علي مغازهاي
امروز «كوچه» نامي آشنا براي بسياري از مردم ايران است. شايد كمتر كسي باشد كه نداند در شهر بوشهر در ايامي محدود و معين جمعي از هنرمندان موسيقي در چند نقطه در ميان جمعي از هواداران به هنرنمايي ميپردازند.
ميدانيم كوچه يك رويداد موسيقي محور است كه در سالهاي اخير و بهطور مشخص از سال ۹۶ در بوشهر راهاندازي شد و به سرعت به يك عنصر هويتي اين شهر بدل شد.
ميدانيم هنرمنداني در بوشهر فعاليت دارند كه تقريباً هر سال به دلايلي نامشان مطرح و به سرخط اخبار ميرسد.
و ميدانيم جوانان در نبود فضاهايي براي تخليه انرژي به هر امكاني توجه ميكنند و اين توجه مسري است و به سرعت توجه افراد بيشتري را به خود معطوف ميكند.
و در پي اتفاقات تلخ و جانگداز بندرعباس كه غمي فراتر از تحمل را بر گرده ايران و ملت نهاد، ديديم كه مردم و مخاطبان كوچه، در يك حركت جمعي، اختيار يك رويداد را در دست گرفتند و خود مجري و مخاطب و شريك اندوه هموطنان داغدار و آسيبديده آن واقعه شدند. حركتي كه نياز به بازتعريف در رويداد «كوچه» را آشكار كرد.
حال پرسش اين است كه چرا چنين رويدادي به چنين سطحي از اهميت يا به معناي دقيقتر به اين سطح از شهرت ميرسد؟
پرسش ديگر اين است كه آيا وجه هنري آن است كه توجه عمومي را به خود جلب ميكند يا شهرت چند هنرمند است كه اين رويداد را به چنين سطحي از شهرت ميرساند؟
طبيعي است كه اين گزارهها ميتوانند ايفاگر نقش مهمي در اعتباربخشي به يك رويداد هنري باشند اما بر كسي پوشيده نيست كه عوامل دخيل در مطرح شدن كوچه، بستگي و وابستگي به عوامل متنوعي دارد كه در اين نوشته سعي ميكنم تا حدودي به آنها بپردازم.
عنوان موسيقي نواحي يا اقوام و نواحي پديدهاي است كه پس از انقلاب پردازش و تئوريزه شد و به دليل تطابق و همگوني رويكردهاي نظري انقلاب و انقلابيان به مرور به يك ارزش بدل شد. اگرچه كه ريشههاي اين مفهوم و رويكرد را ميتوان در جشن هنر شيراز مشاهده كرد.
خود جشن هنر شيراز هم در ابتدا شايد برپايه توجه به مباحث Orientalism (شرقشناسي) يا همان Oriental studies (مطالعات شرقشناسي) كه غربيان با نگاه يا شناخت مدرنشان نسبت به شرق يا خاور تاسيس كردند، پيكربندي شد. در واقع شرقشناسي كه خود برآمده از تفكر اروپاكانوني يا اروپامحوري يا Eurocentrism است، يك امر استعماري بوده كه ادوارد سعيد با واكاوي آن سويههاي مختلفي از محصول اين شاخه از نگرش غربي را طرح كرده است. در اين نگاه غرب به شرق يعني آسيا و آفريقا، از انسان شرقي يك ديگريسازي اتفاق افتاد كه او را به موجودي اگزوتيك exotic يا عجيبوغريب تشبيه كرد كه ميتوان از ابعاد متنوعي مورد آزمايش و مطالعه قرار داد. ايننگرش اگزوتيك البته به آرامي در شرق ريشه دواند و خود شرقيان نيز در سطوحي از بازشناسي به چنين رويكردهايي دامن زدند. مشكل اما از آنجا بود كه در اين نگاهها، محققان، فرد يا خردهفرهنگ مورد مطالعه را به عنوان ابژه قرار داده و سوژگي او را دستكاري يا Manipulation كرده و حتي تلقيات و تصورات خود را به آنان پمپاژ كردند. حاصل چيزي شد كه ديگر نه اين بود و نه آن؛ و در چنين حالتي مثلاً نوازندهاي چيره دست را مزين به عنوان دكتر كرده او را در شمايلي جديد به جامعهاي بيگانه با اين مفهوم پرتاب كردند كه علاوه بر بروز رفتارهايي متناقض، پوزيشن نامتجانس و عجيبالخلقهاي را در محيطي سنتي خلق ميكرد.
با گذر زمان اما تصورات و تخيلات و منويات همگي رنگ ارزشمدارانه به خود گرفته، وجهي قدسي و معنوي به پديدههاي فرهنگي داده شد. تا آنجا كه گاه تعابير ناموزون و مغلقي به برخي آداب و سنتها و رسوم الحاق يا حتي حقنه شد. قضيه اما باز ادامه يافته با ورود ارزشداوريها به محيطهاي مختلف ايدههاي عجيبي در عرصههاي هنري بروز و ظهور يافت. يكي از اين عرصهها همين سرفصل موسيقي نواحي بود كه به نرمي با تبديل شدن به يك گفتمان، ساحتي متفاوت از هنر موسيقي را پديدار كرد. اين بحث البته نه يكشبه شكل گرفت و نه يكروزه ميتوان به تحليل آن پرداخت اما آنچه در اين دستگاه نظري اتفاق افتاد، اين است كه با برساخت يك ايده، يك قدسيت و والاگهري به امور موسيقي اعطا شد كه مواجهه با آن خود بدل به يك پوزيشن شد و از افراد تا سيستمها و نهادها به ستايشي اغراقآميز از آن پرداختند. مشكل اما تنها در اين مقطع و اين طرز تفكر به انتها نميرسد يا متوقف نميشود. يعني اگر قرار بود با يك نگاه ويژه و نوظهور به پديدهاي كهن نگاه شود، ميشد آن را در ساحت شناختي قلمداد كرده، نام آن را بازشناسي يا Recognition گذاشت. تداوم آن طرز فكر به جايي رسيد كه موسيقي توسط هنرمند يا ايفاگر آن، كاربردي دوگانه به خود گرفت. از يك سو خود را موسيقي والاي نواحي قلمداد ميكند و در ديگر سو، تمامي شاخصههاي يك موسيقي صنعتي و سرگرمكننده ياEntertainer را از خود و در خود ميپروراند. يعني با بهرهگيري از آن گفتمان ارزشمحورانه، براي فتح بازارهاي فروش و اشتهار و صحنههاي كوچك و بزرگ داخلي و خارجي در تكاپو و تلاش است؛ و كوچه يكي از مصداقهاي بارز چنين امري است.
البته برخورداي قهري و ايدئولوژيك مديران با موضوع در اشتهار و دربرگيري و واكنشهاي عمومي بسيار نقشآفرين است كه در جاي ديگري ميتوان به بررسي اين موضوع هم پرداخت.
بيشك اين نوشتار در پي نفي هيچ نوعي از موسيقيهاي موجود در كشور نيست. ضمن آنكه بحث صنعت موسيقي امري جهاني و پذيرفته است اما در يك وضعيت استثنايي (چيزي شبيه به تئوري آگامبن) افراد در حالتي دوگانه درصدد بهرهگيري از تمامي ظرفيتها برآمده، هم از بازار بهره ميبرند و هم از ساحت ارزشهاي هنري سهم ميجويند. اينجا مخاطب است كه دچار نوعي گمگشتگي در مفهوم شده، موسيقي يا هنر «كيچ» را هنر والا و سلبريتي را هنرمند مفروض قرار ميدهد و با افزايش تعداد مخاطبان نا آگاه، امري مشتبه ميشود كه تا امروز سابقه نداشته و تحليل و تفسير وضعيت را دشوار ميكند. در اين لحظه است كه منتقد با برچسب مخالفخواني و تخريب، به فردي ناراحت و ستيزهگر و نقد به امري ناممكن و ممتنع تبديل ميشود.
اشكال در چيست؟
حال با اين مقدمات ميتوان وارد چگونگي مواجهه با اين پديدههاي فرهنگي و هنري شد.
در باور من نخستين گام اين است كه در تعريفها بازنگري صورت بگيرد. ما وقتي صحبت از موسيقي نواحي ميكنيم، ديگر نه با يك فرم و مفهوم واحد كه با يك طيف از موسيقي و فرم و لحن مواجهيم كه در يك سر اين طيف، افرادي را داريم كه امروز تنها آثار ضبط شده از آنان در دست است و تقريباً همگي درگذشتهاند؛ از سر ديگر اين طيف، هنرمندان جوان وعمدتاً فرزندان همان درگذشتگاني هستند كه صاحبان و ميراثداران اصلي موسيقيهاي اصيل يا آييني سرزمين و قوميت خود بودند. كساني كه تا حدودي ميتوان پذيرفت كه واپسين روايتهاي تقريباً دستنخورده توسط اينان به ما انتقال پيدا كرده است.
