دوران پساآتشبس و احتمالات پيشرو
مجيد محمد شريفي
برقراري آتشبس و فرجام جنگ دوازده روزه اسراييل و امريكا عليه ج.ا.ايران گرچه در ظاهر به منازعه نظامي دوطرف پايان داده اما همچنان پرسشهاي فراواني را بيپاسخ بر جاي گذاشته است. آيا اين جنگ به برقراري نظمي مبتني بر يك توازن قدرت و بازدارندگي جديد ختم شده است؟ آيا حملات دوطرف با تثبيت قواعد بازي جديد، احتمال جنگي ديگر را يكسره رفع كرده است؟ آيا اختلافات دو سوي منازعه از مسير ديپلماسي حل و فصل خواهند شد؟ يا در مقابل تداوم موضوعات محل اختلاف و اقدامات در دست انجام دوطرف، بستري مساعد را براي جنگي ديگر فراهم خواهند كرد؟ از تأملي در ماهيت منازعه به خوبي ميتوان دريافت كه بناي آتشبس كنوني چندان استوار نيست. تداول موضوعات محل اختلاف و ناكامي حملات نظامي اسراييل و امريكا در پايان دادن به اين اختلافات و اراده ج.ا.ايران براي ادامه مقاومت در برابر خواستههاي حداكثري غرب، تمامي تحليلگران روشنبين و واقعگرا را به پيشبيني سربرآوردن جنگي ديگر رهنمون كرده است. گرچه برخي با اتكا به سائقههاي خوشبيني همواره حاضر در هر بحران اميد بر آن دارند تا پيامدهاي ويرانگر جنگ براي هر دو سوي منازعه، مسير حل اختلافات از مجراي ديپلماسي و مذاكرات احتمالي را هموار كند اما به نظر ميرسد تضادهاي آشكار در خواستههاي ايران، امريكا، اسراييل و همچنين كشورهاي اروپايي، افق حل مسالمتآميز اختلافات را تيره و تار و كرده است. نميتوان يكسره از ديپلماسي و امكانات نهفته در آن براي حل اختلافات نااميد بود، اما برداشت از تغيير توازن قدرت در منطقه، سرشت متضاد خواستهها و جهتگيري مقابلهجويانه دو سوي منازعه پس از جنگ، چشمانداز روشني را پيشروي حاميان ديپلماسي قرار نميدهد.
با عطفنظر به پوياييهاي قدرت حاكم بر منطقه به عنوان يگانه نيروي تعيينكننده تحولات آتي، ميتوان به طرح اين نظر خطر كرد كه در مقايسه با امكان حصول توافق از مسير مذاكره، پيشبيني سربرآوردن بحران و وقوع جنگي ديگر پيشبيني دقيقتري است، گرچه نويسنده خود اميدوار به نقض اين پيشبيني و موفقيت ديپلماسي است؛ اما شوربختانه بايد تن به پذيرش اين حقيقت داد كه منطق مناسبات دولتها در محيط تهديدآفريني چون نظام بينالملل به ويژه عرصه پرخطري همچون خاورميانه نه بر بنيان آرزوها و خواستهاي اخلاقي كه بر معادلات قدرت استوار شده است. عليرغم تداول اختلافنظرها و درگرفتن مناظراتي پرشور بر سر آينده مناسبات غرب و ج.ا.ايران پس از پايان جنگ دوازده روزه، در مجموع از تأملي در گفتار مقامات و تحليلهاي كارشناسان غربي ميتوان سه رويكرد را به عنوان گزينههاي انتخابي استخراج كرد. حاميان هر يك از اين سه رويكرد، با اتكا به واقعيتها، افقهاي پيشرو و بيترديد آمال و آرزوهاي خود به عنوان نيروهاي پنهان تعيينكننده هر چشماندازي، ميكوشند دولت ترامپ را در مقام اصليترين كنشگر تصميمگير به پيروي از رويكرد خود ترغيب كنند. با درنظر داشتن پيامدهاي متفاوت و اثرگذار هر يك از اين رويكردها بر سرنوشت و منافع ايران، در ادامه به اقتضاي منطق بحث، هر كدام را بهگونهاي موجز بررسي خواهيم كرد.
تبديل دستاوردهاي نظامي به پيروزي استراتژيك از مسير ديپلماسي: نخستين رويكرد غرب كه به نظر ميرسد در بين مقامات دولت ترامپ و كشورهاي اروپايي از مقبوليت و مطلوبيت بيشتري برخوردار است، كوشش براي تبديل «دستاوردهاي» حاصل از حمله نظامي به يك پيروزي استراتژيك و بزرگ از مسير ديپلماسي است. حاميان اين رويكرد با مسلمانگاشتن اين پيشفرض كه حملات نظامي اسراييل و امريكا در كنار تحريمهاي اقتصادي و فشارهاي سياسي، ج.ا.ايران را در «ضعيفترين موضع» خود قرار داده و حتي سبب «شكاف در بين مقامات» حاكمه شده است، بر اين باورند كه اكنون ميتوان از مجراي ديپلماسي ج.ا.ايران را وادار به پذيرش خواستههاي حداكثري كرد. به نظر ميرسد غرب بر سر ماهيت و گستره خواستهها از ج.ا.ايران اتفاقنظر دارد. توقف غنيسازي در داخل، محدودكردن و تضعيفكردن توان موشكي و تضمين عدم حمايت ايران از متحدان منطقهاي سه خواسته اصلي غرب از ج.ا.ايران است. افزون بر اين، غرب در انتظار ازسرگيري همكاريهاي ج.ا.ايران با آژانس بينالمللي انرژي اتمي و انجام بازرسيهاي اين نهاد است. باوجود اين بر سر زمان حصول اين خواستهها اختلافنظرهايي وجود دارد. درحالي كه اسراييل خواستار تضمين اين خواستهها به صورت همزمان است، امريكا و اروپا از فرآيندي مرحلهاي پيروي ميكنند. به بياني ديگر امريكا و اروپا در پي آنند تا ابتدا با تضمين توقف غنيسازي در داخل ايران و ادامه همكاريهاي تهران با آژانس بينالمللي انرژي اتمي، ساير خواستهها را در مراحل بعدي طلب كنند.
به نظر ميرسد ترامپ عليرغم تحريكات نتانياهو و جنگطلبان داخلي امريكا، همچنان توافق با ايران را بر گزينه نظامي ترجيح ميدهد. ترامپ با پيروي از سياق رفتاري خود در برخورد با موضوعات محل اختلاف بر آن است كه حفظ تهديد نظامي و حتي بهكارگيري آن نه تنها شانس ديپلماسي را از بين نميبرد، بلكه امكان توافق را نيز افزايش ميدهد. در رويكرد ترامپ در سياست خارجي ميتوان طنين كلام مشهور فريدريش كبير پادشاه پروس را مشاهده كرد كه «ديپلماسي بدون زور، همانند نواختن موسيقي بدون ادوات است.» ترامپ با اتكا به چنين منطقي اميدوار است حملات نظامي انجامشده و تهديد به تكرار آن، ج.ا.ايران را به انجام توافق وادار سازد.
تداوم حملات نظامي و بيثباتسازي داخلي: رويكرد دوم كه اسراييل بيشتر از آن حمايت ميكند، تداوم حملات نظامي به ايران با هدف جلوگيري از بازيابي توان هستهاي موشكي ج.ا.ايران است.
حاميان اين رويكرد با پيشفرض «تسلط بر حريم هوايي ايران» و همچنين «تسلط اطلاعاتي در داخل ايران» معتقدند ميتوان با انجام حملات هوايي و همكاريهاي نيروهاي داخلي مانع از احياي توان هستهاي و موشكي ج.ا.ايران است. ترامپ نيز گرچه خود از توافق حمايت ميكند اما در ديدار اخير با نتانياهو، انجام حملات نظامي را در صورت نياز رد نكرده است. حفظ تهديد نظامي مداوم و انجام حملات پرتكرار سبب خواهد شد تا ج.ا.ايران به دولتي ناتوان و درمانده تبديل شده و زمينه براي تحولات سياسي و اجتماعي در اين كشور فراهم شود. افزون بر ادامه حملات نظامي عليه تاسيسات هستهاي و نظامي اسراييل به دنبال آن است تا از مسير اقدام عليه نهادهاي سياسي، افراد و سازمانهاي مديريتي و خدماتي و همچنين خرابكاري زمينه را براي بيثباتسازي سياسي و اجتماعي فراهم كند. به نظر ميرسد تمركز چنين عملياتهايي بيشتر در تهران و همچنين مناطق مرزي باشد. در تهران، كوشش براي فلجكردن دولت در بخش مديريتي، خدماترساني و مهمتر از آن كنترل نظامي و امنيتي و در مناطق مرزي نيز كوشش براي فعالكردن هستهها و گروههاي ناراضي با هدف سلب حاكميت بر اين مناطق مهمترين اهداف خواهند بود.
كوشش براي تغيير رژيم: رويكرد سوم و مجادلهبرانگيز غرب در مواجهه با ج.ا.ايران كوشش براي تغيير رژيم است. برخي در اسراييل و امريكا بر اين باورند كه اكنون مناسبترين زمان براي تغيير رژيم در ايران است. فشارهاي اقتصادي، نارضايتيهاي سياسي، شكاف اجتماعي، شكاف در حاكميت و مهمتر از آن تضعيف توان نظامي به سبب حملات اسراييل و امريكا، مساعدترين بستر را براي تغيير نظامي سياسي در ايران و ترسيم يك چهره جديد در خاورميانه فراهم كرده است. اين رويكرد با اتكا به اين برداشت كه حملات نظامي اسراييل و امريكا، بهويژه ترور فرماندهان نظامي و تهديد مقامات سياسي، يكپارچگي حاكميت در ج.ا.ايران را دستخوش زوالي بيسابقه كرده است از تداوم حملات به ويژه هدف قرار دادن مقامات بلندپايه به عنوان مسيري براي تغيير رژيم حمايت ميكند. قياس شرايط كنوني ج.ا.ايران با عراق سال 1991، مدافعان تغيير رژيم در ايران را بدين نتيجهگيري رهنمون كرده است كه نبايد اشتباه جورج بوش پدر در برابر عراق دهه 1990 با ج.ا.ايران تكرار شود. فرصت دادن به ج.ا.ايران سبب بازيابي توان نظامي و حمايتهاي منطقهاي اين دولت از گروههاي نظامي همسو و در نتيجه تهديد منافع غرب خواهد شد و به بدينسبب بايد تغيير رژيم را به عنوان گزينهاي ممكن و در دسترس با جديت تمام دنبال كرد.
گرچه ترامپ خود از بزرگترين منتقدان رويكرد اقدام نظامي با هدف تغيير نظام سياسي در سياست خارجي امريكا است، با وجود اين، ويژگيهاي شخصي وي و ميل سيريناپذير در معرفي دستاوردهاي بيهمتا از يكسو و قياس وي با رونالد ريگان ازسوي ديگر ممكن است وي را به كوشش براي تغيير نظام سياسي در ايران ترغيب كند. حاميان اين رويكرد ميكوشند با تكرار اين استدلال كه سياستهاي ريگان سبب فروپاشي اتحاد جماهير شوروي شد و اكنون امكان انجام سياستي مشابه در مواجهه با ج.ا.ايران وجود دارد، ترامپ را به در پيشگرفتن سياست تغيير رژيم تشويق كنند. ترامپ تاكنون در برابر اين تحريكات مقاومت كرده است اما با اتكا به اين واقعيت كه پيشبينيناپذيري، پيشبينيپذيرترين ويژگي ترامپ است امكان تغيير رويكرد را نبايد از نظر دور داشت. نكته مهمي كه بايد بدان توجه داشت اين است كه سه رويكردي كه در بالا بدانها اشاره شد ضرورتا در تضاد با يكديگر قرار ندارند. غرب با برداشتي كه از موقعيت ج.ا.ايران دارد ممكن است هر چهار گزينه را به صورت همزمان دنبال كند. از سرگيري مذاكرات ضرورتا به معناي حذف گزينه نظامي، توقف حملات نظامي و كوشش براي بيثباتسازي در داخل و فراهمكردن بستر تغيير رژيم نيست. تنها، امكان سربرآوردن جنگي با زيانهايي جبرانناپذير و تهديد جدي منافع امريكا و متحدان در منطقه ازسوي ج.ا.ايران ميتواند سبب حذف گزينه نظامي از انتخابهاي غرب و ترجيح ديپلماسي بر منازعه شود. محاسبه قدرت يگانه عاملي است كه انتخابهاي غرب در مواجهه با ج.ا.ايران را تعيين خواهد كرد. نه اتكا به حقوق بينالملل و نه منشور سازمان ملل هيچكدام، مانعي بر سر راه سياستهاي غرب نخواهند بود. در چنين شرايطي نبايد بارديگر القاي ديدگاههايي همچون مخالفت ترامپ با گزينه نظامي به دلايل حزبي و ترجيحات داخلي، اختلافنظر با نتانياهو بر سر پيامدهاي حمله نظامي يا ترجيح ترامپ به انجام توافق به هر قيمتي سبب مانعي از پيشبيني جنگي ديگر شود.
استاديار گروه روابط بينالملل
دانشگاه خوارزمي
توضيح «اعتماد»: در اين مقاله نويسنده به انواع تلاشهاي دشمن براي غلبه بر ما اشاره كرده است. گفتني است كه تا اين زمان كشور توانسته است با انسجام ملی بر همه ترفندها براي حمله به كشور فائق آيد كه نشانه آن موشكهايي است كه سينه آسمان را شكافت و مراكز حساس تلآويو را هدف گرفت و آنان را ناچار به تلاش براي برقراري آتشبس كرد.