• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3289 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۲۰ تير

امريكا؛ از دوران صامت تاكنون

 

جواد لگزيان/ كتاب امروز ديداري است پرشور با منتقداني راهگشا در تاريخ سينما. «منتقدان فيلم امريكا: از دوران صامت تاكنون» نقد فيلم را به عنوان شاخه‌اي از دانش و معرفت امريكايي مي‌ستايد. اين جُنگ تلاش مي‌كند تا آن خط سير روايي را آشكار كند كه اين عرصه از طريق آن كورمال كورمال كنان از زير يوغ سرگرمي سازان و آماتورها بيرون آمد و به يك حرفه مشروع و موجه بدل شد. در اين كتاب فيليپ لوپيت با انتخاب 146 نقد از 68 نويسنده، يك قرن نقدنويسي امريكا را كاويده است. اين كتاب با نمونه نقدهايي از شاعراني مانند ليندزي و سندبرگ و اچ.‌دي آغاز و در آخر به نمونه نقدهايي اينترنتي از زاكارك و بردول ختم مي‌شود و در بين اين دو قطب، گستره‌اي متنوع از نوشته‌هاي سينمايي را شاهديم كه با دنبال كردن‌شان مي‌توان به نوعي تاريخچه نقد فيلم در ايالات متحده را دريافت؛ گام به گام درست مانند فيلمي كه شما را از نقطه عطف اول به نقاط عطف بعدي مي‌برد. شرح موجز فيليپ لوپيت درباره هر منتقد همراه با مقدمه مبسوط او و نيز تقسيم‌بندي‌هاي زماني‌اش باعث شده كه هر منتقد در بستر زماني‌اش جاي بگيرد. شرح مختصري كه او بر هر منتقد نگاشته، جايگاه منتقد در عرصه نقد، ديدگاه‌ها و شيوه نگارشي‌اش را هويدا مي‌كند و اين كار با گزينش هوشمندانه منتقدها و نقدهاي‌شان تشديد شده است.

لوپيت در پي اثبات اين بوده كه «نقد فيلم» شكلي از مقاله‌نويسي است. سواي دوست داشتن يا نداشتن فيلم، آنچه اهميت دارد چيزي است كه منتقد را به نوشتن واداشته، چيزي كه درباره آن فكر مي‌كند. همين ديدگاه لوپيت باعث شده كه او طيف گسترده‌اي از نوشته‌ها را در اين طرح خود بگنجاند: ريويوها، نقدها، مقاله‌هاي نظري و... در چهار دوره زماني، با نقدهايي درباره ژانرها (فيلم‌هاي زيرزميني، فيلم‌هاي زنان، فيلم‌هاي علمي‌تخيلي، نوآر و...)، فيلم‌هاي خاص (چشمان تمام‌بسته، تقليد زندگي، زدياك و... )، پرتره‌هايي از فيلمسازان و بازيگران (هاوارد هاكس، سام فولر، فردريك وايزمن، بيلي وايلدر، لوئيس بونوئل، كري گرانت، جان وين و...) وضعيت نقد (مقاله‌هاي آرنهايم و هابرمن و كيل و...)، ماهيت سينما و غيره از منتقدان متعددي روبه‌رو مي‌شويم: از شاعران (ويچل ليندزي، كارل سندبرگ، اچ. دي، جان اشبري) گرفته تا رمان‌نويسان (رالف اليسن، جيمز بالدوين) و تاريخ‌نگاران فرهنگي (ادموند ويلسن، زيگفرد كراكوئر، رابرت وارشو) و منتقدان حرفه‌اي فيلم كه بيشترشان به وظيفه منتقد عمل كرده‌اند: تيزبين‌تر از خالقان و مردم به فيلم‌ها نگريسته‌اند و ترسي نداشته‌اند از اينكه ما را آگاه كنند كه امپراتور چه موقع لباسي به تن ندارد. از سوي ديگر آنها از زواياي گوناگون به فيلم‌ها نگريسته‌اند و طرز نگرش‌هاي متفاوت شاعرانه، اخلاق‌گرايانه، سياسي، جامعه‌شناختي، روانكاوانه، نژادي و قومي، فمينيستي، فرماليستي و... دارند. و همين خصوصيات است كه همراه با سبك نگارشي‌شان آنها را متمايز مي‌كند و در مسير همان سنت بايسته نقدنويسي فيلم قرار مي‌دهد.

اما ما از يك منتقد فيلم چه مي‌توانيم بياموزيم؟

به نظر فيليپ لوپيت با خواندن نوشته‌هاي يك منتقد فيلم محبوب‌تان به صورت مرتب، مي‌آموزيد تا براي نقاط كور و شعور خود، براي هر دليل ناشناخته زندگينامه‌اي، كه اميال ممنوع نويسنده احتمال بيشتري براي چشم‌پوشي يا طردشان دارد، دليلي بيابيد. اما بايد توجه داشت منتقدان فيلم انسان‌هايي‌اند كه عاشق نيز مي‌شوند. زيرا فيلم‌ها آنچنان به شكلي نفساني اغواگرند، كه نوعي واكنش عاشق شدن را اقتضا مي‌كنند، كه همواره در بهترين نوشته‌هاي انتقادي احتمال بروز دارند يا ندارند: گاهي منتقد كشته و مرده يك بازيگر خاص مي‌شود، و حتي ممكن است به شكلي شيطنت‌آميز كار به شيفتگي برسد. منتقدان از همان آغاز بايد نسبت به واكنش‌هاي ذهني خود بيش از اندازه حساس باشند. افزون بر اين، همه منتقدان در ذهن خود فيلمسازان معيني را به عنوان اميدهاي آينده، عامل‌هايي موثر و دندان‌گير، در نظر دارند، درست همان‌گونه كه همه منتقدان فيلم از برخي از«راه رسيدگان» مورد توجه قرار گرفته به عنوان افرادي بيش از حد بزرگ شده و اصلاح ناپذير ياد مي‌كنند. در نتيجه كار منتقد اين مي‌شود كه دست‌كم اين امكان و احتمال را تاييد كند كه آن افراد به دردنخور و طردشده در ذهن او شايد به احتمال زياد در فيلم‌هاي بعدي‌شان موفق شوند. برعكس، دوست داشتن يك بازيگر يا فيلمساز بيش از حد و اندازه ممكن است به واكنش‌هاي نامعقول در جهت معكوس منجر شود، گويي شكست براي برآورده كردن انتظارات منتقد نه‌تنها نوعي سرخوردگي بلكه نوعي خيانت بوده است.

در ادامه دوستي قديمي منتقد و خواننده فرازي است كه لوپيت مدنظر قرار مي‌دهد: منتقد فيلمي كه ما به او اعتماد مي‌كنيم و مرتب نوشته‌هايش را مي‌خوانيم به دوستي قديمي تبديل مي‌‌شود كه گفت و شنود با او را حرمت مي‌گذاريم و مشتاقانه براي پرسيدن نظرات و پيشنهادهايش به او مراجعه مي‌كنيم. استنلي كاوِل به بهترين شكل ممكن اين نكته را اينگونه بيان كرده است: «نوشتن درباره فيلمي كه به نوعي برايم اهميت داشته از قدرت همراه و ياور از قلم افتاده‌اي برخوردار بوده است. ايجي و رابرت وارشو و آندره بازن هميشه از عهده چنان شيوه گفت وشنودي برمي‌آمدند؛ و من همچنان چيزي را در نوشته‌هاي كساني مانند ماني فاربر، پالين كيل، پاركر تايلر و اندرو ساريس پيدا كرده‌ام.» از اين منظر، بهترين نقد فيلم با مقاله‌اي شخصي پهلو مي‌زند، جايي كه موضوع خاص، در دراز مدت، اهميت كمتري نسبت به صداي دلسوزانه دارد. درست همان‌گونه كه عرف مقاله نويسي شخصي، نگاه عمل‌گرايان در اين عرصه را به نياهاي شهيرشان معطوف كرده، به نظر مي‌رسد كه منتقدان فيلم نيز هميشه نيم نگاهي به پيشينيان و معاصران خود دارند. گاهي گفت‌وگو به چيزي ستيزه‌جويانه و نه چيزي آميخته با احترام تبديل مي‌شود.

اصطلاح جالب «بدگويي برادرانه‌وار» هم از آفرينش‌هاي جالب لوپيت در وادي نقد است: وقتي داشتم عرصه ادبيات را بررسي مي‌كردم، اين سوال به ذهنم خطور كرد كه چند بار يك منتقد فيلم اين ضرورت را احساس كرده كه با به سخره گرفتن يا تقبيح نظرات برخي از همكارانش به ارزيابي يك فيلم بپردازد. اين نوع بدگويي برادرانه‌وار در دهه‌هاي 1960 و 70 مرتبا به چشم مي‌خورد، آن‌هم وقتي كه پاي فيلم‌ها در ميان بود و ديگر اختلاف سليقه منتقدها تعارف و رعايت احترام را برنمي‌تافت. اكنون در نگاهي به گذشته، به نظر مي‌رسد كه ساريس، كيل، فاربر، تايلر، مك دانلد، كافمن، سايمن، شيكل، پِچتر، هاسكل، و ديگران كه همگي بدون ترديد منتقداني بايسته و عاشقان سينه چاك سينما بودند، در نوعي تلاش جمعي براي تقويت كردن هنر درگير بوده‌اند؛ اما آن دهه پر حرارت و پرشور، محرك و انگيزه‌اي براي به زمين زدن مشتاقانه و قدرتمندانه بزرگان دروغين و احتمالي شد. شتاب براي نشاندن تازه‌ترين سينماي صاحب نام بر سر جاي خود يا دُم اين و آن را چيدن بخشي از همان نشانه‌هاي بيماري بود كه تا به امروز نيز تداوم يافته است. برخي منتقدان فيلم هنوز نيز اين ضرورت را احساس مي‌كنند كه خود را تافته‌هاي جدا بافته و ناسازگار عليه نوعي تشكيلات كاملا شناخته شده از خود راضي فرهنگي جا بزنند. اين استراتژي مبارزه‌جويانه چيزي به جز يكي از آن شيوه‌هاي امتحان پس داده براي اعمال تنش در يك ريويوي فيلم نيست.

البته لوپيت خاطرنشان مي‌كند: تلاش‌هاي بسياري براي توضيح تفاوت بين ريويونويسي فيلم و نقد فيلم صورت گرفته است. گفته مي‌شود كه ريويونويسي كساني را مخاطب قرار مي‌دهد كه فيلم را نديده‌اند، اما نقدنويسي كساني را مورد خطاب قرار مي‌دهد كه فيلم را ديده‌اند (يا اينگونه فرض مي‌كنند). ريويونويس به عنوان نوعي راهنماي مصرف كننده پيش پا افتاده و توسري خورده مورد هجو قرار مي‌گيرد؛ اما منتقد را بيشتر به عنوان نوعي روشنفكر خرده‌گير ساحل عاج‌نشين مي‌دانند. حقيقت اين كه، ريويوي فيلم در بهترين حالتش درست مانند باتاني‌ترين نقد فيلم پرزحمت و دشوار است. در اين مجموعه من اين موضع را در پيش گرفته‌ام كه، در والاترين سطوح شان، هيچ مرزي بين اين دو وجود ندارد. شخصا، همان اندازه نثر شهره مجالس و ضرب‌الاجلي وينسنت كنبي در تايمز را تحسين مي‌كنم كه تاملات سنجيده و فلسفي استنلي كاول‌ِ دانشگاه هارواردي درباره سينماي كلاسيك هاليوود را.

انتشارات اختران كتاب «منتقدان فيلم امريكا؛ از دوران صامت تاكنون» را با گردآوري و ويراستاري فيليپ لوپيت و با ترجمه وحيداله موسوي با قيمت قيمت 69000 تومان در 687 صفحه رهسپار بازار كتاب كرده است. فيليپ لُوپِيت، گردآورنده اين كتاب، مقاله‌نويس، رمان‌نويس و شاعري است كه كتاب‌هايي مانند تجرد: در برابر شور زندگي؛ تك‌چهره كالبدم؛ و بارانداز: سفري در اطراف منهتن را نوشته است. او هنر مقاله شخصي را گردآوري كرده و همچنين نوشتن در نيويورك: يك جُنگ ادبي را براي كتابخانه امريكا تاليف كرده است. گزيده نقدهاي فيلم او در كتاب كاملا ظريف تراژيك‌وار به چاپ رسيده است. او در حال حاضر يكي از اعضاي كميته انتخاب فيلم جشنواره فيلم نيويورك است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون