حراست از توافق نهايي نيازمند تقويت سياست داخلي
ناصر قوامي
افق توافق هستهاي در وين روشن است. آنجا ماموران و مسوولان ديپلماتيك كشورها و خصوصا ايران و امريكا فاصله ناچيزي تا رسيدن به يك توافق نهايي دارند. همين افق روشن هم اميدي جدي را در دل هواداران اين مذاكرات و كساني كه خواستار كاهش سطح تنشها در منطقه و حول كشورمان هستند، رقم زده است. اما طرفين مذاكره و خصوصا كشور ما و دولت امريكا ميدانند كه اين پايان راه توافق نيست. در داخل كشورها فضاي سياسي به شكلي است كه طيفي جدي از منتقدان و حتي مخالفان اين مذاكرات هم مشغول ايفاي نقش هستند. در امريكا جمهوريخواهان به هيچ عنوان تمايل ندارند كه امضاي دولت كشورشان زير چنين توافقي بيايد و در ايران نيز برخي از رقباي دولت، حصول توافق را به هيچ عنوان بر نميتابند. مسوولان ما بارها گفتهاند كه مشكلات داخلي امريكاييها ربطي به اين مذاكرات ندارد و اين گفته درستي است. موضوع مهم براي ما سياست داخلي كشور خودمان در قبال توافقي است كه احتمالا در روزهاي آينده به دست خواهد آمد. اينكه دولت بتواند اردوگاه رقبا و منتقدانش را نيز نسبت به نتيجه حاصل شده توجيه و آرام كند و جلوي برخي اقدامات تقابلي در قبال اين توافق را بگيرد. هشدارهاي برخي از منتقدان دولت مبني بر «شكستن» دستي كه زير يك توافق بد را امضا كند در واقع زمينهسازي براي بعد از انجام توافق است. گزاف نيست كه بگوييم حفظ آرامش فضاي سياسي در داخل اگر سختتر از رسيدن به توافق نهايي نباشد، آسانتر از آن هم نيست. اين نخستين جايي است كه حوزه سياست داخلي به نقش خود در قبال مساله ديپلماتيك مهمي چون مذاكرات اتمي معنا ميدهد و اثبات ميكند كه اين دو حوزه هيچ جدايي و تفكيك خاصي از هم ندارند و به عبارتي در طول يكديگر قرار گرفتهاند. حتي گذر از اين مرحله هم باز نياز به برنامهريزي دقيق و كارآمد براي توافق انجام شده را از بين نميبرد. توافقي كه در روزهاي آينده احتمال حصول آن ميرود، در سالهاي متمادي پيش رو نيازمند حراستي جدي است تا رقابتها و منازعات داخلي ورق آن را بر نگرداند. ما اين تجربه را در گذشته نيز داشتهايم. تجربه گذر سريع از تنشزدايي خارجي به سمت تقابل جدي بينالمللي.
تقابلي كه ريشه اساسي آن در آسيبهاي فضاي سياست داخلي و مناسبات پراشكال اين حوزه بود. هيچ تضميني وجود ندارد كه اين تجربه نه چندان دور بار ديگر در قبال توافق هستهاي احتمالي و تنشزدايي ايجاد شده حاصل از آن، تكرار شود. به اين اعتبار رسيدن به توافق هستهاي تازه آغاز راه سختتر دولت براي حراست و حفاظت از آن است. همانگونه كه تخريب كاري به مراتب سادهتر و سريع الوصولتر از ساختن است، حراست و حفاظت از يك پديده ساخته شده ميتواند هم زمانبرتر و هم سختتر از فرآيند ساختن آن باشد. خصوصا اينكه پديده ساخته شده صلحي باشد كه در پس آن تخاصمي 30 و چند ساله خفته و در شرايط فعلي خاورميانه با تمام آسيبها و تهديدهايش به دست بيايد. توافق احتمالي هستهاي يك آورده و محصول ملي در حوزه سياسي است و دولت و دستاندركاران و حاميان آن بايد متوجه باشند كه حفاظت از آن نيز نياز به يك عزم ملي دارد.
اين عزم ملي نيز جز با تسهيل راههاي تاثيرگذاري عمومي مردم و زمينهسازي براي كاناليزه كردن مطالبات، نظرات و آراي آنها در مسير سياست به دست نميآيد. اگر غير از اين باشد شكي نيست كه گروههاي مخالف مذاكرات هستهاي و تنشزدايي بينالمللي ميتوانند يك بار ديگر با سوار شدن بر اسب قدرت، راهي ديگر را در پيش بگيرند. همانطور كه قبلا جامعه ايران و سياسيونخواهان تغيير اين وضعيت را تجربه كرده و مزه آن را چشيدهاند.