وقتي اخبار ناگوار و بينتيجه روز به روز بيشتر ميشود
اصل شفاف واقعيت؛بدون سياهنمايي و سفيد نمايي
سيدمحمد بهشتي
ميزان اخبار و گزارشهاي منفي و بد در سالهاي اخير آنقدر زياد شده است كه حالا ديگر به سختي ميتوانيم اخبار مثبت و كمي اميدوار را در رسانهها پيدا كنيم. انگار رسانهها، دنبال اخبار نااميدكننده هستند و هرچقدر خبري تلختر و سياهتر باشد، ارزش خبري آن بيشتر و بيشتر ميشود و در صدر قرار ميگيرد. اين بدحالي در رسانهها روي جامعه هم تاثير گذاشته؛ مردم ديگر منتظر اخبار خوب و اميدوار نيستند و بيشتر به خبرهايي اطمينان دارند كه از ناگواريها و تلخيها ميگويد. در چنين شرايطي رسانهها براي ديده و شنيده شدن، بيشتر به سمت اين اخبار ميروند تا حساسيتهاي بيشتري ايجاد شود و بين عاملان خبر، كه معمولا مديران و مسوولان هستند، و مردم فاصله بيشتري ايجاد شود و نقار و جدايي در جامعه رخ دهد. از طرف ديگر مديران هم به اين جنس ناخوشايند انتشار خبرها عادت كردهاند؛ آنها با خودشان فكر ميكنند كه در حجم اخباري كه در روز منتشر ميشود، هر خبر ناگوار و ناخوشايندي درباره آنها، مديريتشان و وضعيت جامعه، بالاخره محو ميشود و مردم يادشان ميرود كه مثلا امروز يك اختلاس تازه فاش شده يا يك مجسمه 600 كيلويي در روز روشن از شهر دزديده شده يا روي صورت دختران اسيدپاشيده شده. مديران فكر ميكنند كه بالاخره، حافظه كوتاهمدت جامعه كمك ميكند تا خبرها از ياد برود و در سررسيد خبري تازه ديگر كسي، چيزي از وقايع گذشته را به ياد نياورد. حالا شايد اين تصور درست و منطقي باشد و حتي تاييد شود كه مردم، يادشان ميرود و خبرها را فراموش ميكنند. اما به هيچعنوان نميتوان اين نظريه را رد كرد كه حتي در فراموشي كامل هم، باز اخبار ناخوشايند تاثير خود را ميگذارند و باعث ميشوند كه بياعتمادي در جامعه به وجود بيايد. در روزگار امروز كه خبرها ساده و كوتاه و سريع با اينترنت و گوشيهاي همراه هوشمند به دست مردم ميرسد، طبيعي است كه حجم انبوه اطلاعرساني، خبرها از ذهن پاك شوند، اما تاثيرات آنها پابرجاست؛ جامعه بعد از مدتي نميتواند به مديراني كه همه پروندهها را باز گذاشتهاند و پيگيري نكردهاند اعتماد كند و همزمان عدهاي هم به اين نتيجه ميرسند كه وقتي پروندههاي بزرگ و رسانهاي فراموش ميشوند و كسي از سرنوشت آنها خبردار نميشود، ميتوانند با رفتارهاي ناهنجار كوچك و كم اهميت زندگي خود را بچرخانند و كسي مانع آنها نشود. اين بياعتمادي عمومي، مهمترين ضربهاي است كه از فاصله ميان مردم و مديران و در فضاي اطلاعرساني تلخ و سياه به وجود ميآيد. ضربهاي كه بايد مقابل آن ايستاد و بياعتمادي را نشانهاي براي يك بيماري عمومي در نظر گرفت و نسبت به آن واكنش نشان داد. براي مقابله نخستين قدم توجه به اخبار خوب و مثبت است؛ نه اينكه چشم روي معضلات و مشكلات ببنديم و همهچيز را وارونه نشان دهيم، نه منظور اين است كه از تجربههايي مثل انتشار اخبار مذاكرات هستهاي و توافق هستهاي درس بگيريم و يادمان باشد چنين اخباري باعث ايجاد الفت ميان مردم و عاملان خبر ، تيم مذاكرات هستهاي، شد. اتفاقي كه به جامعه اميدواري و انگيزه داد و رسانهها موفق شدند ميان مردم و تيم مذاكرات هستهاي هماهنگي، همدلي و همراهي ايجاد كنند. خبرهاي و گزارشهايي از اين دست بيشتر و بيشتر بايد ديده و به آنها پرداخته شود.
البته بايد بدانيم به همان اندازه كه سياهنمايي درست نيست، سفيدنمايي هم خوب نيست و باعث ميشود كاركرد و ارزش يك رسانه از بين برود و بايد واقعيتها عنوان شود؛ بدون سياهنمايي و يا سفيدنمايي.
در قدمهاي بعدي رسانهها بايد با شناخت فرهنگ ايرانيها و دانستن اين ناهنجاري هميشگي ما كه تا زماني كه ديده نشويم مبادي آداب نيستيم و به محض ديده شدن آداب و اصول را رعايت ميكنيم، نحوه اطلاعرساني اخبار بد را تغيير دهند. اگر رسانهها به جاي پرداخت كلي به هر اتفاقي به دنبال مسوول و مدير واقعي آن اتفاق بگردند و آن مدير را به جامعه معرفي كنند، ديگر هيچ پروندهاي باز نميماند. جامعه و رسانه در يك شكل كلي عادت كرده تا مسووليت همهچيز را به گردن يك كليت بيندازد و هيچوقت به شكل جزيي و واقعي به مديران و مسوولان نگاه نكند. در حالي كه اكثر مواقع اتهامات كلي هميشه درست نيست و ممكن است يك مدير مياني ساده كارش را درست انجام نداده باشد و با زير سوالبردن يك كليت، هم راه را براي ورود اتهامهاي بياساس باز ميكنند و هم مسير پيگري و به نتيجه رسيدن را به بنبست ميرسانند. بنابراين رسانهها بايد يك بازتعريف دوباره داشته باشند و با نگاهي به تغييرات و البته جامعهاي كه در مسير بياعتمادي و نقار حركت ميكند، جنس تازهاي از پوشش اخبار را براي به نتيجه رسيدن پروندهها و ايجاد كمترين فاصله ميان مردم و مديران تجربه كنند.