نقدي بر «سوم شخص/ نمايشگاه آثار اردشير ميرمُنگِره» در گالري طراحان آزاد
ديوار هنوز مينويسد
ميرمُنگِره با ابزار نقاشي، چيزي را بازگو ميكند كه امر قدرت مايل به فراموشي آن بوده است
حسين نوروزي
در اين نمايشگاه، اردشير ميرمنگره ديوارهاي پاكشده شهري را به بوم آورده و از فراموشي سخن گفته است؛ از زبان حذفشده و فريادهایي كه هنوز ديده ميشوند.
اردشير ميرمنگره، هنرمندي باتجربه و آشنا به چهره پنهان و آشكار شهر، ازجمله شخصيتهايي است كه هم در بدنه اجرايي مديريت هنري شهري و هم در فضاي نظري و حرفهاي هنرهاي تجسمي نقشي موثر و مداوم داشته است. او سالها به عنوان رييس اداره نقاشي ديواري در سازمان زيباسازي شهرداري تهران فعاليت ميكرد؛ جايگاهي كه مستقيما با بدنه شهر، با ديوارهايي مواجه بود كه حامل پيامهاي رسمي، نشانههاي فرهنگي، يا بازتابهايي از زيست روزمره مردم بودند.
اما تفاوت ميرمنگره با بسياري از مديران همردهاش، در حساسيتي است كه به كيفيت حضور معنا بر ديوار داشته است. او نهتنها به سطح ديوار به عنوان يك زمينه تصويري مينگريست، بلكه آن را بستري براي پيدايش و حذف معنا ميدانست. اين نگرش، او را از يك مدير صرف به يك ناظر شهري حساس بدل كرده است؛ ناظري كه زبان پنهان ديوارها را درك ميكرد و در پي خواندن آنها بود.
ميرمنگره در سالهاي بعد، اين نگاه را از فضاي شهر به بوم نقاشي انتقال داد. نمايشگاه اخير او در گالري طراحان آزاد، برآمده از همين زيست دوگانه است: ديوار بهمثابه ميدان ديد و بوم بهمثابه صحنه ثبت. در اين مجموعه، او از ديوارهايي عكس گرفته كه روزي بر آنها چيزي با اسپري نوشته شده -شايد شعاري سياسي، جملهاي عاشقانه يا نامي شخصي- اما سپس روي آنها رنگي پاشيده يا ماليده شده تا آن نوشتار محو شود.
نكته تأملبرانگيز آنجاست كه اين پاك كردنها نه كاملا موفقاند، نه كاملا بياثر؛ چيزي از واژهها باقي ميماند و همان چيز، همان نيمهرد، همان شكاف، براي ميرمنگره بدل به مضمون اصلي شده است. او اين صحنههاي فراموشي و حذف را بر بوم بازآفريني كرده، اما نه به شكل مستندنگاري صرف؛ بلكه با بياني نقاشانه، با زباني از جنس لكه، ضربه قلممو، رنگهاي متضاد و ردهاي گنگ. در آثار او، رنگآميزي ديوار بهمثابه كنشي زيباييشناختي ظاهر نميشود، بلكه تجلي حذف معناست. رنگي كه با هدف ازبينبردن كلمه بر ديوار پاشيده شده، حالا خود، بيانگر حضور همان كلمه است.
اين آثار از نظر بصري، به نقاشي اكسپرسيونيستي و انتزاعي نزديكاند. استفاده از رنگهاي خام و ضربههاي تند قلممو، مخاطب را درگير لايههايي از هيجان، خشونت بصري و بيقراري فرمي ميكند. اما برخلاف اغلب آثار اكسپرسيونيستي كه از تخيل يا درونمايه شخصي هنرمندزاده ميشوند، در اينجا با منبعي بيروني و اجتماعي روبهرو هستيم. اين نقاشيها از دل تجربه شهري، از نگاه به واقعيت خيابانها و از عكسهايي مستند آغاز شدهاند. آنچه ديده ميشود، در عين حال كه شخصي است، بازتابي است از واقعيتي جمعي و تاريخي.
ديوار، رسانه فراموششده تاريخ ديوارنويسي در ايران، تاريخ موازي گفتوگوهاي پنهان و پيداست. از انقلاب اسلامي تا جنگ، از جنبشهاي دانشجويي تا عشقهاي گمنام، ديوارها هميشه نخستين رسانههاي مردم بودهاند. گاهي صداي مردم را منعكس كردهاند، گاهي چهره شهيدان، گاهي شعارها و گاهي فقط يك نام كوچك. ديوار، جايي است كه سياست، عشق، اعتراض و حتي طنز، همه بر سطحي مشترك نقش بستهاند. در دوران معاصر، ديوار ديگر فقط ديوار نيست؛ شاهدي است خاموش، اما ثبتكننده بيرحمانه حقيقت. سانسور، حذف، لكهپاشي و رنگآميزي روي ديوار، نشانه تلاش براي فراموشياند. اما همان تلاش، ردّي از خود باقي ميگذارد، و آن رد، موضوع نقاشيهاي ميرمنگره است. بهزعم او، «هيچ پاك كردني بيرد نيست» و همين باقيماندهها، ارزش ديدن دارند.
تحليل چند اثر از مجموعه در يكي از تابلوها، زمينهاي خاكستري سيماني ديده ميشود با لكهاي آبي پاشيده بر آن. زير اين آبي، سايهاي از حروف فارسي پيداست: شايد «آزادي»، شايد «دوستت دارم» هيچكدام كامل نيست. رنگها در هم ميلولند و واژه نيمهخوانا باقي مانده. خطوط انگار از ته ذهن شهر آمدهاند و در ميانه راه گير كردهاند. بين حذف و بقا، بين فرياد و نجوا. اين تابلو، مثل ديگر آثار مجموعه، نه پيامي روشن دارد و نه تصوير مشخصي، اما درست به همين دليل، عميقا تاثيرگذار است.
در تابلويي ديگر، پسزمينهاي به رنگ زرد گچي، با پاششهايي از رنگ سرمهاي ديده ميشود. در پايين تابلو، ردّي كجومعوج از جملهاي نيمهمحو به چشم ميخورد: «ما هنوز...» جمله ناتمام است، يا ناتمام شده. اين «ناتمامي» جوهر كار ميرمنگره است؛ بازتاب لحظهاي كه زبان، به نيمصدا فروكاسته ميشود. نه از فراموشي كه از ترس يا تحميل. اما همين نيمصدا، گاه رساتر از فرياد شنيده ميشود.
حذف بهمثابه كنش زيباشناختي در فلسفه هنر معاصر، «حذف» ديگر بهمعناي نابود كردن نيست. حذف ميتواند خود، يك زبان باشد. وقتي چيزي از صحنه محو ميشود، جاي خالياش بيشتر جلبتوجه ميكند. ميرمنگره با درك اين منطق، نقاشيهايي خلق كرده كه در آنها جاي خالي معنا، خودِ معناست. اين ديدگاه، در برابر شيوههاي بازنمايي سنتي قرار ميگيرد كه در آن حضور، اصالت دارد؛ درحالي كه در اين آثار، غياب، اصالت يافته است.
اين نگاه، قرابتهايي با نظريههاي فوكو درباره قدرت و كنترل فضاهاي عمومي دارد. در جايي كه گفتار رسمي بر فضا چيره است، هر گفتار غيررسمي يا بايد حذف شود، يا در سكوتي پرمعنا پنهان بماند. نقاشيهاي ميرمنگره اين سكوتهاي پرمعنا را بازنمايي ميكنند. ديوار به صحنهاي از جنگ معنايي بدل ميشود: جنگي بيصدا، اما عميق.
پساگرافيتي و سكوت بهمثابه بيان ميرمنگره در اين مجموعه، بهنوعي پساگرافيتي رسيده است. او نه گرافيتي خلق ميكند، نه آن را تحسين يا تقبيح، بلكه لحظه واكنش به گرافيتي را ثبت ميكند؛ لحظهاي كه ديوار، زبانش را از دست ميدهد، يا بهتر بگوييم، زبانش را از او ميگيرند. اين لحظه، لحظهاي شاعرانه و سياسي است. شاعرانه، از آن رو كه پر از ابهام، نيمهخوانا و مالامال از غياب است؛ سياسي، چون نشان ميدهد چگونه زبان، در فضاي عمومي كنترل ميشود. در مقايسه با بنكسي، هنرمند مشهور بريتانيايي كه ديوار را تبديل به رسانه مستقيم ميكند و با طنازي تصويري خود نظامهاي قدرت را به چالش ميكشد، ميرمنگره جايگاهي متفاوت دارد. او هنرمند فرياد نيست؛ هنرمند سكوت است. او به جاي آنكه چيزي بگويد، چيزي را نشان ميدهد كه ديگر گفته نميشود، و همين سكوت، گاه رساتر است از فرياد. سكوتي بصري كه گويي با ما چشمدرچشم ميشود و ميپرسد: «آيا تو هم ديدهاي؟»
مقايسه با هنرمندان ايراني در ميان هنرمندان معاصر ايراني نيز ميتوان ردهايي از چنين نگاه گرافيكي-زباني را يافت. فرهاد مشيري، با استفاده از واژهها و خط در آثارش، به تقابل معنا و سطح پرداخته است؛ يا محمود بخشي، كه در پروژههاي خود ديوار را نه بهمثابه بستر زيباشناسي كه صحنهاي براي بازنمايي تضادهاي اجتماعي برميگزيند. پيام مفيدي نيز در آثار خود، نسبت زبان و حذف را با لحني گزنده و گاه طنزآلود كاويده است.
اما آنچه ميرمنگره را متمايز ميكند، نگاه او از درون ساختار اداري و آشنا به سازوكار حذف است. اما اكنون با ابزار نقاشي، چيزي را بازگو ميكند كه [...] مايل به فراموشي آن بوده است. نوعي بازخواني خلاقانه و هنري از ديوارهايي كه پيشتر فقط «سطح» ديده ميشدند، اما حالا «متن» شدهاند.
تجربه زيسته و موقعيت نهادي نكته مهم ديگر، تجربه اداري و فرهنگي ميرمنگره در سالهاي اخير است. او در مقام معاون امور هنري مركز هنرهاي تجسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، پيوسته در تماس مستقيم با جريانهاي هنري كشور بوده است؛ گالريها، مجموعهداران، نمايشگاهها، آثار راهيافته به حراجها و حتي آثار توقيفشده يا حاشيهدار. اين موقعيت خاص، باعث شده تا نگاه او تنها از دل تجربه نقاشانه برنيايد، بلكه از دل شناخت شبكههاي رسمي و غيررسمي هنر ايران نيز تغذيه شود. در واقع، نقاشيهاي اخير او را بايد حاصل سالها ديدن، شنيدن و درك موقعيت ديوار در فضاي فرهنگي كشور دانست. ديواري كه بارها رنگ شده، بارها سانسور شده و حالا با نگاه يك هنرمند- شاهد، به آينهاي براي فهم اجتماعي بدل شده است.
خواندن آنچه ديگر نوشته نميشود نقاشي براي ميرمنگره در اين مجموعه، نه راهي براي زيباييآفريني صرف، بلكه ابزاري براي ثبت لحظهاي از فراموشي جمعي است. در جهاني پر از حذفهاي تاريخي و تصويري، گويي اين آثار ميخواهند چيزي از حقيقت را نگه دارند؛ حتي اگر اين حقيقت، تنها ردّ يك واژه در زير رنگ باشد.
در نگاهي نهايي، ميتوان گفت اردشير ميرمنگره در اين مجموعه، ديوار را از فضاي عادي به فضاي تأمل ارتقا داده است. ديوار براي او، نه صرفا سطحي براي نوشتن يا حذف، بلكه صحنهاي از تقابل معنا و بيمعنايي، زبان و سكوت، حضور و فراموشي است و اينهمه، نه بهصورت مستقيم و خطابي، بلكه با بياني تأويلي، چندلايه و بصري عرضه شده است.
در زماني كه شهرها بيش از هر زماني پُر از نشانههاي [...] و تطهيرهاي بصري شدهاند، صداي خاموششدهاي كه از نقاشيهاي ميرمنگره بيرون ميجوشد، ما را واميدارد كه نهتنها ببينيم، بلكه پرسش كنيم:
چه چيزي اينجا بوده؟
چه كسي آن را نوشته؟
چرا پاك شده؟
و ما، چرا هنوز به دنبال خواندن آن هستيم؟
* هنرمند و پژوهشگر