• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3317 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۲۵ مرداد

به بهانه جشنواره «طهران قديمي» و در ستايش تهران

گرم، زيبا و پر از رنگ و خاطره

رضا يزداني

مي‌شود اتوبان‌گردي كرد؛ از مدرس تا پارك‌وي رفت و بعد از پارك‌وي برگشت به سمت هفت‌تير و اتوبان زيباي مدرس را تماشا كرد.

مي‌شود رفت پارك آب و آتش و روي آن پلي كه دوسر اتوبان را به يكديگر وصل مي‌كند پياده‌روي كرد. مي‌شود رفت چيتگر؛ دوچرخه‌سواري كرد يا كنار درخت‌هايش سفره انداخت و ساعتي را با خانواده گذراند.

بايد رفت بازار و در دالان‌هايش گشت زد و مردم را نگاه كرد يا ميدان بهارستان را ديد و از كنار ساختمان قديمي مجلس پياده‌روي كرد تا پل چوبي. لاله‌زار را بايد ديد، حتي حالا كه شلوغ و پر از مغازه لوستر و چراغ‌هاي روشنايي شده. خيابان جمهوري و هتل نادري را بايد ديد.

بايد موزه‌هاي تهران، از سعدآباد تا موزه قصر را رفت و تماشا كرد كه در تاريخ اين شهر و اين سرزمين چه اتفاق‌هايي افتاده. كوچه پس‌ كوچه‌ها، خيابان‌ها، اتوبان‌ها، محله‌هاي جديد و قديمي و همه مكان‌هاي قديمي و تازه تهران را بايد ديد.

چون تهران برخلاف همه آنچه از ترافيك، شلوغي و سرسامش مي‌گويند، شهر زيبايي است. شهر دوست‌داشتني كه در همه ساعت‌ها و زمان‌ها، آغوشش را براي مردم باز كرده و سخاوتمندانه اجازه مي‌دهد آدم‌ها در آن زندگي كنند، خاطره بسازند و نفس بكشند.

حالا هرچقدر هم از شلوغي و ترافيكش بگويند، مهم نيست. مهم اين است كه اين شهر پر از اتفاق است؛ پر از نوستالژي براي آنهايي كه در آن متولد شده‌اند و پر از ديدني براي آنهايي كه در اين شهر زندگي نمي‌كنند. كافي است در روزهاي خلوتي عيد يا تعطيلات رسمي، تهران را به قصد تماشا ببينيد، آن‌وقت است كه همه اين حرف‌ها، همه اين بايد‌ها درباره آن، خودش را نشان مي‌دهد.

براي مني كه زادگاهم تهران است، در اين شهر بزرگ‌شده‌ام و سرتاسرش برايم پر از خاطره و نوستالژي است، تهران هنوز هم، هنوز عادي و يكنواخت نشده.

من هرروز با خوشحالي از زندگي در اين شهر از خانه بيرون مي‌زنم و همين حالا حتي نمي‌توانم انتخاب كنم كه كجا از همه‌جا در تهران بهتر است و براي ديدن تهران بايد از كجا شروع كرد، چون به نظرم همه تهران را بايد ديد و همه‌جا در اين شهر جذابيت خاص خودش را دارد و در تهران قديم و جديد بايد چرخيد و ديد و زندگي كرد. من تا امروز نزديك دوازده ترانه برايش خوانده‌ام و هنوز فكر مي‌كنم؛ اگر ترانه تازه‌اي پيدا شود كه واقعيت تهران و حس من نسبت به اين شهر دوست‌داشتني را روايت كند، بازهم درباره آن مي‌خوانم.

اما اين كافي نيست، . نمي‌توانيم آن‌را يك شهر صنعتي و مرده ببينيم و بگوييم كه هيچ‌وقت جايي براي آرامش و آْسايش ما نداشته. ما به تهران دقيق نگاه نمي‌كنيم و اجازه مي‌دهيم در روزمرّ‌گي ما گم شود و ديده نشود. تهران را ناديده مي‌گيريم و در همين ناديده گرفتن است كه به آن ظلم مي‌كنيم.

از دربند كه شمالي‌ترين نقطه اين شهر است تا جنوبي‌ترين نقطه شهر، هميشه محلي و جايي براي ديدن و سرزدن و اوقات خوش گذراندن وجود دارد. خيابان وليعصر، باغ‌هاي ونك و تجريش و فرحزاد و اكثر محله‌هاي اين شهر پر از اتفاق و خاطره تاريخي است.

اتفاق‌ها و خاطره‌هايي كه بايد آنها را بدانيم و ببينيم و در جريانش باشيم. تهران با تاريخچه‌اش زنده مي‌ماند و آنچه واقعيت اين جملات و اين حرف‌ها را مشخص مي‌كند، همان دعوت به ديدنش است، به اينكه با چشم باز و فارغ از هر بدبيني و ايرادگيري به اين شهر قديمي نگاه كنيم تا جذابيت‌ها خودشان را نشان دهند و ببينيم كه پايتخت سرزمين ما شهري است گرم، زيبا و پر از خاطره و رنگ. براي همين است كه نبايد از اين شهر ساده بگذريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها