روزبه دلاور
در آستانه تولد جهان پهلوان غلامرضا تختي، اسطوره بيبديل كشتي ايران، فضاي ورزش كشور حال و هواي متفاوتي دارد. تنها چند روز پس از وداع با «ببر مازندران» امامعلي حبيبي، از همدورهايهاي پرافتخار تختي اين تقارن تلخ و شيرين بهانهاي شد تا با صدرالدين كاظمي، پژوهشگر، كارشناس قديمي و برجسته كشتي به گفتوگو بنشينيم. كاظمي از جايگاه منحصربهفرد اين دو قهرمان بزرگ و نقش فراموشنشدنيشان در تاريخ كشتي ايران و قلب مردم سخن گفت كه حاصل را در ادامه ميخوانيد.
ابتدا درباره سبك و روش كشتي تختي صحبت كنيد.
خب همه روي روحيات معنوي او صحبت ميكنند، اما چون همدوره و همنسل نبوديم، نميتوانم هم روي آنها تكيه كنم، اما از روي آنچه از نتايج و مستنداتي كه از او وجود دارد، به نظرم اگر سه تا كشتيگير را در تاريخ كشتي بخواهيم نام ببريم كه قابل تقليد باشند و نوع مبارزهجويي خاصي داشتند؛ قطعا تختي يكي از آنها خواهد بود. او بيشتر در سنگين وزن كشتي ميگرفت، در وزن هفتم كه نزديكترين وزن به هشتم بود كه ويژگيهاي خاص خودش را دارد. اگر در اين وزن بتوانيد فنون اجرا كنيد، يگانه دوران ميشويد كه تختي در عصر «كندها» يا كشتيگيراني كه كشتي را با زورورزي اشتباه گرفته بودند، يك كشتيگير فوقالعاده فني بود. با همين آشنايي با فنون، يادگار ارزشمندي برجاي گذاشت. شايد اگر يك دهه بعد به دنيا ميآمد، مثلا از سال ۱۹۶۱ جهاني در مسابقات حاضر بود، قطعا شمار مدالهايش بسيار، بسيار بيشتر ميشد، چون مسابقات در دهه پنجاه به صورت يكسال در ميان برگزار ميشد، اما دهه شصت هر سال بود و وزنها تغيير كرد و خيلي چيزها به نفع تختي شد، اما آن زمان با اواخر كشتياش همراه بود. در سال ۱۹۵۱ كه تختي يك جوان بود، نمايشي از يك كشتي و نه كشتي تقليدي ديگران ارايه ميكرد كه هميشه به عنوان يك الگو باقي ماند. شايد قبل از او، كسان ديگري هم در اين وزن كشتي ميگرفتند، اما كمتر كسي از آن نمايش كشتي ايراني كه از تختي ديده ميشد را اجرا ميكرد.
بعد از خداحافظي تختي از كشتي تا به امروز، كشتيگيري داشتيم يا داريم كه به لحاظ فني شبيه به او باشد؟
خيليها آمدند كه سبك خودشان را داشتند، اما واقعا كسي مثل تختي نديدم كه كشتي بگيرد. تختي هم در سرپا و هم از چپ و هم از راست به خوبي زير ميگرفت. در عين حال كه زير ميگرفت؛ گوشههاي محجور كشتي، مثل درخت كن و دست در مخالف را به خوبي و به راحتي و با تسلط كافي انجام ميداد كه عكسهايش موجود است، علاوه بر آن، تختي در خاك نقطه قوتي به نام «سگك» و در كل فنوني كه مختص به سنگين وزنها بود را به خوبي اجرا ميكرد. كمتر كسي ميتوانست از سگكهاي تختي، جان سالم به در ببرد! يا وقتي دست در شكن را ميگرفت هر كشتيگيري را به پل ميبرد، يعني كشتيگير كاملي در خاك و سرپا بود، در دفاع و حمله. كمتر كشتيگيري ميتوانست پاي تختي را بگيرد، چرا؟ چون دستش در جاي درستي قرار ميگرفت و اجازه نفوذ به بدنش را به حريفان نميداد يا در خاك هيچ وقت امتياز نداد. اينها همه ويژگيهايي است كه در يك كشتيگير تراز اول و ششدانگ ديده ميشود.
در يك جمله بگوييد كه چگونه تختي تبديل به «نماد ملي» ما شد؟
تختي نزديكتر از هر آدمي به مردم بود.
اگر تختي در هر دورهاي ظهور ميكرد به اين نماد تبديل ميشد؟
بله، چون اصلا متفاوت بود. نوع كشتي و نوع سلوكش متفاوت بود. با مردم بودن و نوع لباس پوشيدن و صحبت كردنش فرق داشت. الان شما يك قهرمان را ميبينيد كه خيلي بد و با ادبيات بد حرف ميزند، اما تختي، ناخودآگاه يا روي تربيت خانوادگي، درست حرف ميزد، خوب لباس ميپوشيد و با مردم خوب رفتار ميكرد و اهل فخرفروشي نبود. تمام اينها، چيزهايي است كه در دل مردم جا ميشود و در واقع اين بازتاب رفتار خود تختي است. تختي اگر تختي شد با مردم و خانواده و دوستانش و برخوردي جذبكننده داشت و باعث شد تا در يادها بماند.
تختي زمانه داريم؟
صد درصد. رسول خادم، پرچمدار مروت و مردانگي در جامعه ورزش ماست، نه فقط در كشتي. الان رسول بين مردم يك الگو است. كسي كه از همه زندگياش ميگذرد تا دست يك نفر را بگيرد، چرا نميتواند تختي باشد؟ رسول خادم ميتواند رسول خادم باشد و تختي هم تختي. همانطور كه تختي، پورياي ولي نبود يا پورياي ولي هم تختي نبود. رسول، رسول است.
در جامعه ورزش مثال ديگري هم داريد؟
نه، به شخصه در حد رسول خادم نميبينيم. يا سياسيتر يا منفعتطلبانهتر فكر ميكنند. نه! من كسي را با رسول خادم مقايسه نميكنم!
درباره امامعلي حبيبي بگوييد. با تختي شباهت داشت؟
اصلا، دو كشتيگير متفاوت با دو سبك متفاوت و دو نوع زندگي و اهداف متفاوت. اصلا نميشود اين دو را با هم مقايسه كرد. در كشتي، حبيبي ستاره بيبديل بود و در شجاعت و جنگندگي و سرعت در عصر خودش كمنظير بود، اما نميشود اين دو را مقايسه كرد. هر كدام يك زندگي متفاوتي داشتند.
ميشد گفت كه حبيبي به سياست نزديكتر و تختي بيشتر با مردم بود؟
نه، حبيبي هم سياسي نبود. آن معنايي كه امروز در سياست ميبينيم، سياسي نبود. حبيبي خودش هم بارها دلايل حضورش در مجلس را گفت و كارهاي عمران زيادي هم انجام داد. او دوست داشت هميشه در صحنه باشد و حتي يك هفته قبل از فوتش با او صحبت ميكرديد، با هيجان از كشتيهايش صحبت ميكرد. هيچ وقت از زبان تختي نشنيديد كه بگويد حريفي را بردم و باختم يا آن حريف را چي كار كردم، اما حبيبي دوست داشت، آنچه واقع شده بود را بر زبان بياورد و واهمهاي از بازتابش نداشت، اما تختي محجوبتر بود.
كليپي در فضاي مجازي دست به دست ميشود كه حبيبي با سفارش حاكم وقت به تيم ملي رسيد.
نه، اينطور نبود. او در شرايطي به عضويت تيم ملي درآمد كه هم سازمان تربيت بدني و هم مربيان تيم ملي، ميخواستند تا توفيق جهانبخت به عنوان قهرمان جهان را به المپيك ببرند، اما حبيبي از اين مانع بزرگ عبور كرد، اما سدها را نشكسته بود و فقط يك نفر اين سد را ميتوانست بشكند كه آن هم شخص اول كشور بود كه آن روز ناظر آن مسابقه در دانشگاه افسري بود. حبيبي بعد از پايان مسابقه طبق رسم رفت پيش شاه تا مورد تفقد قرار بگيرد و از او پرسيده شد كه در المپيك چه كار ميكني؟ گفت: اگر من را به المپيك ببرند به شما قول ميدهم كه طلا بگيرم و شاه گفت: مگر قرار است شما را نبرند؟ به تيمسار ايزدپناه اشاره كرد و گفت: اگر ايشان بگذارد من عضو تيم ملي ميشوم كه با تاكيد شاه، مسوولان و مربيان تيم ملي حبيبي را به مسابقات المپيك بردند. همين الان هم، اگر مقام سياسي با قهرماني صحبت كند و بپرسد در مسابقات چه كار ميكني، ميگويد طلا ميگيرم. حبيبي هم جدا از اين نبود. خيليها دوست دارند در ورزش ما ديو و فرشته بسازند كه اين موضوع فقط ضررش به تختي رسيد.
درباره تختي يك جمله بگوييد.
چراغ راهي است. براي همه آنهايي كه ميخواهند كشتيگير شوند و در قلبها بمانند مثل يك فانوس دريايي است در دل توفانها.
و درباره حبيبي؟
آدمي كه از غيرممكنها، ممكن ميساخت. وقتي جهانبخت را برد و در المپيك قهرمان شد و قهرمانان بزرگ را برد، مردم اخبار را كه ميشنيدند فكر ميكردند خواب ميبينند! چون اينها شكستپذير نبودند. او اعتقاد داشت كار نشدي وجود ندارد.