گفتوگو با فرهاد پوپل، آهنگساز مقيم انگلستان
عاطفه ايراني بر فراز اركسترهاي جهان
اين آهنگساز كه آثارش را هنرمندان بزرگي در نقاط مختلف جهان اجرا كردهاند قرار است با «اركستر ميترا» در ايران همكاري كند
سيمين سليماني
آثار فرهاد پوپل، آهنگساز ايراني مقيم انگلستان، بارها از سوي موسيقيدانان بزرگي اجرا شدهاند. پيشتر هم با اين آهنگساز جوان گفتوگويي داشتيم كه درباره علاقه وافرش به شاهنامه و طرحها و ايدههايش براي ساخت آثار موسيقايي بر مبناي آن صحبت كرده بود. پوپل ميگويد كه با هنرمندان بزرگي در جهان همكاري داشته از جمله جفري بيگل، پيتر يابلونسكي، كوتارو فوكوما، مارگارت فينگرهاوت و... همچنين همكاري با اركسترهايي مانند اركستر ملي امريكا، اركستر جوانان سينسيناتي، اركستر جوانان پورتلند؛ با وجود تمام اين همكاريها ميدانيم كه او همچون بسياري از هنرمندان ايراني كه در ديگر كشورها زندگي ميكنند، دوست دارد كه آثار هنرياش را براي مخاطبان ايراني و در كشور خودش روي صحنه ببرد. وقتي به ليست آثار او دقت كنيم ،متوجه ميزان دغدغهمندياش به شاهنامه ميشويم او بارها داستانهاي مختلف شاهنامه را با زبان موسيقي به مخاطبان خارج ايران ارايه كرده و حالا موقعيتي پيش آمده كه مخاطبان ايراني هم ميتوانند آثار او را بشنوند. اخيرا خبرهايي رسيد كه فرهاد پوپل بناست به عنوان آهنگساز مقيم با «اركستر ميترا» در ايران همكاري كند. او اين فرصت را مغتنم ميشمارد و خرسند است كه آثارش براي مخاطبان ايراني اجرا ميشوند. به اين مناسبت با پوپل گفتوگويي داشتيم كه در ادامه خواهيد خواند.
پيش از هر صحبتي درباره «آهنگساز مقيم» اهميت و جايگاه او در اركسترها بگوييد.
براي پاسخ به اين سوال، ابتدا بايد ببينيم رابطه يك آهنگساز با اركستر چگونه شكل ميگيرد. بهطور معمول يا اركستر يك اثر از پيش ساخته شده يك آهنگساز را انتخاب ميكند، يا اينكه مستقيم از آهنگساز ميخواهد قطعهاي تازه برايش بسازد كه در اين حالت به آن «سفارش» ميگوييم. گاهي اين رابطه ميتواند بلندمدت باشد؛ يعني آهنگساز مانند عضوي از مجموعه عمل كرده و موظف است در طول يك بازه زماني، تعدادي اثر مشخص را براي اركستر آماده كند. اين همكاري ممكن است يك، دو، سه يا حتي پنج سال هم طول بكشد، اما بر اساس تجربه من، معمولا بين دو تا سه سال است. در نهايت هم معمولا به يك سلسله اثر منتج شده كه باعث به ثمر رسيدن مجموعهاي شاخص ميشوند. گاهي اركستر سفارشها را بدون موضوع خاصي مطرح ميكند، مثلا به آهنگساز ميگويد كه يك اثر براي اركستر زهي يا يك قطعه براي سازبندي مشخص بنويسد و گاهي هم سفارش، موضوعمحور است، مثل همين كاري كه اكنون بناست با اركستر ميترا انجام پذيرد كه بر شاهنامه متمركز است.
شما پيشتر هم آثاري براي شاهنامه نوشتيد و تمركزتان هم بر اين موضوع است، در رابطه با آنها گفتوگو هم داشتيم. انتخاب شما حتما با توجه به سابقهتان بوده، درست است؟
حتما همينطور است. اين را عنوان كنم كه وقتي يك اركستر، سفارشي به يك آهنگساز ميدهد، نشانه اعتماد بالاي اركستر به او است و از اين جهت خرسندم، چرا كه اجراي هر اثر جديد كار سادهاي نيست و نيازمند آمادگي، تمرين و هماهنگيهاي خاصي است. در سفارش، ريسك بيشتري وجود دارد، چون در ابتداي كار، اركستر دقيقا نميداند آهنگساز چه چيزي ارايه خواهد كرد، اما همچنان براي ساخت آن اثر هزينه پرداخت ميكند. اين نوع همكاري به نوعي شايد يك «قمار هنري» محسوب شود و وقتي اين رابطه چند اثر را شامل شود، نشاندهنده اعتماد و ارتباط عميق دو طرف يعني اركستر و آهنگساز به يكديگر است.
كه خب، كمتر هم شاهد آن هستيم...
بله، در ايران، چنين سفارشهايي به ويژه در همكاري بلندمدت ميان آهنگساز و اركستر بسيار كمسابقه است. حتي تا جايي كه من و همكارانم با اركسترها صحبت كردهايم، به نظر ميرسد اين اتفاق براي نخستينبار در حال وقوع است، لااقل به كمسابقگي آن اطمينان داريم و ميدانيم كه حتي اگر اولين نمونه هم نباشد، قطعا بسيار محدود بوده است.
و چرا اين طور است؟
واقعيت اين است كه ساختار اركستر در ايران بهگونهاي نبوده كه چنين روندي را بتواند پشتيباني كند و من حتي در گذشته و تا جايي كه اطلاع دارم، نمونه مشابهي نديدهام. به همين دليل، اين پروژه به ويژه از آن جهت كه موضوع آن شاهنامه است، ميتواند ارزش ويژهاي در فضاي موسيقي ايران داشته باشد.
پيشتر در همين صفحه، درباره دغدغه شما نسبت به شاهنامه صحبت كردهايم؛ از شما ميخواهم كه همراه صحبت كردن درباره اين دغدغه بگوييد. نقشه و زمينه كارتان براي اركستر ميترا چيست؟
ببينيد اين پروژه همانطور كه ميدانيد، درباره شاهنامه است. از همان اوايل كار آهنگسازي حرفهاي من، يعني حدود سال ۲۰۲۰، پروژه شاهنامه من هم شروع شد. حتي ميتوانم بگويم از دوران نوجواني، پيش از آنكه تصميم بگيرم آهنگساز شوم، يك آرزوي واضح داشتم؛ اينكه همه داستانهاي شاهنامه را به صورت يك اُپرا بسازم. هنوز هم وقتي برخي از بخشهاي آن را ميخوانم، چنان تاثيري بر من ميگذارد كه گاهي دلم ميخواهد گريه كنم. به نظرم شاهنامه يك اثر جهاني است و ما بايد از هر تكنيك و روشي استفاده كنيم تا بتوانيم پتانسيل شاهنامه را نشان دهيم و از آن بهره ببريم.
در اين پروژه، قصد دارم دستكم سه كار براي اركستر «ميترا» آماده كنم. دو تا از اين آثار، تنظيمِ كارهاي قبلي من هستند. اولين كار، تنظيم قطعهاي است به نام «خنده گردآفريد» كه بخشي از يك كار بزرگ است كه نتيجه همكاري من با يك نويسنده نامزد اسكار و بفتاست كه اينجا مجال توضيح آن نيست و اميدوارم در فرصت ديگر درباره اين اثر بيشتر بگويم، اما نسخه جديدي از آن را براي اركستر زهي ميترا تنظيم خواهم كرد و اميدوارم در ايران تا پايان امسال اجرا شود. كار بعدي، قطعهاي است تازه و نو، براي اين اركستر به نام «زال و رودابه»؛ يك رمانس براي اركستر زهي بر مبناي همين داستان. در اين اثر سعي دارم مفاهيم خرد و معناگرايي موجود در داستان را برجسته كنم. بر خلاف داستان «بيژن و منيژه» كه بسيار هيجاني است، در «زال و رودابه» با آرامش و خردورزي بيشتري روبهرو هستيم. حتي شخصيت سيندخت، مادر رودابه، در اين روايت اهميت ويژهاي پيدا ميكند. سومين كار، اثري است به نام «رستم و سهراب» كه اصل آن براي كر و اركستر نوشته خواهد شد و در امريكا سفارش داده شده است، همان گروهي كه «بيژن و منيژه» را در فلوريدا اجرا كردند، اين قطعه را سفارش داده و اجرا خواهند كرد . خوشحالم كه نسخه جديدي از اين اثر براي اركستر زهي و كر را در ايران اجرا و ضبط ميكنيم، چون اين نسخه كار به زبان فارسي خواهد بود، اجرا توسط كر فارسيزبان، كيفيت و تاثير آن را چند برابر خواهد كرد.
پيشتر گفتيد كه اين شكل همكاريها در ايران نادر است، ميدانم كه آثار شما در خارج ايران بيشتر از داخل اجرا شده، اينكه حالا اين همكاري شكل گرفته براي خود شما به عنوان آهنگساز چه اهميتي دارد؟
از دو جهت اين موضوع براي من خيلي مهم است؛ اول اينكه تاكنون هيچيك از كارهاي شاهنامهاي من در ايران اجرا نشده و اين نخستينبار است كه چنين اتفاقي ميافتد. خوشحالم كه اين پروژه در ايران انجام ميشود، چون بازار و مخاطب اصلي اين آثار هم سرزمين خودمان، ايران است. دوم، من پيشتر، بارها روي شاهنامه كار كردهام. اركستر ملي امريكا قطعه «كاوه آهنگر» من را اجرا كرده است. همين «بيژن و منيژه» سه بار در امريكا و كانادا اجرا شده و قرار است دوباره در فلوريدا اجرا شود. سفارش قطعه «رستم و سهراب»، «خنده گردآفريد» و... همگي در خارج از كشور بودهاند. همچنين اثري ديگر به نام «فرود» هم از جمله كارهايي است كه داشتهام و احتمالا آن اثر هم در امريكا اجرا خواهد شد. اينها همه نشان ميدهد كه بهطور مداوم روي شاهنامه كار كردهام و دغدغهام بوده، در نتيجه برايم بسيار مهم است كه اين فعاليتها در كشور خودم ايران هم به اجرا برسد، زيرا اين بخشي از يك روند پيوسته است؛ نه فقط يك اثر، نه فقط يك رويداد و نه فقط يك كنسرت، بلكه حركتي مداوم كه ميتواند اثرگذاري بيشتري در طول زمان داشته باشد.
با توجه به اينكه بيشتر آثار شما در خارج از ايران اجرا شدهاند، بيشتر درباره چالشها و پتانسيلهاي اين پروژه كه بناست آثار شما توسط يك اركستر ايراني اجرا شود، بگوييد. چه پيشبينياي داريد؟
اين سوال سخت و البته مهمي است و البته چند مساله در اين باره قابل بررسي است؛ چالشهايي كه در خارج از كشور داشتم بيشتر در خصوص بحثهاي غير موسيقايي بوده و در واقع به لحاظ موضوعات فني و هنري موسيقي چالشي براي من ايجاد نشد. دليل آن هم واضح است، چون استانداردهاي لازم و كافي در اين باره وجود دارد و من هم مطابق همان استانداردهاي تعريف شده كار ميكنم. موسيقي زبان مشتركي است و هنگامي كه از لحاظ تكنيكي همه خوب كار كنند، مشكلي پيش نميآيد. از سويي احساسات و دغدغههايي كه در شاهنامه مطرح شده هم جهاني است بهطوري كه اگر داستاني را توضيح دهيد به راحتي ديگران متوجه ميشوند، البته منكر اين هم نميشوم كه گاهي افراد غيرايراني، متوجه محتواي داستانها نميشدند و ديدگاه درستي نسبت به آنها پيدا نميكردند و بهطور طبيعي من در اين زمينه با چالشهايي مواجه بودم كه تلاش كردم تا به بهترين شكل با آن مواجه شوم. همچنين گاهي ممكن بود برخوردهايي كليشهاي و محدودكننده و حتي با نگاه از بالا به پايين به فرهنگ ما و بهطور خاص به شاهنامه وجود داشته باشد. مثلا اين نگاه كه شاهنامه يك شاهكار جهاني نيست، بلكه يك اثر «حاشيهاي» از يك فرهنگ كم ارزش است و... البته ناگفته نماند كه گاهي در نگاه برخي محققان شاهنامه هم اين نگاه خودكمتربيني را ديدهام كه به نظرم تاسفبار است. اما بحث در خصوص ايران متفاوت است، من براي اجراي آثارم، تا حالا اركستري در ايران نداشتم و بناست در آينده با اركستر «جوانان ميترا» كار كنم. البته اثر «خاطرات كودكي» موومان اولش با اركستر ملي اجرا شد، اما جز آن تجربه ديگري درباره همكاري با اركسترهاي ايراني نداشتم. آنچه ميدانم اينكه در ايران با يكسري مسائل مواجه هستيم؛ در خصوص چالشها بحث ساختاري مطرح است. ملزومات اوليه يك اركستر بسيار واضح است. اينكه اعضاي اركستر در چه جايي تمرين كنند يا چه زماني را اختصاص دهند و تمرين كنند و...، اين موارد در خارج از ايران حل شده است و بهطور طبيعي مكاني را به تمرين اختصاص ميدهند كه اعضا تمرين كنند، ساعات تمرينها به صورت دقيق و منظم مشخص است و همه اين موارد با برنامهريزي دقيق و معيني انجام ميشود، اما با اين وجود كه برنامه مشخصي دارند، گاهي اوقات ممكن است به هر دليلي اجراي كنسرتها به تعويق بيفتد يا با مشكلاتي مواجه شوند، اما در ايران مسائل و مشكلات فراوان ديگري هستند كه دست به دست هم ميدهند كه كارها بسيار سختتر به مرحله اجرا برسند از جمله مشكلات ساختاري و دولتي گرفته تا مسائل مختلف ديگر كه اصلا به موسيقي مربوط نميشوند و در واقع نظاممندي مشخصي براي گروههاي مختلف و پروسه كار وجود ندارد . گمان ميكنم بزرگترين چالشها همينها هستند. در خصوص پتانسيلها و فرصتها بايد بگويم كه «اركستر ميترا» تاكنون بسيار خوب كار كرده است حتي برخي دوستان و همكاران من در خارج از كشور در اين خصوص معتقد بودند كه كار اين كنسرت، عالي است و زماني كه من بخشي از فيلمها را به آنها نشان دادم، حيرتزده شدند. من با رهبر اركستر ميترا جناب آقاي صفوي، ارتباط بسيار خوبي دارم. ايشان فردي باسواد هستند و به راحتي ميتوان با ايشان صحبت و گفتوگو كرد و همه اينها ميتوانند فرصت و بستري مناسب را مهيا كنند.
و علاوهبر آن فرصتي مغتنم براي مخاطبان ايراني، درست است؟
دقيقا همينطور است. موسيقي من هم ملهم از موسيقي ايراني است. ممكن است برخي افراد خارجي تصور كليشهاي از موسيقي ايراني داشته باشند و متوجه اين تاثيرات نشوند ولي به نظرم شنوندگان ايراني به خوبي متوجه حس ايراني آثار من خواهند شد، چرا كه ريشه در اينجاست و بنا بر آنچه در ايران مشاهده كردم، متوجه شدم كه هنر جدي واقعا طرفداران خودش را دارد كه كم هم نيستند. دليل هم اين است كه هنر جدي مسير خودش را دارد و مخاطبان خودش را هم جلب كرده و مضاف بر آن من خيلي كمتر اين ميزان هنردوستي را كه در عموم مردم ايران وجود دارد، در جاهاي ديگر ديدهام. شما ببينيد غزليات حافظ تقريبا در تمام خانههاي ايراني وجود دارد و اغلب آشنايي نسبي دارند و اين نشان از انس و الفتي است كه مردم ما با هنر و ادبيات دارند. از سويي بازخورد و شور و شوقي كه بين نوازندگان و مردم وجود دارد، مثال زدني است. به خصوص كاري كه به فرهنگ خودشان ارتباط داشته باشد و در عين حال حرفي نو و جهاني داشته باشد، به نظرم بسيار مورد استقبال خواهد بود، همانطور كه گفتم اين كارها در اكثر جاهاي دنيا اجرا شده ولي براي اولينبار است كه در ايران اجرا ميشود و اين فرصت بسيار مغتنمي است. اين نكته را هم بگويم كه هميشه فضاي ايران براي من الهامبخش بوده و هر زماني كه من به ايران ميآمدم از آنجا الهامات موسيقي ميگرفتم و واقعا روي من تاثيرگذار بوده و هست و به نظرم كار كردن با اعضاي اين اركستر در فضاي ايران علاوه بر اينكه ميتواند به من كمك شاياني كند، بسيار هيجانانگيز و جالب است.
و در آخر اينكه به نظر شما چقدر مهم است كه چنين پروژههايي تكرار شوند؟
اين موضوع خيلي مهم است. شخص من به عنوان يك آهنگساز دوست دارم كه اين اتفاق، فصلي نو براي همكاريهاي اينچنيني باشد و باعث تشويق اركسترها و كلا نوازندهها و هنرمندان ديگر براي همكاري با آهنگسازان ايراني باشد. اين را هم تاكيد كنم كه در هر كشوري بزرگترين حامي آهنگسازان و موزيسينها، نهادها و حاميان مالي همان كشور هستند و بسيار واضح است كه تداوم و گسترش اين همكاريها موجب سرزندگي و غناي فرهنگي هر كشور ميشود.