليسم چپ» نوشته شانتال موف، استاد بازنشسته فلسفه سياسي دانشگاه وست مينستر و از بنيانگذاران مكتب تحليل گفتماني اِسِكس با ترجمه حسين رحمتي از سوي نشر اختران راهي كتابفروشيها شد. مترجم در مقدمه آراي ارايه شده موف را اين طور صورتبندي ميكند: «موف در اين كتاب مدعي است بهويژه اروپاي غربي، در لحظه پوپوليستي به سر ميبرد كه بر اثر بحران در فورماسيون هژمونيك نوليبرال پديد آمده است.» به همين دليل هم نويسنده «محور تعارض را در سالهاي آتي، ميان پوپوليسم راست و پوپوليسم چپ پيشبيني ميكند. به باور او بسته به اينكه كدام يك از اين نيروها دست بالا را پيدا كند، فرماسيون هژمونيك جديد ميتواند اقتدارگراتر يا دموكراتيكتر باشد. موف معتقد است در بزنگاه كنوني، پوپوليسم چپ با ترسيم مرزي سياسي ميان «مردم» و «اليگارشي» ميتواند راهبرد بسندهاي براي احيا و تعميق دموكراسي و آرمان برابري ارايه دهد.» پروژه موف براي بازنگري يا «صورتبندي مجدد سوسياليسم» و آن طور كه اشاره ميكند «تلاش براي راديكاليزه كردن دموكراسي» از چند دهه پيش با نگارش كتاب «هژموني و استراتژي سوسياليستي» آغاز شد. كتابي محصول همكاري موف و ارنستو لاكلائو كه سال 1985 انتشار يافت و اين دو طي آن بر اساس مشاهدات خود از اروپاي دهه 80 و نيز وقايع امريكاي لاتين (با محوريت آرژانتين) دهههاي 60 و 70 براي مواجهه با سيطره محافظهكاران و ليبرالها و همچنين انديشههاي سوسياليستي طبقه محور پاسخي ارايه كردند.
موف در مقدمه كتاب درباره انتقادهايش به احزاب سوسيالست اروپا و جريانهاي سوسيال دموكرات مينويسد: «من ترديد ندارم كه بسياري از احزاب سوسياليستي و سوسيال- دموكرات گرفتار آشفتگياند، زيرا به برداشت نابسندهاي از سياست چسبيدهاند، برداشتي كه نقدش سالهاست در كانون بازانديشيهايم بوده است. اين نقد با كتاب هژموني و راهبرد سوسياليستي به سوي سياست دموكراتيك راديكال كه مشتركا با ارنستو لاكلائو نوشتم، آغاز شد. چيزي كه در ما انگيزه ايجاد ميكرد اين بود كه سياست چپ هم در نسخه ماركسيستي و هم در نسخه سوسيالدموكراتش قادر نبود مجموعهاي از جنبشها را لحاظ كند كه به دنبال شورشهاي سال 68 پديد آمده و به معناي ايستادگي در برابر طيفي از شكلهاي سلطه بودند كه در قالبهاي طبقاتي صورتبندي نميشدند. موج دوم فمينيسم، پيكارهاي ضدنژادپرستي و مسائل زيست محيطي دورنماي سياسي را عميقا دگرگون كرده بودند اما احزاب چپ سنتي تمايلي براي پذيرش مطالباتي كه نميتوانستند سرشت سياسيشان را به رسميت بشناسند، نشان نميدادند. به قصد اصلاح اين كاستيها بود كه تصميم گرفتيم درباره دلايل چنين وضعيتي تحقيق كنيم.»
اين نظريهپرداز مدتي بعد در گفتوگو با مايكل كالدربانك (متن كامل گفتوگو اسفند 98 در روزنامه شرق به چاپ رسيد) در اين باره توضيح ميدهد: «در حال حاضر ما در جوامع پسادموكراتيك زندگي ميكنيم. اين موضوع در وهله نخست به علت محو شدن خطوط بين چپ و راست است؛ وضعيتي كه من آن را «پساسياسي» مينامم. اين وضعيت ناشي از اين است كه احزاب سوسيالدموكراتيك پذيرفتهاند هيچ بديلي براي جهانيسازي نوليبرال وجود ندارد. شهرونداني كه ميروند راي ميدهند، حق انتخابي ندارند؛ چون تفاوت بنياديني بين برنامههاي راست ميانهرو و چپ ميانهرو وجود ندارد.
در ضمن جوامع ما روزبهروز بيشتر جرگهسالار ميشوند، به اين معنا كه شاهد شكافي فزاينده بين گروه كوچكي از مردم بسيار ثروتمند و بقيه جمعيت هستيم. نكته جديد اين است كه با اعمال سياست خصوصيسازي و بهويژه رياضتي، پديده فقيرسازي و بيثباتسازي طبقه متوسط رخ داده كه امروز عميقا متاثر از سياستهاي نوليبرال است. اين موضوع شكلگيري جنبشهاي مقاومت را در برابر اجماع راست و چپ ميانهرو توضيح ميدهد.
ويژگي آنچه من «لحظه پوپوليستي» مينامم، افزايش مقاومت در برابر اين وضعيت پسادموكراتيك است. اين مقاومتها خود را به شكلهاي مختلفي نشان ميدهند كه لزوما مترقي نيستند. به يك معنا، همه اين مقاومتها بيان «مطالبات دموكراتيك» هستند- مطالبه دموكراسي بيشتر، مطالبه حق اظهارنظر مردم؛ ولي اين مطالبات ممكن است در قالبهاي بيگانههراسانه بيان شوند. به همين دليل شاهد گسترش پوپوليسم دستراستي هستيم كه ادعا ميكند «مشكل از مهاجران است»؛ ولي اين مطالبات ميتوانند در قالبهاي مترقيتر، در قالب فراخواني براي گسترش و راديكالكردن دموكراسي بيان شوند. به همين دليل من از «پوپوليسم چپ» حرف ميزنم. در كتاب «درباره امر سياسي» كه در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، هنگام بررسي پديده پساسياست، استدلال كردم كه رويكرد «راه سوم» نشان دهنده پيشرفت دموكراسي نيست و فقدان بحثي «آگونيستي» بين بديلهاي مختلف خطري براي دموكراسي و بستري براي رشد پوپوليسم دستراستي ايجاد ميكند. اين تصور كه سياست درباره سازش و اجماع است، قطعا دريافتي اشتباه از سياست است. سياست دموكراتيك بايد جانبدار باشد و به مرزكشي بين چپ و راست نياز دارد. بدون بحثي آگونيستي درباره بديلهاي پيشرو دموكراسي نداريم.»
او معتقد است جريانهاي دست چپي نبايد به دنبال استخلاص از دموكراسي كثرتگرا يا دموكراسي ليبرال باشند؛ بلكه بايد راديكاليزه كردن آن را دنبال كنند. «اگر ما اصول سياسي-اخلاقي دموكراسي كثرتگرا را آزادي و برابري براي همگان بدانيم، متوجه ميشويم كه خود اينها اصولي به نسبت راديكالند؛ يك برنامه پيشرو بايد بتواند جوامعي را كه به چنين اصولي معترفند، مجبور كند تا آنها را به واقعيتهايي عملي تبديل كنند و نيز بتواند گسترش اين اصول را نه تنها در ارتباط با اقتصاد، بلكه در نسبت با جنبههاي متنوع مناسبات اجتماعي، تضمين كند، زيرا شناسايي و بهرسميت شناختن[۳] همان قدر اهميت دارد كه بازتوزيع[۴]. راديكاليزه كردن دموكراسي، هم بهمعناي مبارزه براي شرايط اقتصادي بهتر براي همگان است و هم مثلا دفاع كردن از حقوق اقليتهاي جنسي.»
