جنگلبانان قربانيان گمنام مافياي طبيعت
علياصغر اسماعيلزاده
جنگلهاي هيركاني، ميراث كهن ايران زمين، هر روز صحنه جنگي نابرابر است. جنگي كه در يك سو سوداگران طمعكار و در سوي ديگر، طبيعتي زخمي و نحيف به همراه جنگلباناني بيدفاع و نحيفتر از آن با دستاني خالي ايستادهاند.
اين حافظان مظلوم طبيعت، بيآنكه از حمايت كافي نهادهاي مسوول برخوردار باشند هر روز جانشان را كف دست گرفته و در برابر مافياي چوب و زمينخواري ميايستند تا مبادا ريههاي سبز كشورمان توسط عدهاي سودجو و فرصتطلب در نبود مديران ميداني و عاشق به طبيعت و از جنس منابع طبيعي به تاراج رود.
حادثه چند روز گذشته در آمل، تنها نمونه تكاندهنده از فاجعهاي خاموش است؛ آنجا كه فضلالله اسماعيلي، جنگلبان غيور و پرتلاش حوزه طرح جنگلداري غرب هراز، بعد از تحمل ناملايمات اداري و كجسليقگي مديران بالادست شهرستان، اينبار در مقابل چشمان زن و فرزندان خردسالش، با كارد قاچاقچيان فرصتطلب چوب، مورد حمله قرار گرفت.
اين جنگلبان فداكار، دو سال پيش نيز خانهاش آماج و هدف تيراندازي اين اجانب و بيگانه با جنگل و طبيعت قرار گرفته بود. اينگونه قساوت و خشونت، تا كي بايد بدون حمايت، پاسخ قاطع و بازدارنده باقي بماند؟!
پرسش اساسي اينجاست كه چرا جنگلبانان ما كه از نيروهاي خط مقدم دفاع از امنيت و تنوع زيستي كشور هستند، اينگونه بيدفاع، تنها با يك دست لباس لجني، يك جفت پوتين سربازي و حتي دريغ از يك قطعه كارت شناسايي رسمي و دولتي و فارغ از هرگونه آموزش نظامي و دفاع شخصي در برابر مافياي تا دندان مسلح بيرحم چوب و زمين قرار بگيرند؟
چرا مجرمان تعرض به طبيعت و جان حافظان منابع طبيعي و محيط زيست به خانوادههاي ايشان هم رحم نميكنند و بعد دستگيري اوليه توسط حافظان طبيعت در قبال يك بازجويي ساده انتظامي و يك قرار وثيقه ناچيز و بيارزش، آزادانه در جامعه پرسه زده و دستگاه عظيم قضايي در برخورد با اين بزهكاران سابقهدار، آنچنانكه بايد قاطعيت نشان نداده و مظلوميت اين عزيزان سالهاست به بايگاني بيتوجهي سپرده شده است؟
امنيت شغلي و اخيرا جاني جنگلبانان در پايينترين سطح ممكن قرار دارد؛ به گونهاي كه در بررسيهاي ميداني، مشخص شد اين عزيزان، نه سلاحي براي دفاع از خود داشته، نه بيمه و حمايت موثري از دستگاه متولي منابع طبيعي كشور و نه حتي جايگاه اجتماعي، درخور فداكاريهايشان! اين مظلوميت مضاعف، نتيجه سالها بيتوجهي و سهلانگاري چه كساني ميتواند باشد؟!
پروندههاي جنايي مرتبط با حمله به جنگلبانان و محيطبانان كشور و شهادت جمع كثيري از اين عزيزان به همراه فهرستي بلندبالا از ضرب و شتم، تيراندازي، تهديد به مرگ، تخريب اموال و حالا كاردكشي در ملاعام است. همه اينها در حالي است كه آمار دستگيريها درخور توجه ولي متاسفانه مجازاتهاي تعيين شده در برابر حجم جرايم، به طرز شرمآوري ناچيز و ميزان جرايم در مقابل بزه انتسابي، بسيار بسيار اندك و اكثر مواقع بازدارندگي لازم را ندارد.
وقت آن رسيده كه دولت، قوه قضاييه، نهادهاي مدني و كنشگران اجتماعي، به جاي صدور بيانيههاي كليشهاي، حمايت عملي و فوري از جنگلبانان و محيطبانان كشور را در دستور كار قرار داده و تمامي تلاش شان در اين برهه از زمان، در جهت ارتقاي سطح معيشت، امنيت شغلي و شأن اجتماعي اين قشر زحمتكش باشد تا آنها بدانند كه براي حفاظت از انفال و ثروتهاي عمومي، پشتشان خالي نيست و جامعه قدردان فداكاريهاي آنهاست.
تجهيز حافظان طبيعت به ابزار دفاع شخصي و وسايل ارتباطي مدرن به همراه تصويب قوانين سختگيرانه و بازدارنده براي برخورد با قاچاقچيان چوب و زمينخواران با ايجاد سازوكار ويژه انتظامي و قضايي براي رسيدگي فوري و قاطع به پروندههاي منابع طبيعي به ويژه تعرض و حمله به جنگلبانان نيز ديگر راهكار ساماندهي به اين اوضاع است.
امروز، جنگلبانان ما در خط مقدم يك جنگ نابرابر ايستادهاند؛ جنگي ميان وجدان و طمع، ميان زندگي و مرگ. اگر جامعه، مسوولان، مديران منابع طبيعي و كنشگران اجتماعي پشت اين قشر مظلوم نايستند، فردا ديگر چيزي از جنگلها و منابع طبيعي كشور براي دفاع باقي نخواهد ماند.
جنگلبانان و محيطبانان كشور ايران عزيزمان، قهرمانان گمنام اين سرزمينند. خاموشي ما در قبال رنج و خون آنها، خيانتي نابخشودني به نسلهاي آينده و ميراث طبيعي اين مرز و بوم است. صدايشان باشيم و حاميشان شويم، پيش از آنكه زياد دير شود.
كارشناس ارشد جنگلشناسي
و اكولوژي جنگل