• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3251 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۳ خرداد

گفت‌وگو با نعمت‌الله فاضلي، جامعه‌شناس

در آستانه گسست از نوعي تاريخ گنگي و ورود به تاريخ جديد هستيم

  ناهيد مولوي/ همه‌‌چيز از مرگ مرتضي پاشايي و واكنش عجيب جامعه به آن آغاز شد. در واقع زير پوست جامعه ايران خبرهاي ديگري بود و مرگ پاشايي اولين مواجهه نخبگان با اين تغيير بزرگ بود. اما اين آغاز ماجرا بود و تحليل‌ها و گفت‌وگوها در اين زمينه ادامه داشت كه ماجراي پورشه توجه‌ها را به خود جلب كرد. تصادف يك پورشه در خيابان شريعتي و سرنشينان آن موضوع جديدي بود كه واكنش جامعه پر از بحران ايران را برانگيخت. سوال‌ها يكي پس از ديگري از ذهن‌ها مي‌گذرد. به‌راستي چه اتفاقي براي جامعه ايران افتاده است؟ آيا جامعه ايران به قدري سطحي شده كه داستان تصادف يك پورشه برايش اهميت بيشتري نسبت به ساير چالش‌ها بحران‌هاي جامعه پيدا كرده و معيارهاي جامعه تا اينقدر تنزل داشته است؟ براي يافتن پاسخ اين سوالات بود كه به پژوهشگاه علوم انساني رفتم براي گفت‌وگو با نعمت‌الله فاضلي،  عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم انساني. تحليل و پاسخ‌هاي دكتر فاضلي به اين سوالات بي‌شك باب بحث‌هاي جديدي را در اين مورد بازمي‌كند. برخلاف تحليل‌هاي غالبي كه نسبت به اين فضا وجود دارد، تحليل‌هاي او پر از اميد است. او معتقد است جامعه ايران در آستانه يك تغيير بزرگ فرهنگي است و مردم ما امروز بعد از قرن‌ها سكوت زبان بازكرده‌اند و فضاي گفت‌وگويي جديدي را رقم زده‌اند؛ فضايي كه مديون شبكه‌هاي اجتماعي است. او به‌شدت معتقد است تحول بزرگي در راه است؛ تحولي كه جامعه را خواه‌ناخواه به سمت مدني شدن مي‌كشاند. فرهنگي كه دير يا زود جامعه و دولتمردان را به سوي دموكراسي روانه خواهد كرد. اغراق است اگر بگويم پس از خواندن اين گفت‌وگوي متفاوت پاسخ سوال‌ها را خواهيد يافت، چه‌بسا سوالات جديدي در ذهن شما جوانه خواهد زد.

 اجازه دهيد كمي درباره تفاوت وضعيت گفت‌وگويي امروز با وضعيت گنگي ديروز صحبت كنيم تا مشخص شود اتفاقات پيش پا افتاده‌اي همچون مرگ يك خواننده معمولي يا تصادف يك پورشه در تهران سبب سخن گفتن مردم شود و اين سخن‌ها نه به عنوان درددل يا روايت‌هاي درگوشي بلكه به عنوان روايت‌هاي بزرگي كه جامعه درگير آن مي‌شود اهميت پيدا مي‌كند
در اين مرحله شاهد هستيم كه جامعه دچار هيجان و شگفت‌زدگي و كمي هم دستپاچگي شده است. به بيان ساده‌تر جامعه ما دچار نوعي شوك فرهنگي ناشي از ورود به فرهنگ گفت‌وگويي را تجربه مي‌كند. اين مرحله آستانه‌اي است كه جامعه ما از نوعي گنگي فرهنگي به گفت‌وگوي فرهنگي انتقال پيدا مي‌كند. گويي ملت زبان باز كرده است، گويي مردم مي‌خواهند فرياد بزنند

  همان‌طور كه مستحضر هستيد در چندين ماه گذشته جامعه ما شاهد حوادث و پديده‌هاي عجيبي بود. اتفاق‌هايي كه با پديده پاشايي به اوج خود رسيد و حالا هم داستان تصادف پورشه و حواشي آن. بسياري از نخبگان نگاه آسيب‌شناسانه‌اي به اين ماجراها داشتند. برخي اين امر را نشانه ظهور طبقه جديد در جامعه ايران دانستند و برخي هم ابراز نگراني كردند كه جامعه ايران به سمت و سوي سطحي شدن مي‌رود. شما چطور به اين ماجراها نگاه مي‌كنيد و به نظر شما اين تغيير در جامعه ايران نشان‌دهنده كدام واقعيت است؟
در اين سال‌ها جامعه ايران تغيير بزرگي را پشت سر مي‌گذارد. ما شاهد شكل‌گيري اشكال تازه‌اي از الگوهاي فرهنگي هستيم كه به‌تدريج در حال عينيت يافتن است و حتي مي‌تواند در آينده نزديك به شكل الگوي فرهنگي غالب دربيايد. مي‌توان از اين الگوها با عنوان اشكال فرهنگي در حال ظهور نام برد. يكي از مهم‌ترين اشكال فرهنگي در حال ظهور نوعي فرهنگ گفت‌وگوي اجتماعي است. اين فرهنگ از 10 سال پيش با همگاني شدن رسانه‌هاي خرد كه از طريق اينترنت در اختيار مردم قرار گرفت و گسترش وبلاگ‌ها و فضاهاي مجازي ديگر رو به گسترش گذاشت. وبلاگ‌ها اولين شكل رسانه‌هاي خرد بودند كه از سوي فرد تاسيس و مديريت مي‌شد. بعد پيامك‌ها آمدند كه بيش از وبلاگ امكان مشاركت را به افراد مي‌داد. اما امروز با آخرين شكل اين ابزرها روبه‌رو هستيم مثل وايبر، لاين، واتس‌آپ و ساير اپليكيشن‌هاي موبايلي كه امكان ارتباط را ايجاد مي‌كنند. در واقع اين شبكه‌ها، زنجيره‌اي از رسانه‌هاي خرد فرضي را ايجاد كرده‌اند. اين يك واقعيت است كه اين رسانه‌هاي خرد در زنجيره رسانه‌هاي بزرگ‌تري قرار گرفته‌اند و به دليل قدرت اجتماعي گسترده‌اي كه دارند رسانه‌هاي بزرگ‌تري همچون روزنامه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني را نيز تحت‌تاثير خود قرار مي‌دهند. بر همين تحليل بايد بپذيريم كه جامعه ما در آستانه ورود به فرهنگ جديدي است كه در اين فرهنگ جديد گفت‌وگو و تعامل از پايين به عنوان امر مسلم در حال پذيرفته شدن است. رخدادهايي همچون پديده پاشايي و اتفاقات پس از آن مانند واكنش‌ها به سگ‌كشي يا پديده پورشه و حتي داستان‌هاي بزرگ‌تر همچون بحث فسادهاي مالي كه در سيستم دولتي در حال آشكار شدن است نيز در اين دايره قرار مي‌گيرد.
  پس مي‌توان گفت اين حوادث بروز اجتماعي يك فرهنگ جديد در جامعه ايران است؟
از منظر اجتماعي مي‌توان از آنها تحت عنوان نقد اخلاقي جامعه ياد كنيم و در اين عرصه با اشكال تازه‌اي از نقد فرهنگي و نقد سياسي روبه‌رو هستيم. بي‌ربط نيست اگر بر ملا شدن بخشي از فسادهاي مالي را در بوته همين نقد سياسي ببينيم و پديده‌هايي همچون پاشايي يا داستان پورشه و سگ‌كشي را نوعي نقد اجتماعي جامعه نسبت به خودش ببينيم، در گفت‌وگوهاي وسيعي كه مردم درباره خودشان انجام مي‌دهند و با ارسال انواع متن‌ها از احاديث و آيات، سخنان بزرگان و حتي لطيفه‌ها به نقد اخلاقي مي‌پردازند. من بر آن هستم تا از نوعي تحول در كليت فرهنگ جامعه امروزمان سخن بگويم، اينكه ما در آستانه ورود به شكل تازه‌اي از فرهنگ قرار گرفته‌ايم كه در آن گفت‌وگوي اجتماعي و صحبت كردن درباره مسائل جمعي مشترك توسط همگان بدون حضور مراجع قدرت يا مراجع ذي‌صلاح انجام مي‌گيرد.
  دليل ظهور اين فرهنگ جديد چيست و اساسا چه چيز‌هايي باعث تشكيل و ظهور يك فرهنگ جديد در جامعه ايران شده است؟
در اين شكل در حال ظهور فرهنگ، جامعه ما در نتيجه برخورداري از فناوري‌هاي ارتباطي همگاني براي اولين بار در تاريخ فرصتي پيدا كرده تا مسائل يا موضوعات يا به معناي عام‌تر توصيف جهان و آگاهي از وجود خود در جهان را نه از ديدگاه روشنفكران يا صاحبان قدرت بلكه از زبان مردم در تمام گروه‌ها و سنين اعم از مرد و زن، شهري و روستايي، از هر طبقه اجتماعي با ويژگي‌هاي خاص خودش بيان كند و به ارايه فهم خود از جهان يا بيان وضعيت خود در جهان بپردازد. براي اولين بار ما شاهد رخداد عظيم تاريخي در فرهنگ‌مان هستيم كه همه كم و بيش موفق به دست يافتن به حق بازنمايي شده‌اند. گويي همه مي‌توانند ديده شوند يا نشان دهند، همه مي‌توانند آنچه را تجربه مي‌كنند، تفسير كنند و آنچه را تفسير مي‌كنند به نمايش در آورند و آن را به عنوان بخشي از حوزه عمومي به بحث و گفت‌وگو بگذارند. جامعه ما در آستانه‌ ورود به يك فرهنگ نوين است؛ فرهنگ گفت‌وگويي يا گفت‌وگوي اجتماعي.
  اما به نظر مي‌رسد اين فرهنگ جديد بسياري از نخبگان را نسبت به آينده جامعه ايران نگران كرده است. بسياري معتقدند طبقه جديدي در ايران ظهور كرده است كه فقط به سطح مي‌پردازد و عمقي ندارد. به بيان ساده‌تر انگار اين فرهنگ جديد نمي‌تواند باعث تعالي جامعه شود و جامعه را از معيارهاي تعالي دور كرده است؟
با اين ديدگاه موافق نيستم. در اين مرحله شاهد هستيم كه جامعه دچار هيجان و شگفت‌زدگي و كمي هم دستپاچگي شده است. به بيان ساده‌تر جامعه ما دچار نوعي شوك فرهنگي ناشي از ورود به فرهنگ گفت‌وگويي را تجربه مي‌كند. اين مرحله آستانه‌اي است كه جامعه ما از نوعي گنگي فرهنگي به گفت‌وگوي فرهنگي انتقال پيدا مي‌كند. گويي ملت زبان باز كرده است، گويي مردم مي‌خواهند فرياد بزنند. اگرچه ممكن است مانند كودكي كه تازه زبان گشوده واژه‌ها را نادرست ادا كنند، جمله‌ها را شكسته بسته و گاه بي‌معنا بگويند. مانند كودكي كه تازه راه رفتن را مي‌آموزد گاه ممكن است زمين بخورد و گاه ممكن است مسيري را خطا برود. جامعه ما در آستانه گسست از نوعي تاريخ گنگي و تاريخ سكوت و ورود به فرهنگ و تاريخ جديد است كه در آن رسانه‌هاي خرد در امتداد اندام ما قرار گرفته‌اند. گويي چشم‌هاي ما به كمك دوربين‌ها، گوش‌هاي ما به كمك راديو مي‌شنود و امتدادي تا بي‌نهايت هستي پيدا كرده‌اند. در اين شرايط جديد ما به‌تدريج مي‌آموزيم كه چگونه خود، ديگري، جهان هستي و آگاهي‌مان را ارزيابي، رصد و نقد كنيم.
  اجازه دهيد كمي واضح‌تر نسبت به اين فرهنگ جديد صحبت كنيم. از نظر شما تفاوت اين فرهنگ جديد با فرهنگ گذشته در چيست كه شما را به اندازه ساير نخبگان اين حوزه نگران نكرده است؟
 اجازه دهيد كمي درباره تفاوت وضعيت گفت‌وگويي امروز با وضعيت گنگي ديروز صحبت كنيم تا مشخص شود اتفاقات پيش پا افتاده‌اي همچون مرگ يك خواننده معمولي يا تصادف يك پورشه در تهران سبب سخن گفتن مردم شود و اين سخن‌ها نه به عنوان درددل يا روايت‌هاي درگوشي بلكه به عنوان روايت‌هاي بزرگي كه جامعه درگير آن مي‌شود اهميت پيدا مي‌كند. اجازه دهيد برخي از تفاوت‌ها را با هم مرور كنيم. نخستين تفاوت اين است كه در جامعه گنگ ديروز مسائل، تنها مسائلي بودند كه مراجع قدرت آنها را مساله‌مند يا به عنوان معضل تشخيص مي‌دادند چرا كه تنها صاحبان قدرت دسترسي به رسانه براي توليد و انتقال پيام را داشتند.
دوم در جامعه گنگ ديروز مردم يعني همه كساني كه در جايگاه قدرت نبودند تنها مخاطب مشتري يا مصرف‌كننده يا به طور كلي موجودات منفعلي بودند كه بايد هدايت مي‌شدند چرا كه مردم در گروه‌هاي فاقد قدرت توانمندي‌هاي لازم براي ورود به حوزه عمومي و ابراز وجود يا مشاركت در زندگي جمعي را نداشتند. امروزه مردم به دليل گسترش سواد و آموزش عالي و انباشت سرمايه‌هاي فرهنگي به نوعي توانمندي نسبي پيدا كرده‌اند. توانمند شدن سوژه ايراني زمينه‌اي را فراهم كرده كه مردم وارد مشاركت عمومي و از گنكي تاريخي خارج شوند.
سوم نظام جهاني و محيط بزرگ‌تر جامعه ايران يعني محيطي كه جامعه گنگ در آن قرار داشت امروزه به محيطي باز، شنوا، فعال و خلاق تبديل شده است. صداهاي كوچك درون جامعه طنين وسيعي در نظام‌ها ايجاد مي‌كند. هر صداي كوچك از درون ايران واكنش مجموعه وسيعي از رسانه‌هاي جهاني را به همره دارد. اين پيوند امر محلي و امر جهاني موجب قدرتمند شدن سوژه ايراني شده است. به نوعي امكان شكل‌گيري شهروند جهاني به كمك رسانه‌ها در جامعه ايران در حال تحقق است.
چهارم، ما در نتيجه بيش از نيم قرن تلاش براي شكل‌گيري نظام سياسي دموكراتيك و تحولاتي كه بعد از انقلاب مشروطيت و پس از آن انقلاب اسلامي و حتي در دوران اصلاحات و دولت كنوني تجربه كرده‌ايم نظام سياسي نيز منعطف‌تر از هر زمان ديگري شده به طوري كه اين نظام امكان گفت‌وگوي اجتماعي در چارچوب‌هاي خاصي فراهم كرده است.
پنجم، مجموعه اقتضائات مادي، معنوي، اقتصادي و اجتماعي زندگي امروز نيز بيش از هر زماني جامعه و وجدان جمعي آن را به سوي نوعي گفت‌وگو سوق مي‌دهد. بحران‌هايي كه جامعه ما امروز با آن درگير است، بحران‌هايي همچون بحران زيست محيطي يا بحران‌هاي ناشي از شهرنشيني و كلانشهري شدن جامعه ايران، بحران‌هاي ناشي از فروپاشي بخشي از ارزش‌هاي جامعه و فروپاشي نهاد پدر سالار، بحران در نهاد ازدواج و بحران‌هاي اقتصادي و اجتماعي و غيره همه روي هم انباشته شده و فرصت گفت‌وگو را براي جامعه اجتناب‌ناپذير كرده است. در اين شرايط است كه ظهور رسانه‌هاي خرد به ويژه شبكه‌هايي همچون وايبر ناگهان مردم را به نوعي گفت‌وگوي اجتماعي توده‌وار هدايت كرده است. به ويژه اگر در نظر بگيريم كه در سال‌هاي اخير نهادهاي مدني در ايران به حد كافي توسعه نيافته‌اند تا مردم بتوانند از طريق اين سازمان‌ها در زندگي اجتماعي مشاركت كنند و به نوعي بدنه مدني جامعه بتواند گفت‌وگوي اجتماعي با نظام سياسي را شكل دهد به همان صورتي كه در همه كشورهاي توسعه يافته مشاهده مي‌كنيم مردم در اين شرايط ناگزير بيش از هر جامعه ديگري به اين گفت‌وگوي اجتماعي توده‌وار كه شبكه‌هاي اجتماعي ايجاد كرده‌اند روي آورده و از آن استقبال كرده‌اند.
  چرا جامعه ايران اين واكنش را نسبت‌به بحران‌هاي ديگر نشان نمي‌دهد. جامعه ايران با بحران‌هاي بزرگ و عميق‌تري دست و پنجه نرم مي‌كند؛ در عوض مي‌بينيم كه مردم به اتفاقات پيش پا افتاده‌اي واكنش‌هاي بزرگ نشان مي‌دهند؟
همان‌طور كه اشاره كردم ما هنوز در مرحله آستانه‌اي اين فضاي گفت‌وگوي اجتماعي هستيم. در اين مرحله مردم هنوز به آن حداز اعتماد به نفس نرسيدند كه گمان كنند بتوانند در حوزه‌هاي بنيادين هم ورود و آنقدر تاثيرگذار باشند كه بتوانند اين بحران‌ها را هم حل كنند. مردم از يك گنگي فرهنگي تاريخي وارد يك فضاي گفت‌وگويي شده‌اند. كمي زمان لازم است تا مردم در نتيجه آزمون‌ها تجربياتي كه از اين فضاي گفت‌وگويي به دست مي‌آورند به طور جمعي و ناخودآگاه كم‌كم به حدي از اعتماد به نفس برسند كه در مسائل بنيادي‌تر و مهم‌تر هم ورود كنند. جامعه ما هنوز به قابليت‌هاي فضاي گفت‌وگوي اجتماعي پي نبرده است و ناباورانه در يك شوك فرهنگي قرار دارد. كسي كه اولين بار تصاوير تلخ كشتن سگ‌ها در شيراز را در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر كرد تصور نمي‌كرد اين اتفاق به يك حادثه عمومي منجر شود اما وقتي اين تجربه را كسب كرد طبيعي است كه كم‌كم به اين فكر بيفتد كه از همين راه مي‌تواند واكنش مردم را نسبت به مسائل بزرگ‌تري بر انگيزد. من معتقدم در آينده نه چندان دور جامعه ايران جسارت كافي براي بيان مسائل بزرگ‌تر را هم به دست خواهد آورد.
   مهم‌ترين ويژگي‌هاي اين فرهنگ جديد را چه مي‌دانيد؟
ويژگي اول، گفت‌وگوي اجتماعي كنوني كاملا وابسته به فناوري ارتباطي است و هنوز آنقدر به بلوغ و رشد نرسيده كه بتواند تعامل‌هاي رودررو را سازمان دهد به اين دليل كه در حال حاضر اين گفت‌وگو صرفا از طريق توليد و توزيع پيام‌هاي اينترنتي صورت مي‌گيرد و هنوز نيروهاي اجتماعي در اين تعامل و گفت‌وگو سازمان نيافته و استمرار آن مي‌تواند اين فضا را فراهم كند.
ويژگي دوم، گفت‌وگوي اجتماعي كنوني امري توده‌وار است. به اين معنا كه اين گفت‌وگو فاقد سازماندهي، برنامه‌ريزي يا انسجام دروني است. در واقع دسترسي ارزان و همگاني به شبكه‌هاي اجتماعي كه ابزار اين گفت‌وگو بوده است و نه هيچ نيرو يا سازمان ديگري باعث ورود ناگهاني مردم به اين عرصه شده كه همين امر باعث توده‌وار شدن اين گفت‌وگوي اجتماعي شده است. مي‌توان اميدوار بود اين گفت‌وگو شكل‌هاي جديدي از انسجام اجتماعي و نيروهاي اجتماعي جديد و فضاهاي اجتماعي را براي جامعه ايران شكل دهد. در همين عمر كوتاه اين فرهنگ جديد شاهد هستيم كه نظام سياستگذاري و شهري را هم تحت تاثير خود قرار داده است. در اين سال‌هاي گذشته شاهد هستيم كه نظام سياسي ايران اقدامات قاطعانه‌اي را براي مبارزه با فساد آغاز كرده كه بخشي از واقعيت‌هاي زندگي ما در فرهنگ گفت‌وگويي جديد است.
  فكر مي‌كنيد اين فضاي گفت‌وگويي جديد توانسته در مبارزه با فساد كارآمد باشد؟
بله، شايد اگر اين فرهنگ گفت‌وگويي نبود ما شاهد اين افشاگري‌ها و محاكمه‌ها نيز نبوديم يا شاهد تصويب قوانيني هستيم كه در اين فضاي گفت‌وگويي جديد پديد آمده است. از نظر من حتي روي كار آمدن دولت اعتدال و مجموعه تصميماتي كه گرفته هم نتيجه همين فضاي گفت‌وگويي جديد است. به گمان من حتي بسياري از موفقيت‌هاي ما در عرصه‌هاي ملي و كلان هم نتيجه همين فضاي گفت‌وگويي جديد است؛ موفقيت‌هايي كه در سال‌هاي اخير در حوزه ورزش نصيب ايران شده نمونه بارز همين مساله‌اي است كه بيان كردم. به بيان ديگر در حوزه‌اي كه جامعه توانسته از پايين تقاضاها و نيازها و مسائل خودش را به حوزه عمومي منتقل كند و گفت‌وگوي جمعي را ميسر سازد، لاجرم نظام سياسي در برنامه‌ريزي‌هاي خودش محكوم به پذيرش آن شده است. مي‌خواهم بگويم ويژگي توده‌وار بودن به اين معناست كه هنوز اين گفت‌وگو به صورت انسجام يافته نيست اما در عين حال اين گفت‌وگو عقيم يا ناسودمند نبوده است بلكه توانسته نوعي برنامه‌ريزي از پايين را هم ارايه كند. برنامه‌ريزي كه مردم خود مسائل را تشخيص مي‌دهند، راه‌حل‌ها و راهبردها را ارايه مي‌دهند و مردم خود مجري آن مي‌شوند.
  به نظر مي‌رسد اين فرهنگ جديد كمي با ارزش‌ها و معيارهاي سنتي ايران در تعارض است. دليل آن را در تغيير نسل مي‌دانيد يا پاي مسائل ديگري در ميان است؟
نه به نظر من جامعه ما با نوعي تجزيه شدن فرهنگ و ظهور معيارهاي تازه براي تعيين فرهنگ مطلوب يا سنجش خواست‌ها، نيازها و ايده‌آل رو‌به‌رو است. ما به طور تاريخي اين‌گونه آموخته‌ايم كه ايده‌آل‌ها يا امر فاخر چيزي است كه نخبگان قدرت يا نخبگان فكر آن را تعيين مي‌كنند اما امروزه در آن فضاي گفت‌وگوي توده‌وار با حوادثي روبه‌رو مي‌شويم كه برخي مي‌پرسند آيا اين اولويت جامعه امروز ما است. براي نمونه مي‌پرسند با چه معياري كشتن سگ‌ها بايد در كانون توجهات قرار گيرد، يا با چه معياري تصادف دختري با پورشه تبديل به موضوع افكار عمومي شود يا با چه معياري مرگ خواننده معمولي اين‌گونه آوازه جهاني پيدا مي‌كند. نخبه‌گرايان و نخبه‌پسندان اين تجزيه شدن فرهنگ يعني ورود مردم براي تعيين معيارهاي خوب يا يد، زشت يا زيبا، مهم يا غير مهم را به معناي انقلابي در تحولات فرهنگي مي‌دانند. امروزه هر فردي به كمك تلفن همراهش با توليد چند عكس يا فيلم تشخيص مي‌دهد اين موضوع براي او جالب يا مهم است آنگاه عده‌اي از مردم همراه با او معيار او براي تشخيص مهم را مي‌پذيرند در نتيجه و ناگهان موضوعي براي گروه اهميت پيدا مي‌كند. اينجاست كه مراجع قدرت دلواپس مي‌شوند نه از بروز حادثه بلكه از اينكه مردم خود دست به كار شده‌اند و معيار تعيين مي‌كنند. در واقع مراجع قدرت از اينكه ناگزير به تقسيم قدرت با مردم شده‌اند نگران هستند. در واقع ما در حال تجربه دموكراتيك شدن فرهنگ هستيم. چيزي كه در اين مرحله آستانه‌اي تحول جلب‌توجه مي‌كند آمادگي حيرت‌انگيز جامعه براي پذيرش اين گفت‌وگو است. فارغ از ارزيابي‌هاي آسيب‌شناسانه كه در اين گفت‌وگوها مسائلي مطرح مي‌ شود كه خارج از ادب و شالوده‌شكني است بايد پذيرفت جامعه ايران بيش از هر جامعه ديگري از اين گفت‌وگوي اجتماعي براي هدف‌هايي مانند نقد اخلاقي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي استفاده مي‌كند. در چنين شرايطي بايد آماده شگفتي‌هاي بزرگ در آينده نزديك باشيم. بسياري از حوادثي كه امروز به حوزه عمومي كشيده شده همواره وجود داشته اما مردم امروز فرصت صحبت كردن درباره آن را پيدا كرده است. مي‌توان گفت در چند سال آينده وقتي جامعه ايران اين مرحله آستانه‌اي را از سر بگذراند مانند كشورهاي توسعه يافته نوعي برنامه‌ريزي را تجربه خواهد كرد كه مردم نقش تعيين‌كننده و كليدي را دارا خواهند بود.
  شما معتقديد مردم ديگر خودشان تعيين معيار مي‌كنند و نهادهاي قدرت هم در اين كار نمي‌توانند تاثيري داشته باشند. با توجه به پديده‌هايي كه در اين چند وقت گذشته با آن روبه‌رو بوده‌ايم همچون پديده پاشايي يا همين اخيرا پديده پورشه به نظر مي‌رسد معيارهاي مردم در سطح پاييني قرار دارد. آيا مي‌توان نتيجه گرفت كه با توجه به اينكه جامعه ايران در دهه‌هاي گذشته نتوانسته قهرمانان مطلوب خود را پيدا كند حالا رو به قهرمان سازي آورده اما در اين ميان معيارهايش را گم كرده است. رك بگويم آيا جامعه ايران مسيرش را گم نكرده است؟
در گفت‌وگوي اجتماعي توده‌وار نيازهاي اصلي مردم معيارهاي گفت‌وگو هستند. از نظر من سوژه و مصداق گفت‌وگو في‌نفسه اهميت چنداني ندارد. از قضا ما شاهد بوده‌ايم كه سوژه‌هاي گفت‌وگوي مردم معمولا سوژه‌هايي هستند كه به خودي خود برجستگي ندارند و همين مساله مي‌تواند دليلي باش د براي اينكه گفت‌وگوكننده‌ها ديده شوند نه سوژه‌هاي‌شان. شما به اتفاقات اخير دقت كنيد. پديده پاشايي، جنجال‌هايي كه بر سر سگ‌كشي در شيراز رخ داد يا همين پديده پورشه و حتي جريان تجاوز به دو نوجوان ايراني در عربستان، هيچ‌كدام داراي سوژه‌اي شگفت‌انگيز و منحصربه‌فرد نبودند زيرا در اين موضوع اصالت با گفت‌وگو است نه سوژه يا ابژه آن. در فضاي گفت‌وگوي توده‌وار اين گفت‌وگوكننده‌ها هستند كه مهمند نه سوژه گفت‌وگوي‌شان. مردم در اين گفت‌وگوها درصدد قهرمان‌سازي‌هاي جديد نيستند مردم خود قهرمان اين گفت‌وگوها هستند براي همين افرادي يا حوادثي كه بر مبناي معيارهاي تاريخي ما چندان مهم نيستند برجسته مي‌شوند و موضوعاتي كه بر اساس معيارهاي تاريخي ما برجسته هستند پنهان مي‌مانند. در اين گفت‌وگوي اجتماعي جديد قهرمانان مردم هستند. نفس گفت‌وگو، تمرين گفت‌وگو ارزش حاكم بر اين فضاست. گوينده هم مهم نيست. ما نمي‌دانيم اولين بار چه كسي پاشايي را برجسته كرد و دانستنش هم اساسا مهم نيست. مثل ضرب‌المثل‌ها مي‌ماند كه گوينده آن مهم نيست و دانستنش هم ضرورتي ندارد بلكه مهم موقعيتي است كه آن ضر‌ب‌المثل را به كار مي‌بريم. در اين گفت‌وگوي اجتماعي مصداق‌ها مهم نيستند آنچه مهم است گفت‌وگوي مردم و موقعيت‌هاي گفت‌وگويي كه شكل مي‌دهند مهم است. برخلاف گذشته كه موقعيت‌هاي گفت‌وگويي اهميت نداشت و سوژه‌ها حايز اهميت بود اما در اين فضاي گفت‌وگوي اجتماعي جديد موقعيت گفت‌وگو اهميتي به مراتب بيشتر از سوژه‌هاي گفت‌وگو داراست از اين رو بايد منتظر باشيم تا در روزها و ماه‌هاي آينده اتفاقات جالب‌تري هم رخ دهد و موجب حيرت همگان شود. ممكن است حادثه‌هايي بسيار جزيي‌تر تبديل به يك داستان مهم در ميان مردم شود كه از تجربيات زيستي زندگي روزمره برمي‌خيزد.
  مي‌توان اين فضاي گفت‌وگويي جديد يا اين فرهنگ جديد را مدني دانست؟
قطعا همين طور است. به اين معنا كه افراد در اين گفت‌وگو داوطلبانه حاضر مي‌شوند و مي‌توانند در صورت تمايل به سهولت اين فضا را ترك و به فضاي ديگري انتقال پيدا كنند يا حتي براي هميشه اين فضا را ترك كنند. در اين فضاي گفت‌وگوي اجتماعي جديد نوعي اميد و نشاط هم در حال شكل‌گيري است. مردم به اين دليل با گرمي از اين گفت‌وگو استقبال مي‌كنند كه احساس مي‌كنند از طريق اين فضاهاي ارتباطي جديد مجال ديده شدن را پيدا مي‌كنند، گويي جامعه آنها را جدي گرفته و براي حرف‌هاي آنها گوش‌هاي تازه‌اي پيدا شده است و گويي بغض‌ها در گلو زندان نمي‌شود از اين رو ماهيت مدني و فضاي غير دولتي حاكم بر اين گفت‌وگو امكان تازه‌اي براي اميد اجتماعي فراهم كرده است. مردم حتي به تصحيح يكديگر مي‌پردازند. براي نمونه در حادثه فرودگاه جده ابتدا شاهد بوديم كه در فضاهاي اجتماعي مردم به‌شدت از اين داستان انتقاد مي‌كردند و حتي پيام‌هايي كه رد و بدل مي‌شد ماهيت‌هاي نژادپرستانه پيدا كرده بود اما با گذشت چند روز گروهي از مردم شروع به انتقاد از خود كردند و بيان كردند نبايد اين حادثه را به همه اعراب يا حتي همه عربستاني‌ها تعميم دهيم و به سرعت يادآور شدند مراقب نژادپرستي باشيم و براي اولين بار شاهد نقد ملي‌گرايي ايراني بوديم كه بازتاب گسترده‌اي در رسانه‌هاي بزرگ پيدا كرد. حتي در پديده پاشايي هم شاهد اين گفت‌وگوي انتقادي بوديم. جريان اباذري و واكنش به او باعث توسعه اين گفت‌وگو شد. از اين رو مي‌توان گفت نوعي گفت‌وگوي انتقادي و از پايين فضايي مدني را ايجاد كرده است تا جامعه بازانديشي، اصلاح، خلاقيت، اميد و اخلاق را تمرين كند. من برخلاف نگاه‌هاي آسيب‌شناسانه‌اي كه تمايل دارد برخي ويژگي‌هاي اين فضاي گفت‌وگويي را مبناي تخريب و محدودسازي اين فضا كند معتقدم فضاي گفت‌وگوي اجتماعي توده‌وار موجود اولا فضاي موقتي يا امر حاشيه‌اي نيست.
  ما در شبكه‌هاي اجتماعي گاهي شاهد واكنش‌هاي بسيار تندي هستيم. همين چند ماه پيش بود كه با جنجال صفحه بچه پولدارهاي تهران مواجه و با موجي از واكنش منفي و همراه با بغض مردم به اين داستان رو‌به‌رو شديم؛ اتفاقي كه در حادثه پورشه هم رخ داد. بخشي از واكنش‌ها با بغض نسبت به افراد پولدار بود. آيا مي‌توان از اين واكنش‌ها نتيجه گرفت كه اينها نتيجه فاصله طبقاتي است و دوباره بحث كاخ‌نشين و كوخ‌نشيني كه اول انقلاب مطرح بود سر باز كرده است؟
واقعيت اين است كه در اين فضاي گفت‌وگوي توده‌وار همه افراد جامعه از هر طبقه و با هر ويژگي حق ورود دارند. اين يك مساله طبيعي در همه جوامع است كه طبقات ثروتمند جامعه بايد پاسخگوي ثروت‌هاي خود چه بادآورده و چه بادنياورده باشند. ببينيد در فضايي كه دولت رانتي و چنين فسادهاي بزرگ و سازمان‌يافته در كشور وجود دارد، مشروعيت ثروت ثروتمندان امر بديهي نيست. در اين گفت‌وگوي اجتماعي نقادانه آنچه گروه‌هاي اجتماعي از ثروتمندان مي‌پرسند عقده‌گشايي نيست بلكه استيضاح و پرسشگري است.
  يعني شما اين واكنش‌ها را نتيجه فاصله طبقاتي نمي‌دانيد؟
اين ماهيت گفت‌وگوي اجتماعي است. به عبارت ديگر ثروتمندان با وجود ميل‌شان در اين فضاي گفت‌وگوي اجتماعي محكوم به نشستن دور ميز مذاكره‌اي هستند كه آن طرفش فقرا قرار دارند. در اين موقعيت مذاكره‌اي نيروهايي پنهان ثروتمندان را به سوي شبكه‌هاي اجتماعي كشانده است. آنها داوطلبانه وارد اين فضا نشدند. فشار موقعيت‌هاي گفتماني و گفت‌وگويي آنها را به اينجا آورده است. طبيعي است كه در اين ميز گفت‌وگو و مذاكره نيروهاي محروم بپرسند كه اين ثروت‌ها از كجا آمده است. قطعا نادرست‌ترين پاسخ اين است كه حاصل زحمات‌مان است و بي‌شك اين پاسخ با واكنش‌هاي تندي مواجه مي‌شود.
  ما در اين فرهنگ جديدي كه شما مطرح كرديد شاهد اتفاقاتي بوده‌ايم كه خيلي هم خوشايند نبوده‌اند و گاه حتي باعث شرمساري‌مان شده است. مثل حمله به صفحه مسي در فيس‌بوك. داستان به قدري بيخ پيدا كرد كه يك هنرمند اعلام آمادگي كرد براي عذرخواهي از مسي پا پيش بگذارد. بسياري معتقدند جامعه ايراني كه روزي به مودب بودن شهره بود حالا چهره ديگري از خود به نمايش گذاشته است. به نظر شما اين مساله را مي‌توان جزو آسيب‌هاي اين جريان پنداشت يا ويژگي نسل جديد جامعه ايران كه در شبكه‌هاي اجتماعي ظهور و بروز پيدا كرده است؟
از نظر من اين مساله نه آسيب است و نه ويژگي يك نسل. اين ماهيت منطق گفت‌وگوي اجتماعي توده‌وار است. وقتي ما در موقعيت گفت‌وگويي قرار بگيريم كه همه در آن امكان گفت‌وگو را پيدا كنند طبيعي است كه هجم وسيعي از علايق، سلايق، سياست‌ها و ايدئولوژي‌ها بروز پيدا كنند و با قضاوت‌هاي اخلاقي در مورد آنها نمي‌توان نتيجه گرفت. نكته بعدي اين است كه در چنين رخدادهايي پاي موقعيت‌هاي نابرابر هم وسط مي‌آيد و خشم و عصبانيت عده‌اي نسبت به تبعيض و بي‌عدالتي كه به طور ساختاري در طول تاريخ در جامعه ما وجود داشته است بروز پيدا مي‌كند. من مي‌خواهم پيش از اينكه بگويم اين خشم خوب است يا بد  بگويم منطق گفت‌وگوي جديد اجتماعي اينطور اقتضا مي‌كند كه شاهد بروز اين خشم‌ها و سرخوردگي‌ها باشيم. نكته مهم بعدي اين است كه چنين رخدادهايي به دليل جمعي بودن‌شان بعد سازنده و مخرب را با هم دارند. ما نمي‌توانيم از اين داستان‌ها و مثال‌ها به بي‌ادب يا با ادب بودن جامعه برسيم. من به‌شدت معتقدم در همين رخدادها هم اتفاق‌هاي سازنده‌اي رخ مي‌دهد و پس از هر اتفاق چالش‌برانگيز جامعه به سوي خودانتقادي هدايت مي‌شود. اگر مي‌خواهيم درباره اين فضاي گفت‌وگويي صحبت كنيم بايد ابعاد متكثر و متنوع و تمام طرف‌هاي درگير در گفت‌وگو را با هم ببينيم. به طور كلي گفت‌وگو راهي است براي اصلاح خود. در چنين فضاهايي و با رخداد چنين واكنش‌هايي جامعه وارد نوعي خوداصلاحي مي‌شود. به دليل مدني بودن و اينكه افراد به صورت داوطلبانه وارد اين فضا مي‌شوند نوعي خودانگيختگي را در افراد بيدار مي‌كند. از سوي ديگر متن محوري اين فضاي گفت‌وگويي جنبه صلح‌آميز به آن داده است و در لطيفه‌ها و تصويرهايي كه در اين گفت‌وگو بين مردم رد و بدل مي‌شود نوعي زيبايي‌شناسي نهفته است كه اين بار با نوعي سودمندي اجتماعي همراه است. جامعه ما در حال تمرين بهره‌مندي و كاربردي‌شناسي زيبايي‌شناسي است. به خاطر داشته باشيم تا دو سال پيش همه جامعه‌شناسان ما صحبت از فروپاشي جامعه ايران مي‌كردند و دليل آن را در بسته شدن راه گفت‌وگو در جامعه بيان مي‌كردند. به دليل ضعف نهادهاي مدني خطر فروپاشي واقعا جامعه ايران را تهديد مي‌كرد اما همين شبكه‌هاي اجتماعي مانند وايبر، واتس‌آپ و... فرصتي را فراهم كرد تا افراد جامعه ايران ساعت‌هايي را در روز به صورت رايگان در خدمت اين گفت‌وگو قرار دهند. در واقع اين گفت‌وگوهاست كه روي هم انباشته مي‌شوند و چيزي به نام جامعه را شكل مي‌دهند. جامعه چيزي جز ارتباطات ميان مردم نيست؛ ارتباطاتي كه در آن از موضوعات، ارزش‌ها و دغدغه‌هاي مشترك صحبت مي‌شود. جامعه وقتي شكل مي‌گيرد كه گفت‌وگويي شكل بگيرد و زماني از هم مي‌پاشد كه فضاي گفت‌وگويي از بين برود. بايد اميد بزرگي را در عمق اين فضاي گفت‌وگويي با همه اتفاقات غيرمتعارف آن ببينيم. جامعه امروز ايران از پيچ بزرگ و خطرناكي در حال عبور است؛ پيچي كه جامعه ايران را در نتيجه گسترش فردگرايي، فروپاشي نهاد خانواده و ازدواج تهديد مي‌كند با ظهور اين فناوري‌هاي ارتباطي به نظر مي‌رسد وجدان جمعي جامعه به طور ناخودآگاه و نانوشته به صورت داوطلبانه و همگاني شبانه‌روز به سمت اين شبكه‌هاي اجتماعي مي‌روند تا جامعه را نجات دهند.
  آينده را چگونه مي‌بينيد؟
 دير يا زود شاهد شكل‌گيري فرهنگ غالب جديد خواهيم بود كه فرهنگ گفت‌وگوي اجتماعي جديد است و در آن روز به انتقادهاي آسيب‌شناسانه امروزمان با ديده تحقير نگاه خواهيم كرد. البته نمي‌توان از نخبگان ايدئولوژيك و سياسي كه اين فضاي گفت‌وگويي جديد را نقد مي‌كنند انتظاري داشت چرا آنها در واقع از حقوق خود دفاع مي‌كنند. آنها متوجه هستند كه محكوم به تقسيم قدرت با مردم شده‌اند. آنها چيز‌هايي را كه در طول تاريخ به دست آورده‌اند ناگهان بربادرفته مي‌بينند. اگرچه تمام آنچه را مي‌گويند دور از واقعيت نيست و در اين فضاي آستانه‌اي ما شاهد نقاط ضعف فراواني هستيم كه قطعا بايد به تدريج اصلاح شود و به مرحله بلوغ خود برسد. اما به اعتقاد من گفت‌وگوي اجتماعي در حال شكل‌گيري در آينده نزديك به صورت فرهنگ غالب گفت‌وگويي، زيربناي بسياري از مناسبات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خواهد شد. بنابراين ضرورت دارد كه نسبت به اين فرهنگ گفت‌وگويي در حال ظهور بيشتر بدانيم و بكاويم و ابعاد مختلف آن را رصد كنيم تا بتوانيم به جامعه كمك كنيم زودتر از اين مرحله آستانه‌اي عبور كند و به دوران بلوغ خود برسد.

 

رسانه‌هاي خبري آزاد، بهترين دروازه‌بان پيام شبكه‌هاي اجتماعي

  افسانه شادماني/ خوشبين‌ها مي‌گويند، ايران «مشق دموكراسي» مي‌كند. در آستانه «گسست از تاريخ گنگي و سكوت» است و «ورود به يك فرهنگ نوين گفت‌وگوي اجتماعي». «نقد خويشتن» را در شبكه‌هاي اجتماعي آغاز كرده است، هرچند با هياهو و «تاريخ جديد» خود را بنا مي‌نهد كه در آن «رسانه‌هاي خُرد در امتداد اندام شهروندان قرار گرفته‌اند، امتدادي تا بي‌نهايت هستي». و اگرچه «ورود ناگهاني همه مردم به اين عرصه» باعث شده است تا اين فرهنگ گفت‌وگويي جديد «خصلتي توده‌وار» پيدا كند، مي‌توان اميدوار بود «شكل‌هاي جديدي از انسجام اجتماعي و نيروهاي اجتماعي جديد و  فضاهاي    اجتماعي را براي جامعه ايران شكل دهد».
بدبين‌ها اما مي‌گويند در  ايران «سياست‌گريز»، و بي‌اخلاقي «فراگير» شده است و  اعلام خطر مي‌كنند. زمينه همه اين تحليل‌ها هم پيام‌هايي است كه در شبكه‌هاي گوناگون اجتماعي، همخوان، يا به واسطه اپليكيشن‌هاي موبايل نشر انبوه شده، به بحث‌هاي داغ روز تبديل شده و گاه از جهان مجازي به فضاي واقعي امتداد يافته‌اند و حتي تبديل به پديده شده‌اند. از جوانمرگي پاشايي و تبديل شدن او به يك پديده بگير، تا ماجراي تلخ تصادف مرگبار پورشه‌سواران و در ميانه آنها ده‌ها ماجراي ديگر جهان مجازي ايراني، تكانه‌هاي جدي‌اي به جامعه وارد كرده كه كارشناسان و اهل سياست را اگر شوك‌زده نكرده، لااقل براي آنها پرسش‌هاي جدي‌اي پيش آورده كه چه بر سر اين جامعه آمده است كه برون‌ريز آن چنين پرغوغا است و با آن چه بايد كرد؟
هر يك از اين تحليل‌ها به حقيقت نزديك‌تر باشد يك چيز مسلم است، از اين تكانه‌ها و پرسش‌هاي ناگزير گريزي نيست. «جامعه باز» دامنه خود را به مرحمت شبكه‌هاي اجتماعي و اپليكيشن‌هاي موبايلي تقريبا به تمامي جوامع گسترده و عوارض و پيامدهاي خود را هم همراه آورده است. تنها آمادگي و ميزان پذيرش هر جامعه مي‌تواند آسيب‌هاي احتمالي‌اي كه اين ابزارها با خود آورده‌اند را كنترل كند و كاهش دهد، آن هم به صورت ايجابي و به واسطه تدوين اخلاق و فرهنگ استفاده از آنها و نه  به شكل سلبي،  با   ايجاد  ممنوعيت و  محدوديت‌هاي فراگير.
شاهد مثال پيام تشخيص رنگ پيراهني كه هر كس آن را به رنگي متفاوت مي‌ديد، در همين شبكه‌هاي مجازي است. مي‌توان گفت اين پيام، جزو پرسروصداترين پيام‌هايي بود كه سال گذشته در شبكه‌هاي اجتماعي همخوان يا توييت و با اقبال فراوان روبه‌رو شد. اين پيام‌ - يا پيام‌‌هاي ديگر مشابه آن- تازه زماني با اقبال عمومي رو به ‌رو مي‌شد كه در رسانه‌هاي خبري معتبر جهان انتشار مي‌يافت. چه بسا اگر دامنه آنها به رسانه‌هاي خبري تصويري و اينترنتي و چاپي نمي‌كشيد، چنين هم با استقبال جهاني و ميليوني مواجه نمي‌شد. از اين اتفاق شايد بتوان نتيجه گرفت كه هنوز پيام‌ها بايد در رسانه‌هاي خبري معتبر منتشر شوند تا ميان مخاطبان عموميت و مقبوليت پيدا كنند و اعتبار بيابند. بنابراين رسانه‌هاي عمومي مي‌توانند پيام‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي را از فيلتر خود عبور ‌دهند، براي آن فضاسازي ‌ و فرهنگي ايجاد ‌كنند كه جماعت مخاطب در بستر آن فرهنگ و فضاسازي با پيام مواجه شود. به همين دليل در جامعه‌اي كه رسانه‌هاي عمومي آن به عنوان يك «گروه مرجع» از اعتماد و اقبال اكثر مردم برخوردار است، ساختن اين فضا و فرهنگ بسيار امكان‌پذيرتر است و در همان چارچوب پيش‌بيني واكنش مخاطب به آن پيام هم، قابل پيش‌بيني‌تر مي‌شود. جامعه و رسانه و شبكه اجتماعي ايراني هم از اين قاعده مستثنا نيست.   به اين اعتبار است كه مي‌توان گفت هر چه رسانه‌ها در ايران آزادتر و از مقبوليت و اعتماد بيشتر مردم برخوردار باشند، واكنش‌هاي توده‌وار به پيام‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي كاهش خواهد يافت و عكس‌العمل‌هاي مردم قابل پيش‌بيني‌تر خواهد شد. زيرا رسانه‌هاي خبري آزاد، خود بهترين دروازه‌بان پيام‌ شبكه‌هاي اجتماعي هستند و به اين ترتيب جامعه فرصت خواهد داشت تا در بستري فرهنگ‌سازي‌شده گام بردارد و احساسات خود را نسبت به وقايع تلخ و شيرين بروز دهد. آنگاه شايد شكاف‌هاي طبقاتي و فرهنگي، آرزوهاي سركوب‌شده و شايعه كه بر بستر شبكه‌هاي مجازي فرصت بروز انبوه و غيرقابل كنترل مي‌يابند، كمتر مستند واكنش‌هاي جوگير و هيجاني مردم در عمل آنها قرار گيرند و رسانه‌ها بتوانند اندكي تامل را موجب شوند. آنگاه شايد دست‌اندركاران و تحليلگران هم فرصت بيشتري بيابند كه وظايف خود را با خونسردي بيشتر عملي كنند و جامعه‌اي خونسردتر و عقلاني‌تر را شاهد باشيم كه تنها در بستر عقلانيت و خرد   است كه توسعه  امكان‌پذير خواهد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون