در اواخر آگوست ۲۰۲۵، هياتي بلندپايه از ايالات متحده به سرپرستي تام باراك، فرستاده ويژه امريكا در امور لبنان و سوريه، مورگان اورتگاس، معاون ويژه امورخاورميانه و سناتور ليندسي گراهام به بيروت سفر كرد. هدف اصلي اين ماموريت، پيشبرد طرحي ديپلماتيك براي خلع سلاح حزبالله در ازاي مشوقهاي اقتصادي و نظامي براي دولت لبنان و نيز عقبنشيني مرحلهاي اسراييل از اراضي اشغالي لبنان بود. اين سفر در پي تصميم دولت لبنان در اوايل همين ماه مبني بر تهيه طرحي براي انحصار سلاح توسط ارتش صورت گرفت. با اين حال، اين ماموريت با چالشهاي اساسي روبهرو شد و در دستيابي به اهداف فوري خود ناكام ماند. اين ناكامي از چند بعد قابل تحليل است: اول، عدم ارائه تعهدات مشخص و «آهنين» از سوي اسراييل براي عقبنشيني كامل از اراضي مورد مناقشه، باعث از ميان رفتن اصل كليدي راهبرد «گام در برابر گام» شد. دوم، حزبالله و حامي اصلي آن، ايران به شدت با اين طرح مخالفت و آن را رد كردند. سوم، حواشي ديپلماتيك ناشي از اظهارات توهينآميز تام باراك به خبرنگاران لبناني، اعتبار ماموريت را از بين برد و به مخالفان اجازه داد تا آن را به عنوان يك طرح «استعماري» معرفي كنند. اين گزارش به تفصيل به ابعاد مختلف اين سفر، شامل بستر ژئوپليتيك، اهداف، محتواي مذاكرات و واكنش بازيگران منطقهاي و مردمي ميپردازد.
بستر ژئوپليتيك و پيشينه ديپلماتيك سفر تحولات منطقهاي پيش از سفر
سفر هيات امريكايي به لبنان در يك مقطع زماني حساس و پيچيده از تحولات منطقهاي صورت گرفت. اين سفر پس از يكسال درگيريهاي مرزي شديد ميان اسراييل و حزبالله كه در نوامبر ۲۰۲۴ با يك توافق آتشبس به ميانجيگري امريكا به پايان رسيده بود، انجام شد. با وجود آتشبس، منطقه همچنان در يك وضعيت شكننده قرار داشت و اسراييل به نقضهاي روزانه آتشبس و حملات «غيرضروري» در لبنان متهم ميشد. اين وضعيت، زمينه را براي يك اقدام ديپلماتيك جديد به منظور تحكيم ثبات و جلوگيري از يك جنگ تمامعيار ديگر فراهم كرد.نقطه عطف اصلي كه محرك اين سفر شد، تصميم دولت لبنان در اوايل ماه آگوست ۲۰۲۵ بود. در آن زمان، كابينه لبنان طرح پيشنهادي امريكا را به صورت كلي تصويب و ارتش لبنان را موظف كرد تا برنامهاي براي انحصار سلاح توسط دولت و خلع سلاح گروههاي مسلح، به ويژه حزبالله تهيه كند. اين تصميم كه تحت فشار شديد ايالات متحده و با حمايت برخي كشورهاي عربي و اروپايي صورت گرفت، به عنوان يك گام «تاريخي» از سوي واشنگتن توصيف شد.اين تحركات ديپلماتيك تنها به بيروت محدود نبود. سفر هيات باراك-اورتگاس-گراهام به لبنان در حقيقت، آخرين مرحله از يك تور ديپلماتيك چندجانبه بود. اين هيات ساعاتي پس از ديدار تام باراك و سناتورها با احمد الشرع، رييسجمهور جديد سوريه در دمشق و پس از سفر قبلي باراك به اسراييل و ملاقات با بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسراييل، وارد بيروت شد. اين همزمانيها نشان ميدهد كه سفر به لبنان يك رويداد منفرد نبوده، بلكه بخشي از يك راهبرد بزرگتر و به هم پيوسته است.
راهبرد «سهگانه» واشنگتن براي خاورميانه
بررسي زمانبندي و مقاصد سفر نشان ميدهد كه ايالات متحده يك راهبرد ديپلماتيك پيچيده و چندوجهي را براي مهندسي مجدد نظم ژئوپليتيك در شرق مديترانه و شام دنبال ميكند. اين رويكرد به وضوح فراتر از حل يك بحران دوجانبه در لبنان است و به دنبال مرتبط كردن بحرانهاي منطقهاي به يكديگر و پيشبرد يك راهحل جامع است. با بررسي دقيقتر، مشخص ميشود كه واشنگتن در تلاش است تا با ايجاد يك «اكوسيستم» امنيتي و ديپلماتيك جديد، نفوذ ايران و متحدانش را تحت تاثير قرار بدهد. اين راهبرد بر اين فرض استوار است كه پيشرفت در يك جبهه ميتواند اهرم فشاري براي جبهه ديگر باشد. براي مثال، مذاكرات با دولت جديد سوريه و احتمالا فراهم كردن زمينه براي لغو محدوديتهاي قانون سزار، ميتواند در ازاي همكاري دمشق در مهار گروههاي نيابتي خود و ايجاد يك تفاهم امنيتي با اسراييل صورت بگيرد. سپس، اين پيشرفت به عنوان يك الگو و فشار بر لبنان اعمال ميشود تا بيروت نيز وارد مسيري مشابه شود. در اين چارچوب، سندي كه باراك به مقامات لبناني ارايه داد، حتي آينده روابط لبنان و سوريه را نيز در بر ميگرفت كه اين خود شاهدي بر رويكرد يكپارچه واشنگتن است. اين رويكرد نشان ميدهد كه امريكا به لبنان نه به عنوان يك دولت شكستخورده كه صرفا درگير يك بحران داخلي است، بلكه به عنوان يك بازيگر كليدي در يك معادله پيچيدهتر مينگرد. هدف اصلي از ديدگاه واشنگتن، تقويت حاكميت دولت لبنان بر نهادها و ارتش خود، به منظور قطع وابستگي آن به نيروهاي خارجي و در نهايت تحت تاثير قرار دادن نفوذ ايران در اين كشور است. نقش اسراييل در اين چارچوب كاملا تعيينكننده است؛ چراكه واشنگتن، امنيت تلآويو را محور اصلي نظم جديد ميداند و هرگونه تفاهم امنيتي با دمشق يا بيروت نهايتا بايد تضمينكننده منافع اسراييل باشد. در كنار آن، تركيه به عنوان يك بازيگر فعال در شمال سوريه و همچنين داراي نفوذ اجتماعي ـ مذهبي در لبنان، بخشي از معادله است كه واشنگتن ميكوشد يا با مهار يا با همگرايي محدود، آن را در مسير كلي استراتژي خود قرار دهد. عربستان سعودي نيز در اين پازل، بازيگر مالي و سياسي اصلي است؛ رياض با بهرهگيري از ظرفيت اقتصادي و نفوذ در جامعه سني لبنان، ميتواند مكمل تلاشهاي واشنگتن باشد و مانع از بازتوليد قدرت ايران در لبنان شود. اين تحليل، سفر را از يك رويداد ديپلماتيك معمول فراتر برده و آن را به عنوان يك تلاش استراتژيك براي تغيير بنيادين در موازنه قدرت منطقهاي معرفي ميكند.
اهداف و تركيب هيات امريكايي تركيب هيات و نقش هر يك از اعضا
اين هيات از تركيب منحصربهفردي از ديپلماتهاي ارشد دولت و اعضاي كنگره تشكيل شده بود كه نشان از اهميت و جديت واشنگتن در پيشبرد اين طرح داشت.
تام باراك: فرستاده ويژه امريكا براي امور سوريه و لبنان و همچنين سفير امريكا در تركيه بود. باراك به عنوان مذاكرهكننده اصلي و صداي دولت ترامپ، مسوول طرح اصلي «گام در برابر گام» و گفتوگوهاي حساس با مقامات لبناني است.
مورگان اورتگاس: معاون فرستاده ويژه، نقشي مكمل در اين هيات ايفا كرد. پيامهاي او بر رويكرد «چماق» در كنار «هويج» تاكيد داشت، بهطوري كه او به صراحت به لبنان هشدار داد كه در صورت عدم پيروي از چارچوب امريكا، خطر تشديد حملات اسراييل وجود دارد. او همچنين با موضعگيري تند عليه حزبالله، نعيم قاسم، دبيركل اين گروه را نماينده ايران دانست و نه مردم لبنان.
ليندسي گراهام و ديگر سناتورها: حضور سناتورهايي مانند ليندسي گراهام (جمهوريخواه)، جين شاهين (دموكرات) و جو ويلسون (جمهوريخواه) به اين ماموريت وزن سياسي خاصي ميبخشيد. حضور يك هيات دوجانبه از كنگره اين پيام را ميرساند كه اين طرح تنها يك ابتكار دولتي نبوده، بلكه از حمايت گسترده فراحزبي در واشنگتن برخوردار است. گراهام در ديدار با مقامات لبناني، مشوقهاي نظامي و اقتصادي مهمي را مطرح كرد، ازجمله همكاري نظامي عميقتر و يك پيمان دفاعي احتمالي.
اهداف اعلامي و پنهان سفر
اهداف اين سفر فراتر از يك ديدار ديپلماتيك تشريفاتي بود و به عنوان يك «مداخله» هدفمند طراحي شده بود.
هدف اصلي اعلامي: اصليترين هدف، ترغيب و كمك به دولت لبنان براي اجراي تصميم خود مبني بر انحصار سلاح توسط ارتش و خلع سلاح حزبالله بود.
تضمين ثبات مرزي: در ازاي خلع سلاح، هيات امريكايي به دنبال تضمينهاي لبنان براي يك توافق آتشبس پايدار و توقف نقضهاي مرزي بود.
مشوقهاي اقتصادي و نظامي: براي شيرينتر كردن اين تصميم سخت، واشنگتن مشوقهاي متعددي را ارايه داد. اين مشوقها شامل حمايتهاي نظامي عميقتر براي ارتش لبنان (LAF) وعده يك پيمان دفاعي و كمكهاي بينالمللي بود.
اهداف پنهان: از ديدگاه منتقدان، اهداف پشت پرده اين سفر، فراتر از اهداف اعلامي بود. برخي منابع معتقدند كه اين سفر در تلاش بود تا يك «ديدگاه مشترك امريكايي- اسراييلي» را براي محيط ژئوپليتيك اطراف اسراييل تحميل و لبنان را به يك «دولت فعال» در جهت منافع امريكا تبديل كند. روزنامه «البناء» حتي اين طرح را به عنوان يك «پروژه استعماري» خطرناك توصيف كرد كه هدف آن ايجاد يك «منطقه امنيتي عاري از سكنه» در مرزهاي جنوبي لبنان به سود اسراييل است. اين ديدگاه، هدف اصلي سفر را نه كمك به لبنان، بلكه تحكيم هژموني منطقهاي اسراييل ميداند.
ابعاد اقتصادي طرح جايگزيني «اسلحه با شغل»
يكي از ابعاد كمتر ديده شده و در عين حال حياتي اين طرح، رويكرد اقتصادي آن است. هيات امريكايي به خوبي ميداند كه حزبالله تنها يك گروه نظامي نيست، بلكه يك «شبكه رفاه» اجتماعي گسترده است. اين گروه از طريق پرداخت حقوق، اداره كلينيكها و مديريت تجارت، بخش بزرگي از جامعه لبنان را از نظر مالي و اجتماعي به خود مرتبط كرده است. بنابراين خلع سلاح نظامي بدون ارائه يك جايگزين اقتصادي قابل دوام، ميتواند منجر به فروپاشي اجتماعي شود.
پاسخ باراك به اين معضل، پيشنهاد ايجاد يك «منطقه توسعه اقتصادي» در جنوب لبنان بود كه قرار است توسط كشورهاي حاشيه خليجفارس، به ويژه عربستان سعودي و قطر، تامين مالي شود. ايده اصلي اين است كه «حقوق و دستمزد» حزبالله به «شغلهاي منظم» در يك اقتصاد احيا شده تبديل شود و به اين ترتيب، رزمندگان سابق به نيروي كار غيرنظامي بدل شوند. اين طرح تلاش ميكند با ارايه «سود صلح» وفاداري اجتماعي به حزبالله را از پايين به بالا تضعيف كند. با اين حال، منابع خبري به ترديدهايي در مورد موفقيت اين رويكرد اشاره و اين پرسش را مطرح كردند كه آيا اين پول واقعا به خانوادههاي رزمندگان خواهد رسيد يا در سيستم رشوهخوار و فاسد لبنان بلعيده خواهد شد. اين بعد اقتصادي، عمق راهبردي طرح امريكا را نشان ميدهد كه به دنبال راهحلي فراتر از صرفا نظاميگري است. با وجود عمق استراتژيك اين طرح، موانع و ترديدهاي جدي بر سر راه موفقيت آن وجود دارد كه منابع خبري نيز به درستي به آنها اشاره كردهاند:
فساد سيستماتيك در لبنان: بزرگترين مانع، ساختار سياسي و اقتصادي فاسد لبنان است. اين نگراني جدي وجود دارد كه ميلياردها دلار سرمايهگذاري خارجي، به جاي رسيدن به دست مردم و ايجاد شغلهاي واقعي، توسط نخبگان سياسي فاسد بلعيده شود. سيستم رشوهخواري و تقسيم غنايم حزبي ميتواند هر طرح توسعهاي را پيش از به ثمر نشستن، به بنبست بكشاند.
وابستگي ايدئولوژيكي: وابستگي به حزبالله تنها جنبه اقتصادي ندارد. اين گروه بر يك ايدئولوژي عميق مقاومت، هويت شيعي و ضديت با اسراييل و امريكا بنا شده است. براي بسياري از هواداران، اين يك انتخاب عقيدتي است و صرفا با يك پيشنهاد شغلي بهتر، دست از آن برنخواهند داشت.
عدم اعتماد به نيت امريكا و متحدانش: اجراي چنين طرحي توسط امريكا و با سرمايه كشورهاي خليجفارس، اين سوءظن را در ميان پايگاه اجتماعي حزبالله تقويت ميكند كه هدف نهايي، نه رفاه مردم لبنان، بلكه تضعيف «محور مقاومت» و تامين امنيت اسراييل است. اين عدم اعتماد، پذيرش مردمي طرح را با چالش مواجه ميسازد.
مخالفت بازيگران منطقهاي: موفقيت اين طرح به معناي كاهش نفوذ ايران در لبنان است. بنابراين بديهي است كه ايران و خود حزبالله با تمام ابزارهاي سياسي، اجتماعي و امنيتي خود براي ناكام گذاشتن آن تلاش خواهند كرد.طرح جايگزيني «اسلحه با شغل» نشاندهنده درك استراتژيك عميق از ماهيت گروههايي مانند حزبالله است. اين رويكرد به درستي تشخيص ميدهد كه قدرت اين گروهها تنها در سلاحشان نيست، بلكه در شبكههاي اجتماعي و اقتصادي است كه آنها را به جامعه پيوند ميدهد.
ديدارها و گفتوگوها ی طرح «گام در برابر گام»
محتواي مذاكرات و مواضع مقامات لبناني
هيات امريكايي با مقامات عاليرتبه لبنان از جمله رييسجمهور جوزف عون، نخستوزير نواف سلام و رييس پارلمان نبيه بري ديدار و گفتوگو كرد. در اين ديدارها، هسته اصلي طرح امريكا بر يك راهبرد «گام به گام» متمركز بود.بر اساس اين طرح، لبنان بايد ابتدا طرح خود را براي خلع سلاح حزبالله ارائه ميكرد و در مقابل، اسراييل نيز «حملات غيرضروري» خود را كاهش ميداد و خروج مرحلهاي از مواضع مرزي اشغالي را آغاز ميكرد.
مواضع مقامات لبناني در برابر اين طرح متفاوت بود
جوزف عون و نواف سلام: رييسجمهور و نخستوزير لبنان از طرح استقبال كردند و آن را «فرصتي حياتي» براي بازگرداندن حاكميت و قدرت دولت دانستند. آنها با تاكيد بر تعهد لبنان به آتشبس نوامبر ۲۰۲۴، آمادگي خود را براي پيشبرد طرح نشان دادند.
نبيه بري: رييس پارلمان لبنان، موضعي محتاطانهتر و سرسختتر اتخاذ كرد. او هرگونه عقبنشيني لبنان از مواضع خود را منوط به دريافت «تضمينهاي آهنين و قطعي» از سوي اسراييل براي عقبنشيني كامل دانست و اين موضوع را «خط قرمز» خواند. منابع خبري بعدا گزارش دادند كه بري وضعيت را «بد» توصيف و تاكيد كرده كه امريكاييها برخلاف وعدههاي خود عمل كردهاند.
سقوط راهبرد «گام در برابر گام»
تحليل دقيق اظهارات و مواضع رسمي و غيررسمي نشان ميدهد كه راهبرد «گام در برابر گام» از همان ابتدا به دليل يك تناقض اساسي در وعدههاي امريكا و مواضع اسراييل، محكوم به شكست بود. باراك در كنفرانس خبري خود در بيروت اعلام كرد كه اسراييل «طرح متقابل» خود را پس از دريافت طرح خلع سلاح لبنان ارايه خواهد داد. اين سخن يك تبادل متوازن را نويد ميداد: طرح در ازاي طرح.
اما منابع آگاه لبناني به رسانهها فاش كردند كه حقيقت امر چيز ديگري بود. به گفته اين منابع، هيات امريكايي به صراحت اعلام كرده بود كه اسراييل تا زماني كه حزبالله بهطور كامل خلع سلاح نشود، از هيچ نقطهاي عقبنشيني نخواهد كرد. اين موضع با آنچه بهطور رسمي اعلام شده بود، در تضاد كامل قرار داشت. اسراييل در واقع به لبنان ميگفت: «شما ابتدا تنها ابزار بازدارندگي خود را كنار بگذاريد، سپس ما در مورد عقبنشيني فكر خواهيم كرد.» اين عدم تعادل، سنگ بناي راهبرد امريكا را از هم پاشيد. براي حزبالله و حاميانش، رها كردن سلاح بدون تضمين قطعي و از پيش توافق شده براي عقبنشيني اسراييل از اراضي مورد مناقشه (به ويژه پنج نقطه اشغالي) يك «خودكشي سياسي و امنيتي» محسوب ميشد. در نتيجه، اين تناقض در وعدههاي امريكا و عدم انعطاف اسراييل، به عنوان يك شكست ديپلماتيك بزرگ براي واشنگتن تلقي شد و راهبرد «گام در برابر گام» را بهطور كامل از كار انداخت. نبيه بري و در ادامه حزبالله، با استناد به همين تناقض، تمامي بندهاي توافقات پيشين را عملا لغو شده دانستند.
مواضع و واكنشهاي بازيگران كليدي موضع حزبالله و ايران
واكنش حزبالله به طرح امريكا، قاطع و بدون ابهام بود. اين گروه به صراحت و به شدت هرگونه طرح خلع سلاح را رد كرد. نعيم قاسم، دبيركل حزبالله، موضع اين گروه را روشن ساخت و تاكيد كرد كه هرگونه بحث در مورد خلع سلاح تنها پس از عقبنشيني كامل اسراييل از اراضي اشغالي لبنان و توقف حملات روزانه آن ممكن است. او تصميم دولت لبنان را «بسيار اشتباه» خواند و اين اقدام را تسليم در برابر فشار امريكا و در راستاي منافع اسراييل دانست. حزبالله حتي با خلع سلاح «صوري» نيز مخالفت كرد.حامي اصلي حزبالله، جمهوري اسلامي ايران نيز به صراحت مخالفت خود را با اين طرح اعلام كرد.
واكنش اسراييل
در مقابل، اسراييل موضعي محتاطانه و زيركانه اتخاذ كرد.بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسراييل از تصميم دولت لبنان براي خلع سلاح حزبالله به عنوان «گامي مهم» و «تاريخي» استقبال كرد. او اين تصميم را به عنوان فرصتي براي لبنان براي بازپسگيري حاكميت خود از «بازيگران غيردولتي» ستود.با اين حال اين استقبال با ارائه وعدههايي مبهم همراه بود. دفتر نتانياهو اعلام كرد كه اسراييل آماده «اقدامات متقابل» و «كاهش مرحلهاي» حضور ارتش خود در جنوب لبنان است، اما اين اقدامات را به اجراي «گامهاي لازم» از سوي ارتش لبنان براي خلع سلاح حزبالله منوط كرد. نكته كليدي در اينجا عدم تعهد اسراييل به خروج كامل از مواضع مرزي مورد مناقشه بود. از ديدگاه اسراييل و برخي منابع امريكايي، خلع سلاح حزبالله يك تصميم و منفعت داخلي براي لبنان بود كه نبايد به اقدامات اسراييل گره زده ميشد. اين موضع، راهبرد «گام در برابر گام» را از حالت متوازن خارج و آن را به يك طرح يكطرفه تبديل كرد.
حواشي ديپلماتيك و اعتراضات مردمي
ماموريت ديپلماتيك هيات امريكايي با يك حاشيه جنجالي همراه شد كه به سرعت كل سفر را تحتالشعاع قرار داد. در يك كنفرانس خبري در كاخ بعبدا، تام باراك در واكنش به سوالات پرتعداد و همزمان خبرنگاران، آنها را «حيوانصفت» (animalistic) خواند و از «اين ديوانگي» شكايت كرد. او همچنين به طعنه پرسيد كه آيا خبرنگاران تصور ميكنند كه اين سفر براي او و اورتگاس «سود اقتصادي» دارد. اين اظهارات بلافاصله با موجي از انتقادها و محكوميتها روبهرو شد. اتحاديه خبرنگاران لبنان اين سخنان را به شدت محكوم كرد و آن را «نمايشي غيرقابل قبول از برتريجويي» و «نقض فاحش اصول ديپلماتيك» دانست. اتحاديه از باراك خواست تا علنا عذرخواهي كند و از رسانههاي لبناني و عربي خواست تا فعاليتها و كنفرانسهاي خبري او را تحريم كنند. دفتر رياستجمهوري لبنان نيز از اين اظهارات ابراز تاسف كرد. در پي اين اظهارات و فشار امريكا براي خلع سلاح حزبالله، اعتراضات مردمي در جنوب لبنان، به ويژه در شهرهاي صور و الخيام شكل گرفت. معترضان با حمل پرچمهاي حزبالله و تصاوير رزمندگان كشته شده، شعارهايي عليه امريكا سر دادند. روي يكي از ديوارها گرافيتي با مضمون «باراك حيوان است» به زبان انگليسي و شعار «امريكا شيطان بزرگ است» به زبان عربي نقش بسته بود. در نتيجه اين اعتراضات و حواشي، باراك مجبور شد سفر برنامهريزيشده خود به جنوب لبنان را لغو كند.
از خطاي كلامي تا شكست راهبردي
اظهارات باراك تنها يك «اشتباه لغوي» نبود، بلكه نمايانگر يك ذهنيت عميقتر بود كه به سرعت به ابزاري در دست مخالفان تبديل شد. اين ادبيات توهينآميز، در بستر تاريخي مداخلات خارجي در لبنان كه غالبا با «ذهنيت استعماري» همراه بوده است، به سرعت به عنوان تاييدي بر اهداف پنهان ماموريت امريكا تلقي شد.مخالفان، به ويژه حزبالله، از اين فرصت استفاده كردند تا سفر را به عنوان يك ماموريت «تحقيرآميز» و نه «مفيد» معرفي كنند. در كشوري كه «كرامت» و عزت نفس به اندازه «حاكميت» يك موضوع سياسي حساس است، اين اشتباه ديپلماتيك به شدت به اعتبار هيات امريكايي ضربه زد و روايت مخالفان را تقويت كرد. در نهايت، اين حواشي باعث شد تا حتي حاميان بالقوه طرح نيز از آن فاصله بگيرند و كل ماموريت، پيش از آنكه بتواند دستاورد مهمي داشته باشد، با شكست در بخش روابط عمومي مواجه شد.
تحليل جامع دستاوردها و شكستهاي سفر شكست راهبرد «گام در برابر گام»
سفر هيات امريكايي به بيروت، هر چند با اهدافي بلندپروازانه آغاز شد، اما در نهايت با شكست در دستيابي به آنها به پايان رسيد. ريشه اصلي اين ناكامي، عدم تمايل اسراييل به ارائه يك تعهد روشن و مشخص بود. اسراييل حاضر نشد به عنوان يك پيششرط، از پنج نقطه مرزي مورد مناقشه عقبنشيني كند، در حالي كه حزبالله اين عقبنشيني را پيشنياز هرگونه گفتوگو در مورد خلع سلاح ميداند. اين بنبست، اصل تبادل «گام در برابر گام» را از بين برد و طرح را به يك طرح يكطرفه تبديل كرد كه تنها از لبنان انتظار اقدام داشت. هيات امريكايي يا نتوانسته بود اين تضمينها را از اسراييل بگيرد يا اساسا با اين فرض وارد لبنان شده بود كه ميتواند بيروت را به اقدام يكجانبه وادار كند. در هر دو حالت، نتيجه يكسان بود: شكست.
تاثير حواشي ديپلماتيك بر اعتبار ماموريت
علاوه بر ناكامي در مذاكرات اصلي، اين سفر با يك بحران ديپلماتيك و روابط عمومي نيز روبهرو شد كه اعتبار آن را بيش از پيش مخدوش كرد. اظهارات توهينآميز تام باراك به خبرنگاران، نه تنها يك اشتباه لفظي بود، بلكه به سرعت به ابزاري براي مخالفان تبديل شد تا كل ماموريت امريكا را به عنوان يك طرح با «ذهنيت استعماري» به تصوير بكشند. اين رويداد باعث بسيج شدن اعتراضات مردمي شد و به وضوح نشان داد كه در لبنان، مسائل هويتي و مليگرايانه ميتوانند به سرعت يك طرح ديپلماتيك را از بين ببرند.
دستاوردهاي احتمالي پنهان
با وجود ناكاميهاي آشكار، اين سفر را نميتوان كاملا بياثر دانست. اين ماموريت، لبنان را براي اولينبار پس از سالها به عنوان يك «دولت فعال» در سطح ديپلماتيك بينالمللي مطرح كرد. همچنين، اين سفر «فايل خلع سلاح حزبالله» را به صورت رسمي و با تمام ابعاد پيچيده آن، به عنوان يك اولويت اصلي ديپلماتيك براي واشنگتن بازگشود. اين ممكن است به عنوان يك نقطه شروع براي تلاشهاي آينده در نظر گرفته شود.
نتيجهگيري و چشمانداز آينده
سفر هيات امريكايي به لبنان، يك اقدام ديپلماتيك جسورانه، اما در نهايت ناقص بود. اين سفر با هدف حل يك بحران چند دههاي آغاز شد، اما به دليل عدم هماهنگي دروني، مقاومت بازيگران اصلي (به ويژه اسراييل و حزبالله) و خطاهاي ديپلماتيك، در دستيابي به اهداف خود ناكام ماند. اين ماموريت به وضوح نشان داد كه تا زماني كه اسراييل حاضر به ارائه تضمينهاي محكم براي عقبنشيني نباشد و حزبالله از موضع خود كوتاه نيايد، دستيابي به هرگونه توافق پايدار غيرممكن خواهد بود. در پي اين ناكامي، لبنان وارد يك بنبست سياسي و امنيتي جديد شده است. چشمانداز آينده شامل چند سناريو احتمالي است:
تشديد بنبست: با توجه به مواضع سفت و سخت هر دو طرف، احتمالا لبنان در آينده نزديك در يك بنبست سياسي و امنيتي باقي خواهد ماند.
تغيير استراتژي امريكا: ممكن است واشنگتن در آينده به دنبال راهبردهاي جديدي باشد، شايد با تكيه بيشتر بر فشارهاي اقتصادي و منطقهاي، به جاي رويكرد فعلي كه بر يك تبادل متوازن متمركز بود.
افزايش تنشها: نتايج اين سفر ميتواند به افزايش تنشها منجر شود، زيرا هر دو طرف، لبنان و اسراييل، اكنون بر مواضع خود سفت و سختتر شدهاند و احتمال بازگشت به درگيريهاي مرزي وجود دارد. اين سفر ثابت كرد كه مساله خلع سلاح حزبالله تنها به سلاحها محدود نميشود، بلكه به هويت، اقتصاد و بقاي گروه و حاميانش نيز گره خورده است. تا زماني كه يك راهحل جامع و عادلانه براي تمامي اين ابعاد پيدا نشود، هرگونه تلاش ديپلماتيك در اين زمينه به احتمال زياد با همين موانع روبهرو خواهد شد.
كارشناس مسائل لبنان