در اين سر طيف موسيقي نواحي ما ميبينيم هنرمندان جوان با اصرار بر داشتن لهجه، با پوشش محلي و آبا و اجدادي منطقه، بر روي صحنههاي اجرا ظاهر ميشوند و با سازهاي محلي خود و همراه كردن سازهاي الكترونيك يا سازهاي مناطق يا حتي مليتهاي ديگر به ارايه موسيقي پاپ ميپردازند؛ اما همچنان ترجيح ميدهند خود را هنرمند موسيقي نواحي برشمارند؛ چرا كه از يك سو خود و هنرشان را متصل به يك پيشينه و عقبهاي ارجمند و تاريخمند ميكنند و از سوي ديگر مورد عنايت مديريت ناهوشمند و ناآگاهي هستند كه توليد بيلان كاري برايشان از تحريف يا دستكاري در مفاهيم ارزشمندتر است.
نقشه راه چيست؟
درست در اين دقيقه است كه با نگاه به كوچه و نقدها و ديدگاههاي مثبت و منفي در پيرامون آن و همچنين رويدادهايي از اين دست به وضوح نبود تعاريف دقيق آشكار ميشود.
در چند دهه گذشته ما با تعريفي نادرست از موسيقي روبرو بوديم كه موسيقي كلاسيك ايراني را هم دستخوش انحرافاتي كرد و آن چيزي نبود جز اصطلاح «تلفيق» كه برداشت و ترجمهاي نادقيق و نارسا از عبارت فيوژن Fusion است. ديديم كه موسيقي كلاسيك يا دستگاهي ايران به آرامي به استايل Style ويژهاي رسيد كه در استمرار آن، از سوي اداره صدور مجوز عبارت مسخره و غلطانداز و مضحكي برايش ساخته شد تا بتواند آثار موسيقي را در دسته جداگانه ارايه كند. عبارت «پاپ سنتي» نامي شترگاوپلنگ بود كه بر گونهاي از توليدات موسيقي اطلاق و خود پايهاي ديگر از انحراف و سوگيريهاي شناختي شد.
من اينجا ميخواهم با ارايه يك نام يا عنوان، زمينهاي را براي تمايز و تفكيك شيوهها و استايلهاي موسيقي باز كنم و با ياري طلبيدن صاحبنظران موسيقي و استادان دانشگاه، به اتفاق تلاش كنيم تا بستري براي تعمق و انديشيدن در اين موضوع فراهم كنيم.
پيشنهادم استفاده از عبارت «همبند» براي موسيقيهاي داراي هويتهاي چندگانه است.
همبند در فرهنگ عميد به معناي همبسته و متصل آمده است. در يك مواجهه شنيداري نيز ياد آور بند يا گروه در موسيقي است.
در ديد من اگر موسيقي موردنظر دوستان هنرمند از جمله جواناني كه در رويداد كوچه مشاركت داشتند، از اين عنوان يا چنين توصيفي براي موسيقي خود استفاده ميكردند، با حذف ارزشداوريهاي ممكن ميتوانستند خود را از برخي اتهامات مبري كنند.
همچنين در باور من كوچه نه يك فستيوال كه يك كارناوال است.
كارناوال در تئوري باختين يك پديده فرهنگي و اجتماعي است كه ميتواند انواع جشنوارهها و آيينها را در خود جاي دهد. از ديدگاه باختين، كارناوال يعني به تعليق درآوردن موقتي معيارهاي اجتماعي، روابط سلسلهمراتبي و سنت يا عرف و احساس آزادي براي جشن و شادماني همگاني. از ويژگيهاي كارناوال باطل كردن كوتاهمدت ساختار سنتي قدرت، تركيب طبقات فرهنگي بالا و پايين و براندازي موقتي نظم اجتماعي تثبيت شده است؛ و البته پس از پايان كارناوال همهچيز به حالت قبلي باز ميگردد.
در همين امتداد، در چند روز گذشته در فستيوال كوچه شاهد بوديم كه با يك اراده جمعي، كنشي رقم خورد كه خود جاي تحليل فراواني دارد؛ اما اين همبستگي جمعي براي شكستن يك نظم نمادين و در اينجا بهطور معكوس تبديل سور به سوگ، دقيقهاي است كه در هر كارناوالي امكان ظهور مييابد.
پيشنهاد اين نوشتار
۱-عنوان «موسيقي همبند» ميتواند جايگزيني براي تعاريف نارساي موجود براي اجراهاي سرگرمكننده در موسيقي باشد.
۲- تعريف كوچه از فستيوال به كارناوال تغيير يابد تا با الحاق وجه سرگرمكنندگي تكليف مواجهه با اين دست از رويدادها نيز مشخص شود.