درباره سريال «تاسيان» به كارگرداني تينا پاكروان
بيمنطق
فرزانه متين
نقد سريال تاسيان به دليل دست گذاشتن روي يكي از دورههاي تاريخي حساس و پيچيده مانند قدم زدن روي لبه تيغ است.تاسيان يكي از سريالهاي پربيننده نمايش خانگي بود كه افزايش مخاطبان اين مجموعه را بايد بيش از هر چيزي مديون حواشي آن خصوصا توقيف آن دانست. توقيف اين اثر نمايشي محصول واكنشهاي گروههاي تندرو بود، اما بايد دانست، تاسيان به عنوان يك اثر نمايشي در درجه اول كاركردش سرگرمي است، اما تندروها نخواستند بپذيرند، همانگونه كه سريال سووشون را به قتلگاه توقيف فرستادند، تاسيان طعم توقيف موقتي را چشيد، اما برايش در نهايت خوش يمن بود، چراكه به بركت همان توقيف و حواشي كه براي آن درست كرده بودند، مردمي هم كه سه قسمت اول را نديده بودند، به تماشاي اين سريال نشستند و اينگونه شد كه تاسيان جزو سريالهاي پربيننده قرار گرفت.
قصهگويي در تاسيان تا قسمت هشتم با جزييات دقيق همراه بود و حفره خالي نداشت، اما بعد از آن تا قيمت بيستم در مسير افول و سقوط قرار گرفت و حجم اتفاقات بيخط، ربط و خردهپيرنگهايي كه در خدمت داستان نبود و سهلانگاري باعث شد مخاطبان دلزده شوند، اما پاكروان دو، سه قسمت نهايي را به صورت وصلهاي جداگانه به سريالش چسباند تا دل مخاطبانش را به دست آورد.
همچنين بستر تاريخي و سياسي در تاسيان كه از مهر ۱۳۵۶شروع شد و تا اواسط ۱۳۵۷ ادامه داشت از جنجالبرانگيزترين و ملتهبترين مقاطع تاريخي بود كه در ادامه منجر به پيروزي انقلاب ميشود و پاكروان بيشتر به داستانپردازي تاريخ پرداخت و روي خط قرمزها حركت كرد.
پاكروان در قصه گويياش در سريال خاتون نشان داد، نگاه زنانهاي دارد.خاتون را شخصي قدرتمند و كنشگر نشان داد كه ديوارهاي مردسالاري را ميشكند و يك تنه قصه را به پيش ميبرد، اما در تاسيان اين ديد زنانه قدرتمند ديگر وجود نداشت و اين مردان بودند كه داستان را رقم ميزدند.شيرين با بازي مهسا حجازي به شدت فردي منفعل، فاقد ايدئولوژي و تماشاگر بود، او آنقدر كه براي ست كردن لباسهايش وقت ميگذاشت و به چيز ديگري غير از عشق رويايي فكر نميكرد از اين رو مخاطبِ زن امروزي نميتوانست با او همذاتپنداري كند.كارگردان در سريالش به جزييات اهميت بسياري داد، اما تاريخ را آنچنانكه رخ داده بود، روايت نكرد و از ديد خودش به آن پرداخت.پاسخش هم در اين مورد قابل قبول بود: «من روايتم را روي موضوع عاشقانه گذاشتهام و به موضوعات ديگر كاري ندارم.» و آن موضوعي كه دايم از آن صحبت ميكرد؛ عشق يك پسر از طبقه پايين جامعه با خانوادهاي مذهبي و سنتي به يك دختر از قشر مرفه، سرمايهدار و وطنپرست.اما كارگردان در نشان دادن اين عشق موفق عمل نكرد و به عشق امير و شيرين به درستي نپرداخت .در همه قسمتهاي سريال در ابتداي آن با جمله اي روبهرو ميشويم: «عشق يعني كاهش رنج بشر» اما در سريال، عشق اين دو نفر نسبت به هم يك آفت بود كه نه تنها باعث كاهش رنج عاشق و معشوق نشد، بلكه هر دو نفر را به كام مرگ فرستاد و زندگيها را از بين برد.
تينا پاكروان تا جايي كه توانست از تيزر ابتدايي تاسيان تا شخصيتها و مناسبات به نمادپردازي پرداخت، بهطوري كه نماد جلوي اثر را گرفته بود، اين در حالي است كه نماد بايد در درون اثر باشد، اما او بذر نمادسازي را از ابتدا كاشته بود و مخاطبان بعد از هر قسمت خودشان به نشانهشناسي ميپرداختند . بهترين نمونه اين نمادپردازي، تلاقي نخستين سكانس سريال با آخرين سكانس فيلم بود.درخت سروي كه در قسمت اول در ابتدا در يك پارچه سفيد پيچيده شده براي تولد شيرين، كنار استخر كاشته ميشود و ديالوگي كه شيرين در آن قسمت ميگويد: «كه جسد خاك ميكنيم» و پس از آن شاهد رقص و پايكوبي هستيم، اما اين سكانس نمادين در قسمت آخر اينگونه پايان ميگيرد كه جسد شيرين در كنار همان درخت سرو خوابيده است. تاسيان را بايد از دو منظر مهم به آن نگاه كرد؛ يكي بستر سياسي و اجتماعي آن دوران و ديگري قصه عشق امير و شيرين. به عقيده نگارنده قصه عشق امير و شيرين اصلا شكل نگرفت و به قولي، كمملات بود.رابطه اين دو نه به دليل گرههاي دروني شخصيتها، بلكه مانند يك تكه مقواي پاره شده به فيلم چسبيده شده بود.امير به عنوان مامور ساواك كه فاقد هر نوع ايدئولوژي سياسي است، ميخواهد با شيريني كه بيگناه دستگير شده، دلش را بربايد و از همان ابتدا خودش را خسرو معرفي ميكند تا شيرين را بيشتر به سمت خود بكشاند.امير شخصيتي خودمحور، خودخواه و تقريبا از عقل بهرهاي نبرده است.او از همان ابتدا راههاي نادرستي را براي ابراز عشقش در پيش گرفت، مصداق همان ضربالمثلي كه يك ديوانه سنگي را به چاه مياندازد كه صد عاقل نميتوانندآن را بيرون بياورند.امير عاشق نبود، بلكه در پي تصاحب بود.او عشق نميخواست به دنبال مالكيت ميگشت.وي با تصميمات آني و انفجارياش، سم مهلك اين داستان عاشقانه بود، البته كه بازي هوتن شكيبا هم در اين مسير كمك كرد كه عشق آنها شكل نگيرد، شكيبا يكي از بدترين اجراهاي خود را در اين سريال در كارنامه حرفهاياش به جا گذاشت و در حد يك تيپ به تصوير درآمد، در مقابل معشوق وي، مهسا، دختري زنده و پرشور كه در دنياي فانتزي خود زندگي ميكرد و بيخبر از هر جريان سياسي و اجتماعي دلباخته يك فرد ناامن شد.مهسا در كنار امير بيپروا شد و به دور از چشم پدر با او فرار و ازدواج كرد، اما در قسمت ۲۲ام تازه متوجه حالات رواني امير شد و دايم در حال فرار از وي بود، اما ناگهان در قسمت آخر به دختر عمهاش گفت: «برايش ميميمرم.» زماني كه اين پازلها را در كنار هم بچينيم، متوجه ميشويم روايت عاشقانه تاسيان فاقد منطق است كه ناشي از مشكلات عديده فيلمنامه است و مطمئنا اين موارد از چشمان تيز بين پاكروان دور نمانده، اما او ميخواست بذرهايي كه در قسمت ابتدايي كاشته را در قسمت پرتعليق آخر، برداشت كند.مرگ اين دو در قسمت نهايي نه حس و حال تاسيان را تداعي كرد نه به شكل واقعي درآمد.تنها سكانس پلهپله جان دادن شيرين به دل نشست.
اينكه شيرين با يك هل ساده، بميرد و امير هم ميخواهد نقش ماهي سياه مرده در تيزر را داشته باشد و خودخواسته در آب، جان ميدهد نه كاركردي دراماتيك داشت و نه تاثيرگذار.تاسيان همان غروبي بود كه جمشيد نجات بر سر جنازه دخترش فرياد ميزد و داستان در اين مرحله تاسيان شد نه عشق امير و شيرين.
او به شدت به فرم سريالش وفادار ماند، طراحي صحنه، لباس، انتخاب لوكيشنها همگي متناسب با شخصيتپردازيها موفقيتآميز بود .رنگبنديها در تاسيان درجه يك و قاببندي، فيلمبرداري و حتي كارگرداني جدا از فيلمنامه پر از نقص، استاندارد بود.حتي در زمينه فرم از سريال خاتون پيشي گرفته بود از لحاظ جلوههاي بصري، به عنوان راوي، تهران را همانگونه كه بود به تصوير درآورد، اما آنچه به تاسيان ضربه زد، محتوايش جدا از زيست تاريخي و سياسي (كه در بالا توضيح داده شد) بود.خردهروايتها بيپايه مانند عاقبت رجبزاده يا خانواده امير و از همه مهمتر كاركرد نامه سعيد در تاسيان بود.اما بايد به پاكروان براي شخصيتپردازيها و هدايت بازيگرانش، تبريك گفت.او بهترين بازيها را از آنها با گريم خوب گرفت .
در تاسيان با بابك حميديان متفاوتي روبهرو هستيم كه بهترين شخصيتپردازي روي او انجام شده است.وي كه همه طيف نقشي را بازي كرده، توانست در قالب نقش جمشيد نجات يك وطنپرست واقعي، ابهت و شكوه خاصي از خود نشان دهد.مردي ميانسال كه با لهجه اصيل تهراني و ميميك صورتش، نقش پدري فداكار و مردي كارآفرين را از خود به جاي گذاشت.او همه را با بازياش جادو كرد و استانداردترين نقش تاسيان از آن ِ وي است.بازي او در سكانس آخر مجموعه درس بازيگري بود و تاسيان وصف حال نجات بود كه ديگر اميدي به آينده ندارد.حميديان اين توصيف را با همه ابعادش شاهكارانه به تصوير كشاند.يكي ديگر از بازيگران كه به خوبي از پس نقش پيچيدهاش برآمد، صابر ابر در نقش سعيد، يك ساواكيتر و تميز، اما سنگدل كه رفاقت وجه بارزش بود.ته لبخند مرموز با گريم منحصربهفرد و با پايان تراژيكش هميشه در يادها باقي خواهد ماند. او با بازي در اين سريال وارد چالشي پرريسك شد كه سربلند از آن بيرون آمد.وزنه ديگر سريال بازي پانته آ پناهي در نقش هما و خواهر جمشيد نجات بود. او شخصيتي صلحآميز و ميانجي داشت كه به درستي توازن را برقرار كرده بود و مانند هميشه از پس نقشاش بر آمد.مهسا حجازي در نقش شيرين توانست در شكل و شمايل دختري كه در كاخ سيندرلا زندگي ميكند، بازي قابل قبولي داشته باشد حتي به عنوان نخستين نقش اولش با آنچه مطالبه كارگردان بود، همخواني داشت، اما در برهههايي كه داستان رنگ و بوي عاشقانه به خود ميگرفت، بازي نچسبي از خود ارايه ميداد.اما بدترين بازي در تاسيان از آنِ هوتن شكيبا در نقش امير بود.شكيبا به هيچوجه نه توانست نقش يك مرد عاشقپيشه را بازي كند نه يك رفيق.او ديالوگهايش را رباتيك ادا ميكرد و از اين حيث نااميدكنندهترين نقش سريال را داشت حتي در حد يك كاراكتر هم در نيامد.مخاطبان با سكانسهاي احساسي او در فضاي مجازي شوخي و هيجان كاراكتر امير را با حبيب ليسانسهها مقايسه ميكردند.هوتن شكيبا سالهاست در آثار جدي، نقشهاي يكسان را بازي ميكند كه باعث آسيب رساندن به دختران ميشود و متاسفانه در تاسيان هم از اين قاعده، مستثني نبود.او بازيگر قدرتمندي است به شرطي كه وارد چرخه تكرار نشود.شكيبا بيشتر از آنكه عاشق باشد، اداي آنها را در ميآورد.انتخاب وي براي تاسيان به عنوان نقش كليدي از ابتدا اشتباه بود.
به هر حال پاكروان در مسير فيلمسازياش با محوريت وطنپرستي، درصدد ماندگار كردن داستانهايش است با اينكه در تاسيان نه عشق، نه سياست و نه تراژدياش باورپذير نبود.