• 1404 سه‌شنبه 18 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6135 -
  • 1404 سه‌شنبه 18 شهريور

گفت‌وگو با فرهاد محرابي، مترجم كتاب «وقايع‌نگاري جنون: شرحي بر زندگي هلدرلين»

فيلسوف - شاعر «امتناع»

زندگي بي‌كوچك‌ترين حادثه و رخدادي

محسن آزموده

نام فريدريش هلدرلين (۱843-۱770‌) شاعر برجسته آلماني در ايران ابتدا به واسطه آثار مارتين هايدگر فيلسوف هموطنش مطرح شد. هايدگر در انتهاي رساله مشهور «پرسش از تكنولوژي» دو شعر از او آورده كه ترجمه آنها تا مدت‌ها ورد زبان علاقه‌مندان به فلسفه او بود: «اما هر جا خطر هست، نيروي منجي نيز مي‌بالد» و «آدمي شاعرانه بر اين زمين سكني مي‌گزيند» (مترجم شاپور اعتماد) . البته در سال‌هاي بعد، آثار ديگري از خود اين شاعر رمانتيك و موثر بر متفكراني چون شلينگ و هگل ترجمه شد، مثل رمان «گوشه‌نشين يونان، هيپريون» و گزيده اشعار او با نام «آنچه مي‌ماند» و مجموعه شعر «سكونت شاعرانه» هر سه با ترجمه درخشان محمود حدادي و مجموعه شعر «خسرواني‌ها» با ترجمه شاپور احمدي. بيژن الهي شاعر و نويسنده نام آشنا نيز اشعاري از او را ترجمه كرده كه در كتابي با عنوان «نيت خير» منتشر شده است. اكنون شرحي بر زندگي او در فاصله سال‌هاي ۱۸۰۶ تا ۱۸۴۳‌ با عنوان «وقايع‌نگاري جنون» نوشته جورجو آگامبن، فيلسوف نام‌آور ايتاليايي با ترجمه فرهاد محرابي منتشر شده است. آگامبن اين كتاب را در ايام كرونا به انجام رسانده و كوشيده مضامين و ايده‌هاي خود را در بازگويي وقايع زندگي هلدرلين به كار گيرد. او تعمدا از اصطلاح زندگينامه بهره نجسته و كار خود را يك «وقايع‌نگاري» (chronicle) خوانده است. به مناسبت انتشار اين كتاب به همت نشر ققنوس و براي آشنايي مخاطبان با آن با فرهاد محرابي گفت‌وگويي صورت داديم كه از نظر مي‌گذرد. 

   ‌براي آشنايي مخاطباني كه كمتر فريدريش هلدرلين را مي‌شناسند، به اختصار بفرماييد كه او كيست و چه جايگاهي در فكر و انديشه آلماني دارد؟

نخست بايد تشكر كنم به خاطر فرصتي كه در اختيار من قرار داديد. خب فريدريش هلدرلين از همان زمان مرگ در نيمه نخست قرن نوزدهم به عنوان يكي از بزرگ‌ترين شاعران زبان آلماني مورد توجه قرار گرفت. (هرچند نه با آن شهرت و جايگاه رفيعي كه در حال حاضر دارد)؛ رمان سترگش يعني هيپريون در همان زمان به عنوان يكي از شاهكارهاي ادب آلماني مطرح بود. اما جايگاهش در فلسفه آلمان و به‌طور كلي تفكر غرب تا دهه‌ها چندان شناخته‌ شده نبود و مي‌توان گفت از اوايل قرن بيستم و عمدتا به واسطه فلسفه هايدگر مورد توجه ويژه قرار گرفت. هر چند هگل و شلينگ از همان ابتدا بر اهميت تفكر فلسفي هلدرلين اذعان داشتند (هلدرلين دوست و هم‌دوره هر دو بود)، اما حيات فلسفي او در دوره جنونش كه در حوالي سال ۱۸۰۶ و در زماني كه او سي‌وشش سال بيشتر نداشت آغاز شد و بر ميراث فلسفي‌اش سايه افكند. برخي شارحين متأخر هلدرلين همچون ديتر هنريش در عصر ما به خوبي نشان داده‌اند كه فلسفه هلدرلين در تحول ايده‌آليسم آلماني و تغيير و تحولات فكري فلسفه آلمان مابين تفكر كانت تا هگل تا چه حد تعيين‌كننده بوده است. يكي از مهم‌ترين تاثيرات هلدرلين به نقد بنيادين او بر تفكر فيشته مربوط مي‌شود كه آگامبن نيز در اين كتاب با جزييات به آن اشاره كرده. 

  ‌چنانكه در مقدمه ذكر شد، نخستين آشنايي‌هاي فارسي‌زبانان با هلدرلين به واسطه هايدگر صورت گرفته، خود شما هم در مقدمه ذكر كرده‌ايد كه او را نخست از طريق هايدگر شناخته‌ايد. اينك چه شده كه فيلسوفي چپ‌گرا سراغ هلدرلين رفته و اهميت او براي آگامبن چيست؟

سوال خيلي خوب و جالبي است. نخست اينكه خود آگامبن در نخستين‌ سال‌هاي مطالعات فلسفي‌اش از هايدگر متاثر و شاگرد او بود و از همان زمان با تفكر هلدرلين نيز مشخصا آشنا شده بود. همان‌طور كه در مقدمه كتاب گفته‌ام در بسياري از نوشته‌هاي آگامبن و مشخصا پروژه هوموساكر به هلدرلين اشاره شده. حال اين پژوهش فرصت بكر و ويژه‌اي براي فيلسوف ايتاليايي بوده كه بيشتر و عميق‌تر با هلدرلين آشنا شود. در واقع همان‌طور كه مي‌دانيد براي سال‌ها به شكل حيرت‌انگيزي فلسفه و خصوصا شعر هلدرلين به تسخير گرايش‌هاي راست در‌آمده بود؛ اسير تفاسيري بود كه مي‌توان آنها را «غاصبانه» و در بهترين حالت ناشي از بدفهمي دانست. اگر نگوييم هيچ، دست‌كم ارتباط به ‌غايت اندكي مي‌توان بين آنچه هلدرلين امر ملي (väterlandisch) مي‌نامد و تماما نمودگار تاملات فلسفي در باب ذات يك ملت است و ناسيوناليسم نازي‌‌ها كه مبتني بر خون و خاك بود، يافت. اساسا لغت Nationelle كه هلدرلين در يكي از معروف‌ترين نامه‌هايش مربوط به اواخر سال ۱۸۰۱ مي‌آورد در واقع همان‌گونه كه آگامبن تشريح مي‌كند مربوط به امري است كه «با آن ‌زاده مي‌شويم» و ابدا آن معناي به ‌شدت سياسي و انحصارطلبانه‌اي كه دهه‌ها بعد اين لغت به خودش مي‌گيرد را ندارد. اينكه اين درك از ملي‌گرايي تا چه حد راه‌ را براي تفاسير فاشيستي باز مي‌كند بحثي به ‌غايت چند‌وجهي و پيچيده ‌است. انبوهي مطالب كه در باب نسبت بين هايدگر و ناسيونال سوسياليسم نوشته‌ شده و نيز تاثير انكارناپذير هلدرلين بر تفكر هايدگر متأخر خود مويد اين پيچيدگي است. آگامبن اما ابدا وارد اين مباحثات نمي‌شود. در تمامي كتاب به ندرت حتي اشاره‌اي به هايدگر مي‌شود. در يكي از معدود جاها آگامبن به تفاسير بلانشو و هايدگر اشاره مي‌كند آن هم از اين منظر كه برداشت آنها از «ناالهيات» هلدرلين با خصلت ضد‌تراژيك اشعار هلدرلين هم‌داستان نيست و در واقع تقليل‌گرايانه و مبتني جملاتي گزينشي از اشعار او است. آگامبن نشان مي‌دهد كه اگر براي هلدرلين عصر ما عصري است كه «خدايان از آن رخت بربسته‌اند» اين ويژگي بيشتر براي شاعر خصلتي كميك دارد نه تراژيك؛ اين يكي از محوري‌ترين مباحثي است كه آگامبن در كتاب پي‌ مي‌گيرد. اساسا «جنون» هلدرلين كه ابدا جايگاهي محوري در تفسير هايدگر ندارد براي آگامبن دريچه ورود به جهان فكري اين شاعر-فيلسوف است. اگر براي هايدگر (آنچنانكه در درسگفتارهايش در باب نيچه مي‌گويد) فلسفه چيزي نيست جز فرآهم آوردن تمهيدي براي «نيوشيدن» شعر هلدرلين؛ يا وقتي مي‌گويد آن «من»ي كه هلدرلين از جانبش سخن مي‌گويد «من»ي است كه سخنگوي ژرفاي هستي آلماني است، اينها هيچ جايگاهي در تفسير آگامبن ندارد. براي فيلسوف ايتاليايي تفسير هلدرلين از غياب خدايان در واقع بايد با رجعت به امر معمولي، هر روزه و عادت‌وار درك شود. چيزهايي كه در كمدي بيش از هر جا مي‌توان نشاني از آنها يافت. همه ‌چيز بايد در طبيعي‌ترين شكل رابطه با كل به تصوير كشيده شوند؛ به مثابه يك حقيقتِ به غايت طبيعي؛ تصوير امر به ‌غايت پيش‌پا‌افتاده و معمولي در زندگي. با تاكيد بر اين وجه «عادت‌وار» زندگي هلدرلين است كه حال آگامبن به قول شما تفسير «چپ» يا شايد بتوانيم بگوييم «انتقادي» خود از هلدرلين را در مقابل تفاسير راست‌گرايانه از هلدرلين مي‌گذارد. براي او زندگي هلدرلين دقيقا بر آن «آستانه قطعيت‌ناپذير» مي‌ايستد. او نماد انفكاك ميان فرد و جامعه خود است. نماد تبعيد‌شدگي و زيستن در ساحتي كه در آن عقل و جنون و امر خصوصي و عمومي در هم مي‌آميزند. بهره‌گيري آگامبن از تفكر و شايد مهم‌تر از آن «وقايع» معمول زندگي هلدرلين از اين رو مجرايي است براي نقد سياسي آگامبن بر سازوكار توتاليتاريستي و سركوبگرانه سياست مدرن. خيلي از تفاسيري كه در مورد اين كتاب نوشته شده‌اند، اين اثر آگامبن را مثالي عيني براي مضامين مشهور فلسفه او يعني «حيات برهنه» و «وضعيت‌ استثنايي» دانسته‌اند.  

  ‌جايي خواندم كه گئورگ لوكاچ فيلسوف و نظريه‌پرداز چپ‌گرا مي‌گويد كه انديشمندان راست‌گرا و به ويژه نظريه‌پردازان ناسيونال سوسياليست از درك هلدرلين ناتوان هستند. احتمالا لوكاچ در اين ادعا نظري هم به هايدگر داشته كه مهم‌ترين فيلسوفي است كه از هلدرلين در آثارش سخن گفته. تفاوت قرائت راست‌گرايان و چپ‌گرايان از هلدرلين چيست و آگامبن در اين دو سر طيف كجا قرار مي‌گيرد؟

پاسخ اين سوال بايد در ادامه پرسش قبلي‌ در نظر گرفته شود. ببينيد رويكرد آگامبن در اين كتاب واقعا جالب است. او مستقيم سراغ زندگي معمول و هر ‌روزه هلدرلين مي‌رود. در بي‌واسطه‌ترين شكل ممكن سعي مي‌كند سراغ هستي هلدرلين در سال‌هاي جنون او برود. تقريبا دوسوم كتاب پرداختن به همين «زندگي عادت‌وار» هلدرلين است كه به قول خود شاعر-فيلسوف ما «هيچ چيز در آن رخ نمي‌دهد». چرا زندگي‌اي كه مطلقا هيچ‌ چيز خاصي در آن رخ نمي‌دهد بايد تا اين اندازه براي آگامبن در درك جهان فكري هلدرلين مهم باشد؟ آگامبن سعي مي‌كند پاسخ همين سوال را بدهد كه در واقع پاسخ سوال شما هم هست. او سعي مي‌كند بگويد «سكونت شاعرانه»ي هلدرلين به چه معناست كه البته خود اذعان مي‌كند پاسخ صريح و روشني براي آن نيست. براي آگامبن هلدرلين شمايل يك «شكست‌» است؛ او فيلسوف-شاعر «امتناع» است كه از پذيرش فرم‌ مسلط چه در زندگي و چه در شعر (خصوصا اشعار متأخر و مربوط به دوران جنونش) سر باز مي‌زند. همين خصلت شعر و تفكر و زيست او است كه از او چهره‌اي راديكال براي نظريه انتقادي معاصر مي‌سازد. يك شمايل بارتلبي‌گونه (با همان جنون و همان وجوه كميك) . هستي‌شناسي براي آگامبن از سياست جدا نيست. زيست هلدرلين در اين جهان واجد رويه‌اي سياسي-فلسفي بوده و همين در نظر آگامبن شايان توجه ويژه‌اي است. شكست ظاهري هلدرلين در زندگي در تمامي وجوه آن، منظورم مثلا شكست عشقي‌اش در رابطه مشهورش با سوزت گونتارد، شكست در يافتن شغلي آكادميك يا يافتن جايگاهي در ساختارهاي رسمي جامعه - برخلاف مسيري كه مثلا كساني مثل گوته طي مي‌كنند- و اساسا ناشناخته ماندنش حتي تا سال‌ها پس از مرگش، همه و همه فرم‌هاي متكثر امكاناتي بود كه مي‌توانيم براي «بودن» در اين جهان به تصوير كشيم. زندگي «ساكن» و «عادت‌وار» هلدرلين در دوره دوم زندگي‌اش به همه آن تعينات تثبيت ‌شده زندگي سرشار از كاميابي و پيروزي و «مصرف‌محورانه»اي كه خصلت ويژه گرايشات فاشيستي و نئوفاشيستي عصر ماست پشت پا مي‌زند و از همين رو به نظرگاه‌هاي راست‌گرايانه و تقليل‌گرا باج نمي‌دهد. انزواگرايي و سرشت تكين زندگي هلدرلين ابدا نسبتي با آن رويكرد گله‌واري كه نظرگاه‌هاي نئوفاشيستي از انسان مي‌طلبند و مطلوب مي‌دانند، ندارد. اين هم در مورد ناسيونال سوسياليسم صادق است و هم فاشيسم نئوليبرال كنوني.  

  ‌هلدرلين شاعري است كه بسيار با آلمان و زبان آلماني پيوند خورده است. آيا همين ويژگي و نزديكي او به رمانتيك‌هايي مثل هگل زمينه را براي برداشت‌هاي راست‌گرايانه و ناسيوناليستي و قوم‌گرا از او فراهم نمي‌كند؟

ببينيد درواقع خصلت ويژه هلدرلين به‌زعم آگامبن اتفاقا در همين فقدان نقطه اشتراك با مردمش است. همين در تبعيدبودگي فيلسوف است. همين «سقراط‌وارگي» او است و همين موضوع، كتاب آگامبن را بدل به يكي از بديع‌ترين نوشته‌ها در مورد هلدرلين مي‌كند و ياريمان مي‌دهد تا او را  ازشر تفاسير ناسيوناليستي-فاشيستي رها‌ سازيم. همان‌طور كه پيش‌تر خيلي مختصر اشاره كردم عناصر بسياري را مي‌توان در شعر و تفكر هلدرلين پيدا كرد كه شايد بتوانند با تحريف و بدفهمي به خدمت گرايشات فاشيستي و ناسيوناليستي درآيند. اما فراموش نكنيم كه هلدرلين فرزند راستين انقلاب فرانسه و شعار مشهور آن يعني «آزادي، برابري و برادري» بود. روح آزاديخواهانه‌ و دموكراتيك انقلاب فرانسه براي او جذاب بود. مطابق اسناد كه آگامبن نيز به آنها اشاره كرده هلدرلين عميقا از مرگ ژان-پل مارا كه يكي از تندروترين رهبران انقلاب فرانسه بود، خوشحال است و اميد دارد تا ميانه‌روها و كساني چون بريسو رهبري انقلاب را به عهده بگيرند. ما در قلب اروپاي ملتهب آن سال‌ها قرار داريم و بعد هم جنگ‌هاي ناپلئوني و كنفدراسيون راين كه آگامبن سعي مي‌كند تاثيرشان را بر زندگي هلدرلين نشان دهد. همان‌طور كه پيش‌تر گفتم ما مي‌توانيم از نوعي ناسيوناليسم فلسفي در هلدرلين صحبت كنيم كه عميقا مبتني بر رجعت به جهان‌بيني يونان باستان است، اما تقليل اين همه به يك ناسيوناليسم مبتني بر خون و خاك آن هم در مورد متفكري كه يكي از كانون‌هاي تفكرش ستيز با استبداد زبان و فرم‌هاي مسلط انديشه‌ورزي بود، چيزي جز تحريف نيست. چه براي هلدرلين و چه براي هايدگر مفهوم «ميهن» بعد هستي‌شناسانه و فلسفي داشت، نه آن ملتي كه به كار ناسيوناليسم خاك‌پرستانه بيايد. در مورد شخص هگل موضوع پيچيده‌تر هم هست. همان‌طور كه گفتم هلدرلين امكاني براي هگل و شلينگ بود تا معضلات ايده‌آليسم استعلايي كانت را پشت سر بگذارند. در بطن اين گذار فلسفي بالطبع سياست جايگاه ويژه‌اي داشت كه قابل تقليل به شعارهاي نئوفاشيست‌هاي معاصر نيست. هگل از جنبش رمانتيسيسم متاثر بود، اما منتقد آن نيز بود. نقد هگل از عقلانيت روشنگري كاملا سيتماتيك و عقل‌گرايانه بود و مسير شهودمحور و مبتني بر احساسات رمانتيك‌ها را طرد مي‌كرد. 

 ‌به نوشته كتاب، آگامبن در ايام قرنطينه كرونا سراغ هلدرلين رفته، يعني ايامي كه آدم‌ها ناچار بودند در خانه بمانند و از تحرك و حركت‌شان به ‌شدت كاسته شده بود. او در عنوان فرعي كتاب از تعبير «زندگي ساكن» بهره گرفته و همچنين بر نيمه دوم زندگي و سال‌هاي جنون (۱۸۰۶تا ۱۸۴۳) و خانه‌نشيني هلدرلين متمركز شده. منظور از زندگي ساكن (vita abitante) چيست و چرا  اين بخش از زندگي او را انتخاب كرده است؟

آگامبن تلاش داشته تا معناي اين شكل مرموز و به‌غايت سحر‌انگيز از هستي را برايمان شرح بدهد. اينكه تا چه حد موفق بوده براي خودش هم روشن نيست. زندگي هلدرلين به ‌غايت تكين است. واقعا دشوار مي‌توان به كنه آن پي برد. آگامبن خيلي ساده به ما مي‌گويد كه آن 36 سالي كه هلدرلين در حالت جنون و در انزواي مطلق به سر برد را شايد بتوان با طرح اين ايده زندگي «ساكن» يا زندگي «مقيم» بهتر درك كرد. زندگي‌اي كه بنيان آن بر «عادت» و تكرار هر روزه همان كارهاي هميشگي استوار است. زندگي بي‌كوچك‌ترين حادثه و رخدادي. براي آگامبن اين نه فقط شكلي از يك زندگي كه شكلي از هستي‌ است. هيچ چيز خصوصي و پنهاني در اين فرم از هستي نيست. به تمامي پيش چشم اغيار است. آگامبن مي‌گويد كه هلدرلين از ميان رفتن حوزه خصوصي و عمومي در عصر مدرن را پيشگويي مي‌كند. بهاي درك و دريافت اين موضوع درغلتيدن به عرصه جنون بود. اين نوعي از هستي است كه نمي‌توان آن را «داشت» تنها مي‌توان در آن «ساكن» شد. شكلي از هستي كه پارادايم منحصربه‌فرد خود را مي‌سازد و به آساني نمي‌توان آن را  در دسته‌بندي  خاصي گنجاند. 

 ‌آگامبن در بخش ابتدايي كتاب تقابلي ميان وقايع‌نگاري و تاريخ‌نگاري ايجاد مي‌كند و مشخصا كار خود را وقايع‌نگاري مي‌خواند. منظور او از وقايع‌نگاري چيست و چرا اين رويكرد يا رهيافت يا شيوه را براي نگارش زندگي هلدرلين انتخاب كرده است؟

آگامبن خيلي زيبا با تكيه بر نظرگاه والتر بنيامين اين موضوع را توضيح داده. خيلي ساده مي‌توان گفت كار تاريخ‌نگار «تبيين» رويدادهايي تاريخي است و كار وقايع‌نگار «نمايش» رويدادها، بدون اينكه نيازي به توضيح و تشريح آنها در خود حس كند. بنابراين به عنوان مثال براي وقايع‌نگار تفاوتي ميان تاريخ سياسي و تاريخ طبيعي مطرح نيست. او هر دو قلمرو را نظاره مي‌كند و پيش چشمان ما قرار مي‌دهد. جالب‌تر اينكه بين خود آن رويدادها و بازگويي آنها نيز انفكاكي وجود ندارد. هر دو بخشي از كليت به نمايش‌ درآوردن امورند. حالا آگامبن در مورد هلدرلين نيز معتقد است كه او دقيقا از نيمه عمر خود يعني زماني كه به عنوان فردي مجنون تحت سرپرستي نجاري به نام سيمر در مي‌آيد، ديگر با جهان بيروني و رويدادهايش قطع ارتباط مي‌كند. در واقع «تاريخ» از زندگي او محو مي‌شود و از همين رو چنين زندگي‌اي را تنها مي‌توان «به نمايش گذاشت» و نمي‌توان آن را موضوع تجزيه و تحليل تاريخي قرار داد. اين زندگي را بايد در شكل خام و بكر و پيشاتفسيري خودش به نمايش گذاشت و باري معنايي- تشريحي بر دوش آن نينداخت. در‌واقع زندگي به همان شكلي كه رخ مي‌دهد فارغ از هر معنايي كه مي‌توان از آن مستفاد كرد. زندگي هلدرلين را بايد از قيموميت هر گفتماني از جمله گفتمان جنون رهانيد. بايد به خصلت رازآلود و سحرانگيز آن وفادار بود و آن  را به موضوع «دانش» و «شناخت»  بدل نساخت.

 ‌تاكيد آگامبن بر مضمون جنون در زندگي هلدرلين يادآور ميشل فوكو است، متفكر ديگري كه اتفاقا بسيار بر آگامبن تاثير داشته و در انديشه قرن بيستم در زمينه جنون بسيار كار كرده. نگاه آگامبن به جنون چگونه است و تفسير او از جنون هلدرلين چيست؟

سوال خيلي سخت و مهمي را پرسيديد و من در اين مجال اندك بايد خيلي مختصر پاسخ بدهم. ببينيد درك موضع آگامبن نسبت به پديده جنون و تفسيرش از زندگي هلدرلين مستلزم درك و آشنايي با نظام فلسفي فيلسوف ايتاليايي و خصوصا نظرات او در مورد زبان، امر مقدس و سياست است. به‌طور مشخص اگر به مفهوم آستانه و ساحت‌هاي مرزي دقت كنيم كه در مورد سازوكارهاي زبان، قدرت و جامعه است خواهيم ديد كه مباحثات اين كتاب آگامبن در مورد جنون هلدرلين در ادامه پروژه هوموساكر و نيز نظريات فوكو قابل طرح است و جنون را به مثابه يك ساختار اجتماعي-سياسي تحليل مي‌كند. به علاوه هلدرلين در نيمه دوم عمر خود تجسمي از مفهوم «حيات برهنه» را پيش چشم‌مان قرار مي‌دهد، اما در عين‌ حال فراتر از آن هم مي‌رود. يعني نه فقط در مورد مرزهاي زبان و عقلانيت پرسشگري مي‌كند، بلكه شمايلي تكين و «شناخت‌ناپذير» از خود ارائه مي‌دهد كه با مضمون عدم امكان شهادت دادن كه آگامبن در كتاب «باقي‌مانده‌هاي آشويتس» طرح كرده بود همخوان است. در عين حال پايه‌هاي خود عمل شاعري و شعر سرودن با هلدرلين و جنونش دچار تزلزل مي‌شود. در واقع هلدرلين در سده نوزدهم اين گفته آدورنو در مورد نسبت شعر سرودن و بربريت در عصر پساآشويتس را تبيين و پيش‌بيني كرده بود. او در غلتيدن به دامن تكنولوژي و «قفس‌ آهنين» وبري را نيز پيش‌بيني كرده بود. خود امر سرودن شعر پس از مواجهه با چنين مغاكي در واقع جز با درغلتيدن به جنون ممكن نبود. دليل شجاعت و وجه راديكال و تحسين‌برانگيز هلدرلين دقيقا همين است. تفاوتي اساسي اما بين نگاه آگامبن و فوكو هست. آگامبن در پرداختن به مضمون «جنون» بيش از آنكه مانند فوكو به تاريخ شكل‌گيري نهادهاي مدرن و خصلت سركوبگر آنها و نيز نسبت دانش و قدرت بپردازد، به جنون به مثابه يك وضعيت به غايت هستي‌شناسانه و و زباني كه در كنه خود سياستي راديكال را نمايندگي مي‌كند، مي‌نگرد.  

 ‌بخشي از كتاب به وقايع‌نگاري زندگي گوته (۱۸۰۶-۱۸۰۹) اختصاص دارد، ديگر شاعر بزرگ آلماني كه او هم ارتباط نزديكي با رمانتيك‌ها داشت. منظور آگامبن از پرداختن به گوته در متن وقايع‌نگاري زندگي هلدرلين چيست؟ آيا مي‌خواهد تقابلي ميان اين دو ايجاد كند؟

بله، اين يكي از ظريف‌ترين موضوعات در مورد اين كتاب است. ببينيد اين موضوع از يك جهت به همان تمايز ميان تاريخ‌نگاري و  وقايع‌نگاري مربوط است كه پيش‌تر در موردش صحبت كرديم. زندگي گوته به غايت درگير مناسبات تاريخي و عيني در فضاي سياسي- اجتماعي آن عصر است. آگامبن در توضيحاتي كه در ابتداي كتاب ارائه مي‌كند، مي‌گويد كه مي‌خواهد وقايع‌نگاري زندگي هلدرلين را در كنار وقايع‌نگاري «تاريخ» اروپا كه از مجراي پرداختن به زندگي گوته به تصوير كشيده شده، طرح كند و با اين كار به خواننده فرصت مقايسه و شناخت خصلت تكين‌ زندگي هلدرلين را بدهد. وقايع‌نگاري زندگي گوته عميقا با «تاريخ»  اروپا كه هلدرلين به تمامي از آن غايب است (شايد فقط به استثناي تاريخ فرهنگي آن دوران كه هلدرلين با انتشار كتاب‌هايش در آن  مشاركت دارد)، هم‌بستر شده. آگامبن بعد در عين حال مي‌خواهد نشان دهد كه چرا زندگي هلدرلين پارادايم مستقل خودش را مي‌سازد كه با انگاره‌ها و تصورات پذيرفته شده عصر ما همخوان نيست. از همه مهم‌تر دوگانه شكست/ موفقيت. گويي شكست ظاهري هلدرلين در مقايسه با حيات پر از موفقيت و شوكت گوته و نيز هگل نه تنها به عنوان عنصري منفي  رخ  نمي‌نمايد، بلكه بدل به اصلي‌ترين خصلت بزرگي  و اصالت آن مي‌شود. خود آگامبن مي‌گويد مانند «غياب خدايان» اينجا نيز «شكست» عنصري ياري‌دهنده است كه اشاره به شعري از هلدرلين است. 

 ‌شما در مقدمه كتاب با اشاره به شرحي از انديشه‌هاي آگامبن، بر مفهوم وضعيت ايستايي (بنيامين) تاكيد مي‌كنيد و دست گذاشتن آگامبن روي زندگي ساكن هلدرلين را در تقابل با اصل پيشرفت به عنوان يكي از انگاره‌هاي مركزي زمانه حاضر مطرح مي‌كنيد. آيا با استناد به همين موضوع مي‌توان گفت كه هلدرلين شاعري ضدمدرن است كه با پيشرفت به معناي مدرن آن مخالف است؟

ببينيد اين اصطلاح «ضد-مدرن» خيلي مضمون مهم‌ و در عين‌حال پيچيده‌اي است كه خيلي هم راحت مي‌تواند مورد سوءبرداشت و بدفهمي قرار گيرد. اين مضموني است كه آنتونيو نگري هم در مورد لئوپاردي به‌كار مي‌برد و در كتاب «گل بيابان» به آن پرداخته كه در مقدمه به آن هم اشاره كرده‌ام. وقتي مي‌گوييم اين متفكران با مضمون «پيشرفت» مشكل داشته‌اند يا «ضد‌-مدرن»اند در واقع بايد بگوييم اينها به دنبال مدرنيته‌اي راديكال‌تر و اصيل‌تر هستند و نه آن مسيري كه مدرنيته در دويست سال گذشته طي كرده. ماركي دو ساد هم به دنبال مدرنيته راديكال‌تري بود. اين در ماركس هم هست. در رساله «مساله يهود» در واقع بر يك رهايي سياسي كه موسع‌تر از آزادي ليبرالي است، انگشت مي‌گذارد. نقد هلدرلين بر ايده‌آليسم آلماني و به‌طور كلي عقلانيت روشنگري را بايد از همين منظر فهميد (هرچند طبيعتا نه از آن نظرگاهي كه ماركس طرح مي‌كرد) . يعني اينكه در پي طرح يك آزادي و انسانيت رها‌تر بود كه اينچنين آشكارا در تباين با طبيعت نيست. با فاجعه‌‌اي كه امروز در سرمايه‌داري متأخر با آن مواجه ‌‌شده‌ايم، مي‌توان دريافت كه حق با هلدرلين بوده. مسيري كه مدرنيته ما پيموده به نتايج دهشتناكي رسيده. حال آيا اين معنايش ضديت با اصل پيشرفت بشر است؟ من چنين برداشتي ندارم. در واقع او در پي طرح اخلاق و سياست نوين و مدرني است كه با انگاره‌هاي پذيرفته‌ شده‌ در مدرنيته موجود سر ناسازگاري دارد. از اين رو هدف او ابدا بازگشت به گذشته نيست. اين موضوعي است كه بايد خيلي  صريح  بر آن  تاكيد كرد. 

  ‌در پايان بفرماييد خود شما چرا به هلدرلين و اين كتاب علاقه‌مند شديد و فكر مي‌كنيد اهميت و ضرورت اين كتاب و به‌طور كلي آشنايي با تفسير آگامبن از انديشه‌هاي هلدرلين در جامعه ما در چيست؟

توضيح  عشق به يك شاعر خيلي دشوار است. مثل طعم ليمو مي‌ماند؛ يعني صرفا مي‌شود آن را چشيد اما نمي‌توان آن را توضيح داد. مثلا  من چطور مي‌توانم توضيح بدهم چرا شاعري كه چنين شعري را گفته، دوست دارم: «انسان‌ها درس‌ام ندادند / مرا قلب مقدّس، با عشقي بي‌كران، / به پيشواز بي‌كرانگي برد…». من حقيقتا دلباخته هلدرلين هستم. آن تنهايي باشكوه و البته بسيار تلخ و ويران‌كننده‌اش. ببينيد او مي‌توانست بعد از چشيدن طعم آن همه تلخي و تنهايي، بعد از اينكه ديد ديگر نمي‌تواند با جامعه‌اش ارتباطي داشته باشد… بعد از اينكه ديد مطلقا نمي‌تواند كسي را بيابد كه او را بفهمد، خودش را بكشد، اما تصميم مي‌گيرد بماند  و خود  را  در جنون غرق كند. شجاعت  بسيار  بيشتري  در اين تصميم نهفته است. از طرف  ديگر ا و  حقيقتا  انسان مهربان و معصومي بود. شما هيچ چيز منفي‌اي در زندگي اين آدم پيدا نمي‌كنيد. به كتاب آگامبن  هم   بسنده  نكنيد. به زندگينامه او كه اشتفان سوايگ نوشته و آن هم به فارسي ترجمه شده، نگاهي بيندازيد يا انبوه كتاب‌هاي ديگر در موردش. هيچ خصلت بدي در اين انسان نيست.  از سوي ديگر با  آگامبن كاملا  موافقم كه همواره چيزي بكر و  شناخت‌ناپذير  در  اين  زندگي هست كه تا ابد رازآلود و مخفي باقي خواهد ماند. همين مرا مجذوب هلدرلين كرده. از طرف ديگر خب نويسنده كتاب هم يكي از مهم‌ترين  فيلسوفان  زنده  دنياست  و كتاب‌هاي بسياري  از  او به فارسي ترجمه شده  و  بالطبع اين كتاب   هم مي‌تواند   براي دوستدارانش در زبان فارسي جالب و خواندني باشد. البته فارغ از اينها خودم هم سال‌هاست با پروژه آگامبن آشنايي دارم. تز دكتري‌ام را در دانشگاه ردينگ روي ساموئل بكت و آگامبن نوشتم. خيلي حسرت خوردم كه در سال‌هاي ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ كه مشغول كار روي تزم بودم، كتاب آگامبن در مورد هلدرلين هنوز نوشته نشده بود و نتوانستم از آن بهره ببرم. خيلي حرف‌ها مي‌شد در موردش در آن پروژه زد. مثلا تشكيك  زباني  و  ساختارزدايي از  ابزارهاي   بياني   و پرسشگري در مورد  خود  امكانات  ادبيات. شايد اما  وقتي  ديگر. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون