• 1404 دوشنبه 6 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6102 -
  • 1404 دوشنبه 6 مرداد

از كمينگاه مرصاد تا كشتارگاه نصيرات آناتومي خيانت و جنايت در يك مسير

تكرار تاريخ در قاب جنايت

عباس صفايي‌مهر

تاريخ، گاه خود را نه در هيئت يك تراژدي كه در قامت يك نمايشنامه مبتذل و خونين تكرار مي‌كند. صحنه يكي است: بي‌دفاعي غيرنظاميان. بازيگران اصلي نيز همان‌هايند: قدرت‌هاي استكباري و ابزارهاي انساني آنها. تنها نام‌ها و جغرافيا تغيير مي‌كند. ديروز، تنگه چهارزبر در غرب ايران، امروز، كوچه پس‌كوچه‌هاي اردوگاه نصيرات در قلب غزه. ديروز، عمليات «فروغ جاويدان» سازمان منافقين و امروز، عمليات «بذرهاي تابستان» ارتش صهيونيستي. ديروز، خيانت به ملت ايران در واپسين روزهاي دفاع مقدس و امروز، خيانت به بشريت در برابر ديدگان جامعه جهاني. بازخواني عمليات مرصاد در تيرماه ۱۳۶۷، نه يك يادآوري صرف از يك پيروزي نظامي كه يك ضرورت تحليلي براي فهم ماهيت «تروريسم ابزاري» است. مرصاد، آزمايشگاهي بود كه در آن، پيوند نامقدس يك فرقه تروريستي با يك ديكتاتور متجاوز (صدام) به خلق يكي از سياه‌ترين اوراق تاريخ معاصر ايران انجاميد. اين عمليات نشان داد چگونه يك گروهك جاني با ادعاهاي خلقي و انقلابي مي‌تواند در نهايت به پياده‌نظام دشمن ملت خود تبديل شود و براي رسيدن به قدرت، روي اجساد هموطنانش كليدواژه «فتح» را فرياد بزند. اين جستار مي‌كوشيد با نگاهي تطبيقي و تحليلي، ريشه‌هاي مشترك ايدئولوژيك و تاكتيكي را كه از كمينگاه مرصاد تا كشتارگاه نصيرات امتداد يافته است، واكاوي كند. چگونه يك سازمان به نقطه‌اي از انحطاط مي‌رسد كه اعضاي خود را به ماشين كشتار تبديل مي‌كند؟ و اين منطق، چه شباهتي با منطق حاكم بر ماشين جنگي رژيم صهيونيستي دارد كه در جنايت اخير نصيرات، با شعار واهي آزادي چهار اسير در صورتي كه هزاران نفر در اسارت اين رژيم قرار دارند، بيش از ۲۷۰ انسان ديگر را كه بسياري از آنان زن و كودك بودند، به خاك و خون كشيد؟ براي پاسخ به اين پرسش، بايد به روايت‌ها بازگشت؛ به خاطرات فرماندهان و به اسنادي كه ماهيت اين جريان‌ها را عريان مي‌سازند.

فروغ جاويدان يا غروب يك توهم: آناتومي يك خيانت ملي
سازمان مجاهدين خلق كه حيات سياسي خود را پس از پيروزي انقلاب اسلامي در تقابل با اراده ملت تعريف كرده بود، با آغاز جنگ تحميلي، آخرين گام را به سوي تباهي برداشت و رسما در كنار دشمن متجاوز ايستاد. اين سازمان، با استقرار در عراق و دريافت حمايت‌هاي كامل مالي، تسليحاتي و اطلاعاتي از رژيم بعث، به يك واحد اطلاعاتي-عملياتي در خدمت ارتش صدام تبديل شد. پذيرش قطعنامه ۵۹۸ از سوي ايران، سران سازمان را دچار يك خطاي محاسباتي مرگبار كرد. آنها اين اقدام را نه نشانه‌اي از حكمت و درايت براي حفظ منافع ملي كه گواهي بر فروپاشي كامل ساختار دفاعي و اجتماعي ايران پنداشتند. اين توهم كه با پيروزي‌هاي مقطعي در عمليات‌هايي مانند «آفتاب» و «چلچراغ» (تصرف مهران) به اوج خود رسيده بود، آنها را به اين باور رساند كه جامعه ايران آماده استقبال از آنهاست و مسير تهران، مسيري هموار براي فتح است. شعار «امروز مهران، فردا تهران» بيش از آنكه يك رجزخواني نظامي باشد، چكيده‌اي از همين جهل استراتژيك بود. طرح عملياتي «فروغ جاويدان» بر همين پايه سست بنا شد: يك ستون زرهي با حدود پنج هزار نيرو، با عبور از مرز خسروي و پيشروي سريع در عمق خاك ايران، بايد خود را در مدتي كوتاه به پايتخت مي‌رساند. آنها چنان به پيروزي خود مطمئن بودند كه از رژيم بعث خواسته بودند پايگاه هوانيروز كرمانشاه را بمباران نكند تا بتوانند از امكانات آن براي مراحل بعدي عمليات استفاده كنند. اما اين ستون نظامي، از يك اصل حياتي غافل بود: قدرت ملتي كه براي دفاع از هويت، شرف و انقلاب خود، به رهبري امام خميني (ره) يكپارچه بود. روايت تكان‌دهنده شهيد امير سپهبد علي صيادشيرازي، فرمانده عمليات مرصاد، به خوبي اين غفلت را به تصوير مي‌كشد. او نقل مي‌كند كه در ساعات اوليه، اولين مانع بر سر راه ستون منافقين، نه يك نيروي نظامي سازمان‌يافته كه خود مردم بودند؛ مردمي كه با تراكتور، خودرو و هر وسيله ممكن، جاده را مسدود كرده بودند تا سرعت پيشروي خائنان را بگيرند. اين مقاومت مردمي، آن زمان حياتي را خريد تا نبوغ نظامي فرماندهان ايراني به كار افتد. شهيد صيادشيرازي با درك صحيح از وضعيت و كمبود نيروي زميني، بلافاصله ظرفيت تعيين‌كننده هوانيروز ارتش را به ميدان آورد. بالگردهاي كبرا، جاده اسلام‌آباد-كرمانشاه را به جهنمي از آتش براي ستون زرهي منافقين تبديل كردند. استراتژي متكي به جاده و عدم تامين جناحين كه بزرگ‌ترين نقطه ضعف تاكتيكي منافقين بود، به پاشنه آشيل آنها بدل شد و ستون طولاني آنها را به يك هدف ايده‌آل براي شكارچيان هوانيروز تبديل كرد. عمليات مرصاد، تنها يك نبرد نبود؛ يك كلاس درس فشرده از تركيب «ايمان، غيرت ملي و نبوغ نظامي» بود كه در برابر «خيانت، توهم و حماقت استراتژيك» به پيروزي رسيد.
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه نصيرات: روانشناسي ترور و كنترل ذهن
براي درك اينكه چگونه يك انسان مي‌تواند به روي هموطن خود آتش بگشايد يا چگونه يك خلبان مي‌تواند و گذرگاهي مملو از زنان و كودكان را كوردلانه بمباران كند، تحليل صرفا نظامي و سياسي كافي نيست؛ بايد به اعماق ايدئولوژي و روانشناسي حاكم بر آن تشكيلات نفوذ كرد. عمليات مرصاد و كشتار نصيرات، هر دو، پيش از آنكه يك فاجعه نظامي باشند، محصول يك فرآيند موفق «انسان‌زدايي» و «كنترل ذهن» هستند. اردوگاه اشرف در عراق و پايگاه‌هاي نظامي ارتش صهيونيستي، دو نمونه از كارخانه‌هاي توليد اين ماشين‌هاي كشتار بوده‌اند.
سازمان مجاهدين خلق، پس از استقرار در عراق و شكست در فاز مبارزات شهري، فرآيندي را آغاز كرد كه بسياري از نهادهاي بين‌المللي و پژوهشي آن را «تبديل به يك فرقه تمام‌عيار» توصيف كرده‌اند. در گزارشي تفصيلي كه توسط موسسه رند (RAND Corporation) براي وزارت دفاع امريكا تهيه شد، به صراحت از روش‌هاي «كنترل ذهن»، «القائات شديد ايدئولوژيك» و «انزواي كامل اعضا از دنياي خارج» در اين سازمان پرده برداشته شده است. اين گزارش‌ها تاييد مي‌كنند كه سازمان مجاهدين (منافقان) با ايجاد يك ساختار فرقه‌اي، هويت فردي اعضا را از آنان سلب كرده و وفاداري مطلق و بي‌چون و چرا به رهبري (مسعود و مريم رجوي) را جايگزين آن كرده است. اين فرآيند با آنچه «انقلاب ايدئولوژيك» در سال ۱۳۶۴ ناميده شد، به اوج خود رسيد. اسناد و خاطرات موجود از درون سازمان نشان مي‌دهد كه اين «انقلاب» با اعلام ازدواج مسعود رجوي و مريم عضدانلو آغاز و با صدور فرمان «طلاق‌هاي اجباري» براي تمام اعضا ادامه يافت. اين اقدام، صرفا يك تغيير در زندگي شخصي اعضا نبود، بلكه يك تكنيك پيچيده روانشناختي براي درهم شكستن آخرين سنگرهاي عاطفي و فردي آنان بود. با از بين بردن نهاد خانواده، سازمان خود را به تنها منبع هويت، عاطفه و معنا براي اعضا تبديل كرد. گزارش‌هاي ديد‌بان حقوق بشر (Human Rights Watch) نيز به موارد متعددي از نقض شديد حقوق اعضا در داخل كمپ‌هاي سازمان، از جمله حبس‌هاي طولاني، شكنجه‌هاي روحي و جسمي مخالفان داخلي و اعتراف‌گيري‌هاي اجباري اشاره دارد. اينجاست كه پيوند ميان اردوگاه اشرف و اردوگاه نصيرات آشكار مي‌شود. ذهنيتي كه بتواند اعضاي خود را چنين سركوب و كنترل كند، به طريق اولي، «ديگري» (دشمن) را نيز يك ابژه بي‌جان، فاقد حقوق و شايسته انهدام خواهد ديد. رزمندگان ايراني در خاطرات خود از عمليات مرصاد نقل مي‌كنند كه اعضاي منافقين پس از مصرف قرص‌هاي روانگردان، هيستريك‌وار خود را به خاكريزها مي‌كوبيدند؛ گويي از اراده انساني تهي شده بودند. اين همان منطقي است كه يك سرباز صهيونيست را قادر مي‌سازد تا پس از بمباران يك خانه، در كنار ويرانه‌هاي آن به رقص و پايكوبي بپردازد. در هر دو مورد، «ديگري» از مقام انسانيت خلع شده است. درك اين پيچيدگي‌ها، محور اصلي تحليل‌هاي راهبردي فرماندهان عاليرتبه نيروهاي مسلح ايران، نظير شهيدان والامقام، سرلشكر محمد باقري و سرلشكر غلامعلي رشيد بوده است. اين فرماندهان تازه عروج كرده كه خود از معماران پيروزي در دفاع مقدس و عمليات مرصاد هستند، همواره بر اين نكته تاكيد داشته‌اند كه ماهيت دشمن جمهوري اسلامي، چه در قالب يك فرقه تروريستي و چه در قالب يك رژيم اشغالگر، ماهيتي تركيبي و چندلايه است. آنها بر اين باورند كه دشمن همواره از ابزارهاي رواني، اطلاعاتي و ايجاد انحطاط در كنار ابزار نظامي بهره مي‌برد. هشدارهاي راهبردي ايشان، كه ثمره سال‌ها تجربه و تحليل عميق است، امروز در صحنه نبرد غزه و در رفتار وحشيانه رژيم صهيونيستي و حاميانش، عينيت مي‌يابد. اين نگاه استراتژيك كه فراتر از تحليل‌هاي نظامي صرف به ريشه‌هاي ايدئولوژيك و رواني دشمن توجه دارد، ميراث گرانبهايي است كه از دفاع مقدس براي امروز ما به جا مانده و لزوم هوشياري دايمي در برابر چنين تهديدات تركيبي را گوشزد مي‌كند.
مرصاد و نصيرات، دو روي يك سكه: ميراث مقاومت در برابر تروريسم ابزاري
عمليات مرصاد و فاجعه نصيرات، با تمام تفاوت‌هاي ظاهري در زمان، مكان و عاملان، دو تجلي از يك منطق واحد هستند: منطق «تروريسم ابزاري». در اين منطق، انسان‌ها، چه در قامت اعضاي يك فرقه و چه در هيئت شهروندان يك سرزمين اشغالي، به ابزاري براي رسيدن به اهداف سياسي تقليل مي‌يابند. جان انسان، ارزش ذاتي خود را از دست مي‌دهد و به يك متغير در محاسبات قدرت تبديل مي‌شود.
سازمان منافقين در عمليات مرصاد، نيروي انساني خود را به ابزاري براي تحقق سوداي قدرت رهبرانش بدل كرد. اعضايي كه با مغزشويي ايدئولوژيك و قطع پيوندهاي عاطفي، از اراده تهي شده بودند، به ابزاري يك‌بار مصرف براي قمار بزرگ جاه‌طلبي مسعود رجوي تبديل شدند. نتانياهو و رژيم صهيونيستي نيز در نصيرات، جان صدها غيرنظامي فلسطيني را به ابزاري براي يك نمايش تبليغاتي و دستاوردي تاكتيكي (آزادي چهار اسير) تقليل داد. در هر دو مورد، اصل «تناسب» و «تفكيك» كه از بنيادي‌ترين اصول حقوق بشردوستانه است، به سخره گرفته مي‌شود. براي يك فرقه تروريستي يا يك رژيم اشغالگر، مرگ يك هموطن يا يك شهروند فلسطيني، خسارتي جانبي و قابل چشم‌پوشي است. در مقابل اين تفكر، منطق حاكم بر پيروزي در عمليات مرصاد قرار دارد؛ منطق «مقاومت مبتني بر ايمان و كرامت». در اين نگاه، دفاع از وطن و جان انسان‌ها، يك تكليف الهي و ملي است. آرامش و طمانينه حضرت امام خميني (ره) در مواجهه با خبر طرح منافقين براي حمله به جماران، از همين نگاه نشات مي‌گرفت. براي ايشان، قدرت حقيقي نه در سلاح كه در ايمان ملتي بود كه براي دفاع از كرامت خود به ميدان آمده بودند. پيروزي در مرصاد، پيروزي اين تفكر بود.
درس‌هاي ماندگار براي امروز
۱. سرنوشت محتوم خيانت: مرصاد به روشني نشان داد كه هر جريان سياسي كه براي رسيدن به قدرت، به دشمن خارجي تكيه كند و در مقابل ملت خود بايستد، حتي اگر در كوتاه‌مدت به پيروزي‌هاي تاكتيكي دست يابد، در نهايت دچار فروپاشي استراتژيك و طرد از حافظه تاريخي ملت خود خواهد شد. سرنوشت امروز سازمان منافقين كه از يك گروه مدعي رهبري به يك فرقه مطرود و تحت‌الحمايه در آلباني تبديل شده‌اند، گواه صادق اين مدعاست.
۲. قدرت بازدارنده وحدت ملي: بزرگ‌ترين اشتباه محاسباتي منافقين، ناديده گرفتن قدرت وحدت ملي و پيوند عميق مردم با رهبري بود. اين وحدت، همان «سلاح استراتژيك»ي است كه امروز نيز در برابر جنگ تركيبي و فشارهاي همه‌جانبه دشمن، كارآمدترين عامل بازدارنده براي جمهوري اسلامي ايران است.
۳. تداوم يك مبارزه: مبارزه‌اي كه در مرصاد به پيروزي رسيد، پايان نيافته است. اين مبارزه امروز در عرصه‌هاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي ادامه دارد. دشمنان ايران و بشريت، با همان منطق انسان‌زدايانه، در تلاش براي تضعيف مقاومت و اراده ملت‌ها هستند. از اين رو، بازخواني دايمي حماسه‌هايي چون مرصاد، نه صرفا مرور گذشته كه تسليح حافظه تاريخي يك ملت براي مواجهه با چالش‌هاي امروز و فرداست.
مرصاد، يك كمينگاه جغرافيايي نبود؛ يك ميعادگاه تاريخي بود كه در آن، «اصالت» در برابر «خيانت» و «ايمان» در برابر «توهم» به پيروزي رسيد و اين ميراث تا زماني كه مقاومت زنده است، الهام‌بخش باقي خواهد ماند.
 (پايان) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون