• 1404 سه‌شنبه 17 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6086 -
  • 1404 سه‌شنبه 17 تير

بغض زخم‌هاي قديمي

ارسيا تقوا

با بهت، صحنه انفجارها و پرواز ماشين‌ها پشت چراغ قرمز ميدان قدس را مي‌بينم. بارها اين قطعه چند ثانيه‌اي را مرور مي‌كنم. درست مي‌بينم؟ اشتباه نمي‌كنم؟ خودِ خودش است؛ همان شهرداري، همان چهارراه و خيابان‌هاي پرجنب‌وجوش، با همان مغازه‌ها، چند بار از آن‌ نقطه گذشته‌ام؟ صد بار؟ هزار بار؟ حسابش از دستم در رفته.
واكنش اوليه شايد اين است كه «شانس آوردي، اين اتفاق براي تو نيفتاد.» اما خيلي زود مي‌فهمي كه شانس نياوردي؛ تو در ميان آن خروارها آوار و لابه‌لاي انفجارها و جان‌هاي پركشيده، چيزي را جا گذاشتي كه در يك لحظه دود شد و به هوا رفت؛ ولي جاي خالي آن به سادگي پر نمي‌شود. هر قدر هم كه آنجا را به سرعت نونوار و سرپا كنند، فردا كه خوش‌خوشان از آنجا مي‌گذري، مي‌بيني هر چه زور مي‌زني، از اعماق وجود نمي‌تواني سينه‌ات را از طراوت هواي شميران پر كني؛ نفس كم مي‌آيد و اميد به فرداي روشن لنگ مي‌زند.
مگر مي‌شود در ازدحام بغضِ آكنده در اين نقطه و فضا، راحت نفس كشيد؟ آنچه در اين ويديو به هوا مي‌رود، فقط زندگي از دست‌ رفته و آرزوي پرپر شده چند هموطن نيست؛ يك ملت خسته، با هر بار تماشاي اين صحنه، تازيانه بيداد ناجوانمردانه روزگار را بر شانه خويش با تمام وجود لمس مي‌كنند و اين‌گونه به استقبال فردايي مي‌روند كه بذر رنج و عذاب بر زمين امروزشان پاشيده شده است.
اين تكه‌جا، كلي اتفاق تاريخي را پشت سر گذاشته است. چند قدم آن‌طرف‌تر، چند سال پيش، در بيمارستان شهداي تجريش، جسد بي‌جان هاشمي‌رفسنجاني را به خاطر مي‌آورد؛ كسي كه زماني مي‌پنداشت چنان استوار و قدرتمند است كه با چرخش نگين انگشتري، آرمان‌هايش را برآورده مي‌كند، بي‌خبر از آنكه خودش بازيچه دست روزگار شد و قصه زندگي‌اش، درسي شد براي عبرت از تاريخي بي‌قدر و منزلت.
به‌طور كلي، ما عادت نداريم تمام‌وكمال لاي كتاب‌هاي تاريخ را باز كنيم. به‌ نظرم بالاخره روزي بايد اين كار را بكنيم و روبه‌روي آينه تاريخ، بي‌پرده‌پوشي و بي‌تعارف، خودمان را ورق بزنيم. براي اين‌ كار بايد با ژرفاي تيره و تلخ درون روبه‌رو بشويم، شايد اين‌گونه شانس آن را داشته باشيم كه دنيايي آسوده‌تر و كم‌رنج‌تر به فرزندانمان عطا كنيم.
براي رسيدن به آن نقطه، بايد تكليف زخم‌هاي واپس ‌رانده ‌شده به كنج‌هاي وجود را مشخص كرده باشيم. ما در گذر ايام، صاحب بغض‌هاي فروخورده بسياري هستيم كه نيازمند آواربرداري‌اند. تا تكليف اين زخم‌هاي سربسته را مشخص نكنيم، عاقبتِ باقيمانده زندگي ما هم روشن نخواهد شد؛ چه رسد به آنكه گلي به گوشه جمالِ اهالي فردا بزنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون