رييسجمهور ايالاتمتحده در تلاش بود تا به منازعه خونين بين روسيه و همسايهاش پايان دهد. او همچنين ترجيحات واضحي در مورد اينكه كدام طرف را بيشتر تحسين ميكند، داشت. دونالد ترامپ در اين باره نوشت: «من روسها را دوست دارم.» اما مردم امريكا طرف مقابل را ترجيح ميدادند و در نتيجه، او خاطرنشان كرد كه واشنگتن بايد «در بيطرفي خود بين طرفين درگير دقيق باشد.» رييسجمهور تئودور روزولت در جريان جنگ بين روسيه و ژاپن، بيطرفي ايالاتمتحده را اعلام كرد. احترام ويژه روسيه و ژاپن به روزولت و قدرت امريكا، به كاخ سفيد اجازه داد تا در سال ۱۹۰۵ براي پايان دادن به آن جنگ خونين ميانجيگري كند. روزولت به خاطر تلاشهايش، اولين رييسجمهور ايالاتمتحده شد كه جايزه صلح نوبل را دريافت كرد.
بيش از يك قرن بعد، رييسجمهور ديگري در ايالاتمتحده به دنبال پايان دادن به جنگ خونين ديگري است كه روسيه و يك كشور همسايه درگيرش هستند. فراتر از روزولت، رييسجمهور دونالد ترامپ در اين جنگ به روسها علاقه دارد، در حالي كه باز هم اكثر امريكاييها از طرف مقابل حمايت ميكنند. ترامپ همچنين روشن كرده است كه پايان دادن به جنگ در اوكراين را هدفي حياتي براي رياستجمهوري خود ميداند و با نزديك كردن دو طرف، او نيز اميدوار است كه جايزه صلح نوبل را دريافت كند و به سنت مقدس صلحسازي روساي جمهور ايالاتمتحده بيفزايد، اما اينبار، مسير پيش رو بسيار مبهم است. ترامپ در طول مبارزات انتخاباتي خود قول داد كه ميتواند جنگ را در عرض ۲۴ ساعت پايان دهد. با اين حال، باوجود مانورهاي زياد كاخ سفيد، صد روز اول دولت دوم ترامپ با چشمانداز كمي براي پايان يافتن زودهنگام جنگ سپري شده است. دولت در ۳۰ آوريل به توافق جداگانهاي با اوكراين دست يافته كه به ايالاتمتحده سهمي در منابع معدني اوكراين ميدهد، اما اگرچه اين توافق قرار است نشاندهنده سرمايهگذاري ايالاتمتحده در آينده اوكراين باشد، اما به نظر ميرسد تا حد زيادي با مساله مهمتر حال و هواي جنگزده اوكراين بيارتباط است. همه اينها نشان ميدهد كه ترامپ رويكرد بسيار متفاوتي نسبت به اسلاف خود درقبال ميانجيگري اتخاذ كرده است.
بهرغم نسخه روزولت، ميانجيگري ايالاتمتحده در مناقشات خارجي تا زمان جنگ سرد -بازه زماني كه نگرانيهاي واشنگتن به جاي پرداختن به تنشها و معادلات منطقهاي- جهاني شد، اين رويكرد به بخش اصلي سياست خارجي امريكا تبديل نشد. با اين حال، از آن زمان، اغلب روساي جمهور دريافتند كه اقدام به متعهد كردن قويترين ابرقدرت جهان به يك فرآيند صلح، اگرچه هيچ تضميني براي موفقيت ندارد، اما ميتواند شانس موفقيت را به ميزان قابلتوجهي افزايش دهد. ايالاتمتحده در برخي مناقشهها نقش محوري ايفا كرد، به عنوان مثال در دستيابي به آتشبس و عقبنشيني جزيي اسراييل از سينا پس از جنگ يوم كيپور در سال ۱۹۷۳، در تامين صلح در بوسني در سال ۱۹۹۵ و در حل اختلاف ايرلند شمالي در سال ۱۹۹۸ و هنگامي كه روساي جمهور ايالاتمتحده شخصا خود را در مذاكرات دخيل كردند، معمولا موفق بودند، البته با برخي استثنائات قابلتوجه است. ريچارد نيكسون نتوانست در سال ۱۹۷۴ بين سوريه و اسراييل صلح برقرار كند؛ بيل كلينتون در سال ۱۹۹۴ موفق شد اسراييل و اردن را به امضاي يك معاهده صلح تاريخي وادار كند، اما به هدف بسيار جاهطلبانهتر خود براي ايجاد يك توافق صلح جامعتر بين اسراييل و فلسطين دست نيافت. با اين حال، حتي در مواقع موفقيتآميز، هر رييسجمهور ديپلماتي به خاطر تلاشهايش توسط كميته نوبل نروژ مورد تقدير قرار نگرفته است.
اگرچه بايد با احتياط به تشابهات تاريخي استناد كرد، اما سه ميانجيگري روساي جمهور امريكا، معيارهاي مفيدي را براي قضاوت در مورد تلاشهاي ترامپ براي پايان دادن به جنگ در اوكراين ارايه ميدهند. در كنار مذاكره روزولت با روسيه و ژاپن در سال ۱۹۰۵، جان اف كندي تجربه چالشبرانگيزي با هلند و اندونزي در سال ۱۹۶۲ داشت و پيروزي جيمي كارتر درنهايت منتج به صلح كمپ ديويد بين مصر و اسراييل در سال ۱۹۷۸شد و جملگي اين مصاديق حاكي از شرايط لازم براي موفقيت را اثبات ميكند؛ اما همچنين منابع بالقوه نااميدي را نيز در بر ميگيرد.
اعتبار از دست رفته!
وقتي ايده ميانجيگري در جنگ روسيه و ژاپن براي اولينبار در سال ۱۹۰۴ با روزولت مطرح شد، پاسخ منفي داد. اين پيشنهاد از سوي بارون كنتارو كانكو، يك ديپلمات ژاپني كه چند ماه پس از حمله غافلگيرانه ژاپن به بندر لوشون (پورت آرتور) تحت كنترل روسيه در منچوري، با روزولت در هاروارد همكاري داشت، مطرح شد. اگرچه رييسجمهور تشخيص داد كه ايالاتمتحده به نتيجه رقابت امپراتوري دوردست علاقه دارد، اما بر مبارزات انتخاباتي مجدد خود متمركز بود و شك داشت كه اين جنگ تعادل قدرت را در شرق آسيا تغيير دهد.با اين حال، وقتي ژاپنيها در ماه مه ۱۹۰۵ بهطور غيرمنتظرهاي ناوگان بالتيك روسيه را شكست دادند، روزولت نظر خود را تغيير داد. همانطور كه بعدا توضيح داد، او ميخواست مانع از آن شود كه «ژاپن، روسيه را بهطور كامل از شرق آسيا بيرون براند.» در اين مرحله، تزار نيكولاي دوم عجلهاي براي دنبال كردن صلح نداشت، اما روزولت راه ديگري براي متقاعد كردن او پيدا كرد. رييسجمهور از طريق دوستش كانكو، ژاپنيها را به حمله به جزيره ساخالين تشويق كرد، جزيرهاي كه زماني قبل از اينكه روسيه در سال ۱۸۷۵ كنترل كامل آن را به دست بگيرد، بين ژاپن و روسيه تقسيم شده بود. روزولت به درستي فرض كرد كه از دست دادن قلمرو روسيه محاسبات نيكلاس را تغيير خواهد داد. در همين حال، رييسجمهور با آگاهي از اينكه ژاپنيها موج بدهي به كشتيسازان بريتانيايي را به راه انداخته بودند و نميتوانستند هزينه يك جنگ ابدي را بپردازند، به آنها توصيه كرد كه حملات بيشتر را متوقف كنند. كمي پس از حمله به ساخالين، هر دو طرف توافق كردند كه با ميانجيگري ايالاتمتحده در پورتسموث، نيوهمپشاير ملاقات كنند.
پس از آغاز مذاكرات در آگوست ۱۹۰۵، دو نكته اختلافبرانگيز به سرعت آشكار شد و آن چيزي نبود جز غرامت و آينده ساخالين. ژاپنيها پيشنهاد دادند كه اگر توكيو بتواند موقعيت اقتصادي ويژه روسيه را در اين استان چيني به ارث ببرد، از منچوري عقبنشيني خواهند كرد، درست همانجايي كه بندر اصلي شهر و راهآهن شرقي را كه چين ساخته بود؛ تحت كنترل داشتند. اما آنها قصد داشتند ساخالين را حفظ كنند و انتظار داشتند كه روسيه غرامتي معادل ۷ ميليارد دلار (تقريبا ۲۵۱ ميليارد دلار امروز) براي هزينههاي جنگ به آنها بپردازد. روسها حاضر بودند هر آنچه در چين ميخواستند به ژاپنيها واگذار كنند، به شرطي كه ژاپن از ساخالين عقبنشيني كرده و از درخواست غرامت صرفنظر كند.
اين امر باعث شد روزولت براي كاهش فاصله بين دوطرف، با كاهش درخواستهاي ژاپن براي غرامت و طرحهاي روسيه براي كل ساخالين، با مشكل مواجه شود. درنهايت، درحالي كه مذاكرات در آستانه شكست بود، دربار امپراتوري ژاپن پيشنهاد نهايي تزار را پذيرفت، نيمي از جزيره و بدون پرداخت غرامت. تزار احتمالا تحت تاثير استدلال فرستاده روزولت در سنپترزبورگ قرار گرفته بود كه از آنجا كه جزيره مدتهاست تقسيم شده است، نيكولاي در واقع از زمين روسيه دست نميكشد. توكيو از طريق بريتانياييها از تمايل تزار براي پذيرش نيمي از ساخالين مطلع شده بود يا شايد امريكاييها آنها را از كانال مخفي روزولت مطلع نگه داشته بودند. توكيو كه با چشمانداز ادامه جنگ با هزينههاي گزاف يا موافقت با صلحي كه بيشتر خواستههايش را محقق ميكرد، مواجه بود، دومي را انتخاب كرد و حتي كمتر از آنچه روزولت در تمام مدت از آن حمايت ميكرد را پذيرفت. دو طرف در ماه سپتامبر پيمان پورتسموث را امضا كردند. موفقيت روزولت چند نشانه براي روساي جمهور بعدي به جاي گذاشت. سهم كليدي او اين بود كه دوطرف را در مذاكره نگه دارد تا به فرمولي برسند كه هر دو بتوانند فرآيندي كه شامل امتيازات متقابل در مورد نكات اصلي مورد اختلاف بود را بپذيرند. روسها و ژاپنيها كه از مذاكرات خسته شده بودند، با رييسجمهور امريكا به اين نتيجه رسيدند كه طولاني شدن جنگ به نفع آنها نيست. اين موفقيت تا حد زيادي امكانپذير بود، زيرا نه سنپترزبورگ و نه توكيو، روزولت را طرفدار طرف مقابل نميديدند.
با اين معيار، ترامپ از قبل شكست خورده است. پيش از مذاكرات مستقيم، او و نمايندگانش امتيازات بزرگي به مسكو ارايه دادهاند، ازجمله به رسميت شناختن الحاق كريمه به روسيه توسط ايالاتمتحده و اذعان به حاكميت روسيه بر ساير مناطق اشغالي. در همين حال، ترامپ علنا ولاديمير زلنسكي، رييسجمهور اوكراين را سرزنش كرده و حتي به دروغ او را به شروع جنگ متهم كرده است. با توجه به اين رويكرد يكجانبه، ترامپ براي ايجاد اعتبار بيطرفي كه براي ميانجيگري معتبر براي هر دو طرف لازم است، كار چنداني انجام نداده است.
يك تجربه تلخ!
برخي ميانجيگريهاي امريكا حتي زماني كه در ابتدا به نتيجه مطلوب ميرسند، ميتوانند به نتايج بدي ختم شوند. در سال ۱۹۶۲، رييسجمهور جان اف كندي، برادرش، دادستان كل رابرت كندي، را براي حل يك اختلاف استعماري باقيمانده در جنوب شرقي آسيا بهكار گرفت. اندونزي تحت حاكميت حكومت اقتدارگراي سوكارنو قرار داشت و خواهان الحاق نيمه غربي جزيره پاپوآي غربي (كه اكنون ايريان جايا نام دارد) بود كه پس از استقلال اندونزي از هلند در سال ۱۹۴۹، مستعمره هلند باقي مانده بود، اما هلند ميخواست 500 هزار پاپوآيي ساكن در اين سرزمين كه عمدتا مسيحي بودند و نميخواستند با اندونزي مسلمان متحد شوند را به خودمختاري برساند. همين گزاره سوكارنو را به نئوامپرياليست بودن متهم ميكرد. هم لاهه و هم جاكارتا حاضر بودند براي دفاع از مواضع خود بجنگند.
كندي با اين اميد وارد كاخ سفيد شده بود كه با تشويق جنبشهاي اصلاحي و استعمارزدايي به عنوان راهي براي دور زدن مسكو، اعتبار واشنگتن را در جهان در حال توسعه تغيير دهد. با وجود جمعيتشناسي پاپوآ هلند، رييسجمهور كندي معتقد بود كه حمايت از هلند در برابر تصرف زمين توسط سوكارنو، نفوذ ايالاتمتحده در منطقه را تضعيف ميكند. همچنين احتمالا سوكارنو را به آغوش شوروي سوق ميدهد كه از قبل به اندونزي علاقهمند بودند. علاوه بر اين، واشنگتن با توجه به چالشهايي كه از قبل در لائوس با آن مواجه بود و مشكلات فزاينده در ويتنام جنوبي، به سختي ميتوانست درگيري ديگري را در جنوب شرقي آسيا تحمل كند.
در اوايل سال ۱۹۶۲، پس از آنكه به نظر ميرسيد بنبست ايالاتمتحده با شوروي بر سر وضعيت برلين براي مدت كوتاهي فروكش كرده، كندي بدين نتيجه رسيد كه زمان آن رسيده كه هلند را تحت فشار قرار دهد تا گينه نو غربي را به اندونزي واگذار كند. در ماه فوريه، رييسجمهور دادستان كل خود را به عنوان نماينده ويژه خود اعزام كرد تا سوكارنو را آرام و راضي كند تا در مذاكرات آبرومندانه به نفع هلنديها شركت و سپس صراحتا با هلنديها در مورد چگونگي پايان اين روند صحبت كند. هيچ يك از طرفين از ديدن برادر رييسجمهور خوشحال نبودند و سوكارنو از مذاكره خودداري كرد و شرط گذاشت كه هلنديها از قبل به او قول دهند كه مستعمره خود را مستقيما در كنترل اندونزي قرار دهند. وقتي رابرت كندي خاطرنشان كرد كه چنين امتيازي غيرممكن است، سوكارنو تهديد كرد كه قول قبلي خود را مبني بر آزادي يك مامور سيا كه در دوران آيزنهاور به دليل مشاركت در يك عمليات مخفي در اندونزي به اعدام محكوم شده بود، لغو خواهد كرد.
در همين حال، هلنديها اصرار داشتند كه به تضمينهايي براي مردم پاپوآ نياز دارند. رابرت كندي بعدا نوشت: «ما با افراد كاملا معقولي در هيچ يك از دوطرف اين مناقشه سر و كار نداشتيم.» با اين وجود، تعامل مستقيم ايالاتمتحده محاسبات هر دوطرف را تغيير داد. پس از بازديد دادستان كل از دو پايتخت، هر دو بازيگر توافق كردند كه بدون پيششرط، در صورت ميانجيگري دولت كندي، با يكديگر ملاقات كنند. در ماه مارس، هياتها براي شروع مذاكرات به ميدلبرگ، ويرجينيا رسيدند. با اين حال، تقريبا بلافاصله، مذاكرات شكست خورد و تا ماه مه، سرويسهاي اطلاعاتي ايالاتمتحده گزارش داد كه سوكارنو نيروهاي خود را براي مجبور كردن هلنديها به پاپوآ غربي اعزام ميكند. رييسجمهور اكنون با يك تصميم حياتي روبهرو بود همانطور كه رابرت كومر، عضو شوراي امنيت ملي اظهار داشت: «آيا منافع بزرگ ما در جنوب شرقي آسيا مستلزم يك توافق مسالمتآميز است يا بايد رويكردي بيطرفانهتر براساس اولويتهاي موضوع، اتخاذ كنيم. همانطور كه به نظر ميرسد وزير دين راسك طرفدار آن است، حفظ كنيم؟» رييسجمهور دو كشور را براي اقدام ترغيب و آنها را متقاعد كرد كه در ماه جولاي به ميدلبرگ بازگردند. رييسجمهور اگرچه هنوز مستقيما در مذاكرات شركت نكرده بود، همچنان فرمول جديد ايالاتمتحده براي صلح را مطرح كرد كه شامل يك دولت انتقالي و وعده همهپرسي براي پاپوآييها بود. اما سوكارنو همچنان به سنگاندازي ادامه داد. او پذيرفت كه براي حفظ آبروي هلنديها، مستعمره سابق ميتواند عضو سازمان ملل متحد شود، اما فقط براي مدت بسيار كوتاهي، قبل از انتقال به اندونزي؛ اما او با هيچ چيز ديگري موافقت نكرد. رييسجمهور صبر خود را از دست داد؛ او در دفتر بيضيشكل كاخ سفيد، به وزير امور خارجه اندونزي يادآوري كرد كه او در اين اختلاف همواره از اندونزياييها جانبداري كرده است و قسم خورد كه اگر سوكارنو حمله كامل به پاپوآ را به جاي راهحل ديپلماتيك انتخاب كند، طرف هلنديها را خواهد گرفت. سوباندريو كه غافلگير شده بود، پيشنهاد داد كه كندي مستقيما با سوكارنو رايزني كند. در 30 جولاي، كندي نامهاي را امضا كرد كه كومر آن را «درخواستي خفتبار براي جلب اعتماد سوكارنو» ناميد و روز بعد، اندونزي با هلند به توافقي رسيد كه تقريبا از پيشنهاد نهايي ايالاتمتحده پيروي ميكرد.
با اين حال، اين توافق برخلاف ميل كندي، نه تنها ثبات و نفوذ ايالاتمتحده را در يك منطقه استراتژيك افزايش نداد، بلكه سوكارنو را جسورتر كرد، بهطوري كه يكسال بعد، همان تاكتيكهاي فشار را براي تجزيه كشور جديد مالزي به كار گرفت. سوكارنو به مستعمرات سابق بريتانيا در بورنئو شمالي و ساراواك كه در مالزي مستقل گنجانده شده بودند، طمع ورزيد. جنگ اندونزي عليه مالزي تا سرنگوني سوكارنو در سال ۱۹۶۵ پايان نيافت. هنگامي كه دولت اندونزي همهپرسي مقرر در توافقنامه را اجرا كرد، تنها به تعداد محدودي از مردم پاپوآ اجازه شركت در رايگيري را داد تا پيروزي اندونزي را از قبل مشخص كند.امروز براي دولت ترامپ، نتيجه ميانجيگري كندي يك داستان تأملبرانگيز است. پوتين و سوكارنو يكسان نيستند، اما جهانبينيهاي آنها در نفرت شديد از وضع موجود مشترك است. در هر توافقي كه بيش از حد به يك قدرت تا دندان مسلح كه نقشههايي براي همسايگان خود دارد، امتياز بدهد، ممكن است تنها زمينه را براي تجاوزات آينده فراهم كند.
صراحت توام با تهديد
جيمي كارتر برداشت متفاوتي از نقش رييسجمهور ايالاتمتحده در ميانجيگري داشت. درحالي كه روزولت و كندي عمدتا از حاشيه بر مذاكرات صلح نظارت داشتند، كارتر در مذاكرات كمپ ديويد در سال ۱۹۷۸ نقش اصلي و محوري را ايفا ميكرد. در طول ۱۳ روز مذاكرات محرمانه، رييسجمهور به رابط ميان مناخيم بگين، نخستوزير اسراييل و انور سادات، رييسجمهور مصر تبديل شد و بهطور جداگانه با هر يك از رهبران و دستيارانشان ملاقات كرد و در اثناي نگارش هر ۲۳ پيشنويس كه منجر به توافق نهايي شد، حضور داشت. اگرچه كارتر از اين امتياز برخوردار بود كه هم شرق بيتالمقدس و هم قاهره خواهان توافق بودند، اما دوطرف به شدت بر سر ميزان عقبنشيني اسراييل از شبه جزيره سينا كه اسراييل از زمان جنگ شش روزه ۱۹۶۷ آن را اشغال كرده بود، اختلافنظر داشتند. سادات خواستار عقبنشيني كامل و برچيدن شهركهايي بود كه اسراييل در آنجا احداث كرده بود. اما بگين، اگرچه ميدانست كه توافق با مصر بر سر صحراي سينا، فشار بينالمللي براي پايان دادن به اشغال كرانه باختري و غزه توسط اسراييل را كاهش ميداد، اما او و بسياري از اعضاي كابينهاش تصور نميكردند كه شهركهاي سينا را از بين ببرند. در كنار مخالفت اسراييل با خروج كامل، رييسجمهور امريكا با دشواري مانور در منطقهاي با درگيريهاي متعدد نيز روبهرو بود. قاهره نياز داشت و دولت كارتر ميخواست كه توافق اسراييل و مصر به نوعي به فرآيند خودمختاري ميليونها فلسطيني در كرانه باختري و غزه گره بخورد.
اگرچه كارتر به دنبال يك كشور مستقل فلسطيني نبود، اما همانطور كه در يادداشتهاي مختصر خود در آستانه جلسات كمپ ديويد نوشت، اميدوار بود به «اقتدار فلسطين در همه زمينهها» دست يابد. كارتر نيز مانند روزولت و كندي، با يك طرف مذاكرات (در اينبار، مصر) همدردي بيشتري نشان ميداد. با اين وجود، او نيز تلاش زيادي كرد تا به عنوان يك ميانجي صادق عمل كند. زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيت ملي كارتر، به رييسجمهور توصيه كرد كه به سادات پيشنهاد دهد كه پيشنهادات ايالاتمتحده را خيلي سريع نپذيرد. برژينسكي گفت: «اگر آشكار شود كه ما هر دو طرف را براي امتيازدهي تحت فشار قرار ميدهيم، به اعتبار ما كمك خواهد كرد.» يك هفته پس از مذاكرات، چشمانداز دستيابي به يك توافق، مبهم به نظر ميرسيد. بگين بهطور خصوصي به كارتر اطلاع داد كه نميتواند در مورد شهركها مصالحه كند. در همين حال، هيات اسراييلي در تلاش بود تا مذاكرات سينا را از هر گونه بحث در مورد آرمانهاي فلسطينيان جدا كند. كارتر به نوبه خود از كنار گذاشتن مساله فلسطين خودداري كرد، اما متوجه شد كه ممكن است مساله شهركسازيهاي اسراييل در سينا با حساسيت بيشتري بررسي شود. او به هر دو طرف پيشنهاد داد كه اين موضوع از توافق اوليه حذف شود و در عوض، محور مذاكرات بعدي براي رسيدن به توافق نهايي قرار گيرد.
كارتر با تلاش براي ملاقات با اسراييليها در نيمه راه، تنشي را با مصريها ايجاد كرد. در 15 سپتامبر، سادات بهطور خصوصي به رييسجمهور گفت كه از آنجا خواهد رفت. كارتر سپس قمار كرد. او به رييسجمهور مصر گفت: «اگر شما برويد، اول از همه به معناي پايان روابط بين ايالاتمتحده و مصر خواهد بود.» او افزود: «اين وضعيت احتمالا به معناي پايان رياستجمهوري من خواهد بود و در آخر، به معناي پايان چيزي بسيار ارزشمند يعني دوستي من با شما.» سادات كه تحتتاثير صراحت كارتر و تهديد ضمني او قرار گرفته بود، موافقت كرد كه آخر هفته را در آنجا بماند.
كارتر سپس نزد بگين رفت و پس از يك بحث به ظاهر بيپايان، بگين موافقت كرد كه شهركها را برچيند و كاملا از شبهجزيره سينا خارج شود، اما تنها مشروط بر اينكه كنست اسراييل خروج نيروهاي اسراييلي از صحراي سينا را تصويب كند. شايد بگين انتظار داشت كه پارلمان خروج كامل نيروهاي اسراييلي را وتو كند، اما براي كارتر مهم نبود. بگين وتوي خود را برداشته بود و به مصريها ميشد گفت كه رهبر اسراييل در اصل با خروج كامل موافقت كرده است. چرا بگين كوتاه آمد؟ آوي شيلون، نويسنده زندگينامه بگين، تماسي را به آريل شارون، ژنرال اسراييلي و نخستوزير آينده نسبت ميدهد كه به عنوان وزير كشاورزي بگين، نيروي محركه شهركسازيهاي اسراييل بود. شارون مانند فرستاده ايالاتمتحده كه در سال ۱۹۰۵ به تزار اطمينان داد كه ساخالين جنوبي در واقع روسيه نيست، به بگين اطمينان داد كه يك امتياز تاكتيكي در مورد شهركسازيها در منطقهاي كه از نظر تاريخي به عنوان اسراييل در نظر گرفته نميشود، بر فعاليتهاي شهركسازي در كرانه باختري تاثيري نخواهد گذاشت. ايهود اولمرت، يكي ديگر از نخستوزيران آينده اسراييل كه در آن زمان ستارهاي نوظهور در حزب ليكود بود، بعدها به استوارت آيزنشتات، سفير سابق ايالاتمتحده و مورخ گفت كه مساله اصلي براي بگين و دولتش اين بود كه كارتر تهديد كرده بود كه در صورت شكست مذاكرات، علنا اسراييل را سرزنش خواهد كرد.
درنهايت، كارتر حتي توانست در مورد مساله فلسطين به چيزي دست يابد و دو طرف توافق كردند كه براي «خودمختاري كامل» براي مردم فلسطين تلاش كنند. اين يك فرمول مبهم بود، اما هيچ يك از طرفين نميخواستند مساله فلسطين مانع نهايي توافق صلح باشد. اين امتياز براي مصر كه در زمان جمال عبدالناصر، سلف سادات، خود را به عنوان مدافع بزرگ فلسطينيان معرفي كرده بود، بيشتر بود. درنهايت، سادات كه در سال ۱۹۸۱ توسط خالد اسلامبولي ترور شد، جان خود را براي آن فدا كرد. با اين حال، در لحظات پاياني آخر همان هفته، بگين دچار حمله پشيماني شد و تهديد به كنارهگيري كرد. با توجه به اينكه موفقيت براي همه طرفها اكنون فراهم بود، كارتر رويكرد نرمتري با بگين اتخاذ كرد.درحالي كه بگين آماده ترك كمپ ديويد ميشد، رييسجمهور آلبومهايي از عكسهاي اجلاس كمپ ديويد را براي هر يك از نوههاي بگين آماده كرده بود و هر كدام را براي هر يك از نوهها مينوشت و خودش آنها را به بگين تحويل ميداد. بگين كه عميقا تحتتاثير قرار گرفته بود، مقاومتش فروكش كرد و بالاخره به توافق رسيد. كارتر مانند روزولت، عمدتا به دليل حسن انصافي كه نزد هر دو طرف ايجاد كرده بود، موفق شد. ترامپ براي ايجاد شهرت مشابه براي كييف، سرمايهگذاري نكرد. استفاده احتمالي كارتر از تاكتيك اضافي تهديد به اعمال فشار علني بر بگين، هيچ شباهتي در ميانجيگري رييسجمهوري ندارد كه پيش از اين تهديدهاي خود را در رسانههاي اجتماعي مطرح كرده است. نقاط فشار موجود براي ترامپ، تحريمهاي ايالاتمتحده عليه روسيه و سلاحهاي امريكايي موردنياز اوكراين است.
روح سوكارنو
تلاش كمپين ترامپ براي دستيابي به توافق بين روسيه و اوكراين، از جنسي متفاوتتر از اين سه مورد قبلي است و در واقع، متفاوت از تمام تلاشهاي ديگر روساي جمهور براي حل و فصل مناقشات با شخص ثالث است. در هيچ يك از اين موارد قبلي، ايالاتمتحده به دنبال چيزي جز تحقق صلح و امنيت منطقهاي براي خود نبود. هيچ معامله جانبي براي بهرهبرداري اقتصادي ايالاتمتحده از منچوري، پاپوآغربي يا سينا منعقد نشد؛ درحالي كه دولت ترامپ در تلاش براي بهرهبرداري از ثروت معدني اوكراين است. اگر چه هر كدام مجبور بودند از تهديد براي سوق دادن طرفين به مذاكره استفاده كنند، روزولت، كندي و كارتر تمايلي به تغيير رژيم نشان نميدادند، اما ترامپ با درخواست برگزاري انتخابات در اوكراين از الگوي متفاوتي پيروي كرد. در هر يك از اين موارد، رييسجمهور ميانجي ميتوانست كارهاي بيشتري براي افرادي كه تحت تاثير ترتيبات مورد بحث قرار گرفته بودند، از جمله چينيها (در مورد صلح روسيه و ژاپن)، پاپوآييها و فلسطينيها انجام دهد. با اين وجود، هر سه رهبر ايالاتمتحده ميدانستند كه اين گروهها منافع مشروعي دارند. در مقابل، تيم مذاكرهكننده ترامپ طوري رفتار ميكند كه انگار از وجود چند ميليون اوكرايني كه در ۲۰درصد از خاك اين كشور كه اكنون توسط روسيه اشغال شده، باقي ماندهاند، بيخبر است، چه برسد به منافع آنها.
وقتي بهطور كلي بررسي شود، ابتكار عمل ترامپ كمتر از يك ميانجيگري بيطرف در يك اختلاف شخص ثالث به نظر ميرسد و بيشتر وسيلهاي براي دستيابي به تعهد كاهش يافته ايالاتمتحده به حاكميت اوكراين و جلب رضايت مسكو است. ترامپ به جاي جستوجوي عناصر سازش در هر دو طرف و سپس محدود كردن منابع اختلافزا بهطور پيشگيرانه تفسير اصلي روسيه از جنگ را تاييد كرده است. يعني ترامپ تاييد كرده كه اوكراين مدرن شامل سرزمينهايي است كه بحق متعلق به روسيه هستند و اينكه كييف يك بازيگر منطقهاي تحريكآميزتر از مسكو است و تلاشهاي كرملين براي صلح منطقهاي توسط گسترش ناتو تضعيف شده است. ترامپ همچنين سعي دارد تا تلاش سلف خود، جو بايدن، را براي تشكيل و رهبري يك ائتلاف غربي براي حمايت از دفاع اوكراين، نامشروع جلوه دهد و اظهار داشته است كه مردم امريكا به نوعي فريب خوردند و اكنون مستحق تاوان هستند. روزولت، كندي و كارتر ميدانستند كه ايالاتمتحده از يك ميانجيگري موفق سود خواهد برد، اما به دنبال استفاده از ميانجيگريهاي خود براي كسب منافع مادي يا تحريك سياستهاي داخلي نبودند.
با وجود گفتوگوي ظاهرا صميمانه ترامپ با زلنسكي در واتيكان در حاشيه مراسم تشييع جنازه پاپ فرانسيس در هفته گذشته و معامله مواد معدني كه تنها چند روز پس از اين ديدار انجام شد، در حقيقت آنچه به دست آمده ثبت عكسي از پوتين و زلنسكي است كه در حال دست دادن در چمن كاخ سفيد هستند، رخدادي كه قبل از آن بعيد به نظر ميرسد. اين احتمال كه مذاكرات ترامپ براي او جايزه نوبلي را كه علنا آرزويش را دارد، به ارمغان بياورد، بسيار بعيد به نظر ميرسد تا جايي كه رييسجمهور به گامهاي بعدي پوتين در اروپا اهميت ميدهد، بايد درسي از اين سه مورد كمتر شناخته شده را درنظر داشته باشد؛ اشتهاي امپرياليستها با غذا خوردن بيشتر ميشود.
مورخ و استاد دانشگاه فارن افرز
ترجمه: محمدرضا بابايي