حالا يك سال پس از انتشار «در دفاع از پوپوليسم چپ» انتشارات «نِي» يكي ديگر از آثار مهم نظريهپرداز بلژيكي يعني «بازگشت امر سياسي» را منتشر كرده است، اثري مشخصا اولين كتاب او در مقام نويسندهاي مستقل به شمار ميرود. جواد گنجي، مترجم اين عنوان در مقدمه مينويسد كه «دلمشغولي اصلي موف توصيف و درك فضاي سياسي بحرانزده پس از فروپاشي نظام كمونيستي شوروي است؛ فضايي سرشار از كشمكشهاي قومي، مذهبي، نژادي و فرقهاي كه تن به هيچ كليتي نميدهند. جهان جديد جهاني به غايت پيچيده و سرشار از تناقض است كه هر لحظه چالشي تازه پيش پاي فلسفه سياسي ميگذارد. اما موف همه اينها را غالبا خطاب به نظريهپردازان فلسفه سياسي مطرح ميكند كه هدفشان تبيين سياست دموكراتيك در بطن ليبراليسم و گفتار مسلط است.» در ديباچه ميخوانيم: كتاب «بازگشت امر سياسي» متشكل از 9 جستار است كه طي پنج سال اخير نوشته شدهاند. برخي از آنها مقالاتياند كه پيشتر، غالبا در مجلات منتشر شدهاند؛ شاير آنها متون ارايه شده در كنفرانسهاي مختلفند. آخرين مقاله، با عنوان «سياست و مرزهاي ليبراليسم»، مشخصا براي اين كتاب نوشته شده است. همه اين مقالات، از زواياي گوناگون، به موضوعاتي مشابه ميپردازند: دموكراسي راديكال، ليبراليسم، شهروندي، تكثرگرايي، دموكراسي ليبرال، اجتماع - كه در اينجا از منظري «غيرذاتگرايانه» بررسي ميشوند. مضمون مركزي كتاب كه مايه وحدت آن است، تامل درباره امر سياسي و خصلت نازدودني قدرت و آنتاگونيسم است. تلاش من چيزي نبوده است جز بيرون كشيدن پيامدهاي ناشي از چنين تاملي براي نقد گفتار ليبرالي عقلانيتگرا و فردگراي كنوني و هچنين پيامدهاي آن براي صورتبندي دوباره پروژه چپ براساس «دموكراسي راديكال تكثرگرا». اما موف در مقدمه خود با عنوان «به سوي تكثرگرايي آنتاگونيستي» مينويسد: «ديرزماني نگذشته است از آن روزي كه معركهاي بهپا كرده بودند و ميگفتند ليبرالدموكراسي پيروز شده و تاريخ پايان يافته است. افسوس، به نظر ميرسد فروپاشي كمونيسم كه به هر چيزي شبيه بود الا گذاري آرام به دموكراسي تكثرگرا در بسياري موارد راه را بر احياي ناسيوناليسم و ظهور آنتاگونيسمهاي جديد هموار ساخته است. دموكراتهاي غربي، انگشت به دهان و متحير، به انفجار منازعات متعدد قومي، مذهبي و ملياي مينگرند كه به گمانشان به ادوار گذشته تعلق دارد. به عوض «نظم نوين جهاني» بشارت داده شده، پيروزي ارزشهاي جهانشمول و ترويج هويتهاي «پساسنتي» اينك به نظاره انفجار انواع جزييگرايي و زير سوال رفتن فرآيند كليگرايي غربي نشستهايم.» به اعتقاد موف آنچه در پس تمام منازعات كنوني وجود دارد و پيگيري ميشود «دعوا بر سر امر سياسي و ريشهكني و محو آن است». امري كه به نظر در غالب جريانهايي كه طي ساليان اخير قدرت را در كشورهاي گوناگون به دست گرفتهاند قابل مشاهده است. نكتهاي يادآور جمله معروف اين نظريهپرداز كه امروز وقتي قرار است بين دو جريان انتخابات صورت بگيرد، مردم گويي بايد بين «پپسي و كوكاكولا» يكي را برگزينند؛ گزينشي كه در اصل محتوايي مشابه دارد منتها با برچسبهاي متفاوت. امري كه به گفته او در نتيجه سياستزدايي، افزايش شكاف طبقاتي بين آنچه «سوپرثروتمندان و باقي مردم» مينامد و پديد آمدن قدرت الگارشيك شكل گرفته است. «پيش از اين و در زمان دولتهاي رفاه، تودهها در قدرت دخالت داشتند؛ اما در نوليبراليسم، كاملا از قدرت كنار گذاشته شدند. بنابراين امروزه در اروپا نيز شاهد جوامعي اليگارشيك هستيم، همان طور كه كتاب پيكتي نيز به نحو شايستهاي رويارويي طبقه سوپرپولدارها و مردم در مقابل يكديگر را نشان داده است. امروزه مردمي كه در شركتها و كارخانههاي بزرگ سرمايهداري كار ميكنند، تنها كساني نيستند كه زير يوغ سرمايهدارياند. اكنون مردم با سرمايهداري زيست سياسي و پسافوردگرايي كه بر همه ما تاثير ميگذارد، درگيرند. سياستهاي خصوصيسازي، تحميل سياستهاي رياضتي و گسترش سرمايه مالي، مناسبات اجتماعي را تغيير داده و پيامدهاي سرمايهداري را به وراي روابط كار و سرمايه كشانده است. به همين دليل، طرح اين پرسش اهميت دارد كه «چگونه ميتوانيم دستهاي از مردم بسازيم؟» يا به تعبير گرامشيايي «چگونه ميتوانيم، اردهاي جمعي به وجود آوريم؟» يعني اراده جمعي و فراخطي انسانهايي كه از ايده كهنه «سازماندهي طبقه» فراتر ميرود.» (از پوپوليسم چپ و بازپس گرفتن دموكراسي منتشر شده در سايت آبسكورا، ترجمه توسط شقايق يوسفي مقدم) شايد بتوان اين طور گفت كه كتاب در حقيقت ابعاد مردمسالاري كثرتگراي راديكال را زير نظر ميگيرد. در حقيقت موف شالوده شكن دموكراسيهاي مدرن به نظر ميرسد كه درصدد است تا از دموكراسيهاي موجود دموكراسيزدايي كند، به اين اميد كه امكان صورتبندي دموكراسي در فضاي پسا دموكراتيك حاصل شود. او در مقدمه مينويسد: «دعوي من اين است كه رشد راست افراطي در چند كشور اروپايي را فقط ميتوان در متن بحران عميق هويت سياسي درك كرد كه ليبرال دموكراسي، به دنبال از دست رفتن مرزنماهاي سنتي سياست با آن مواجه است. [منظور مرزبنديهاي دوست و دشمن پس از جنگ جهاني دوم و كمونيسم و ليبراليسم پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است]. درك اين مساله مرتبط است با ضرورت ترسيم مجدد مرز سياسي بين دوست و دشمن. ما در بزنگاهي قرار داريم كه در آن عجز ليبراليسم از درك امر سياسي ميتواند تبعاتي بسيار جدي و خطرناك در بر داشته باشد. همه كساني كه معتقد بودند افول كمونيسم لزوما به استقرار دموكراسي تكثرگرا منتهي خواهد شد و باور داشتند كه نابودي اين نيروي آنتاگونيستي قديمي بشارتي جز پيشرفت عظيم دموكراسي نخواهد داشت، كاملا ناتوان از درك خصلت ويژه وضعيت جديدند. به همين دليل اهميتي حياتي دارد كه ما هر نوع چشمانداز نظري را كه مانع از پذيرش اهميت وظيفههاي پيشِ رو ميشود، رها كنيم.» براي درك اهميت نظرات موف كافي است بار ديگر به ماجرايي كه در ابتدا به آن اشاره شد بازگرديم. پريسيليا لودوسكي، زن راننده جوان ۳۲ ساله، كه در يكي از حومههاي دور پاريس زندگي ميكند، ماه مه براي كاهش قيمت سوخت در پمپ بنزينهاي فرانسه كمپين و توماري روي اينترنت منتشر كرد و از مردم خواست آن را امضا كنند. او در درخواست خود نوشته بود قيمت بنزين و گازوييل مرتب از طرف دولت افزايش مييابد. اين درخواست اينترنتي لودوسكي اما تا ماه اكتبر ۲۰۱۸ توجه كسي را جلب نكرد. تا اينكه در ماه ۲۲ اكتبر روزنامه پاريزين گزارشي درباره اين اقدام راننده منتشر كرد. پس از اين گزارش شمار زيادي اين درخواست كاهش قيمت سوخت را امضا كردند. شماري از كشاورزان هم در شبكههاي اجتماعي فيلمها و كليپهايي از خودشان منتشر كردند و در آن از شرايط سختي زندگيشان گفتند. قيمت سوخت ديزل در سال ۲۰۱۸، در فرانسه ۱۶درصد رشد داشته است. افزايش قيمت سوخت بنزين و سوخت ديزل همزمان با برنامهريزي براي افزايش ماليات در سال ۲۰۱۹ مردم را خشمگين كرد.
به اين وضعيت، افزايش تنشها بين نيروهاي راست افراطي و مهاجرات در كشورهاي اروپاي غربي و همچنين بين آنها و ديگر احزاب ميانه مثلا در آلمان يا ايتاليا را اضافه كنيد. قدرت گرفتن نيروهاي مليگرا در لهستان و مجارستان، سركار آمدن چهرهاي همچون دونالد ترامپ در ايالات متحده كه حالا پس از پذيرش شكست وعده بازگشت در مبارزات انتخاباتي سال 2024 امريكا را وعده ميدهد و مجموعه ديگري از وقايع در خاورميانه، مطالعه آراي موف را براي درك دريافت بهتر از وضعيت كنوني جهان و صورتبندي چينش نيروها به ضرورت بدل ميكند.