• 1404 يکشنبه 23 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6137 -
  • 1404 يکشنبه 23 شهريور

گزارشي اسنادي - پژوهشي - روزنامه‌نگاري از چگونگي «تجارت و صنعت ابريشم‌بافي ايران» از عصر ساسانيان تا از بين رفتن آن در عصر قاجار و پهلوي -۱

تلاش روم براي دستيابي به صنعت ابريشم ايران

جوهر علم همچو زر باشد / كه چو شد كهنه تازه‌تر باشد (اوحدي مراغه‌اي)

مريم مهدوي اصل 

اشاره - هرگز فكر نمي‌كردم، هنگام پژوهش روي اسناد تاريخي به اين آگاهي دست پيدا كنم كه حتما بايد تاريخ امپراتوري ايران باستان از آغاز تا امروز را در به‌هم‌پيوستگي و ادامه‌ يافتن زماني و مكاني مورد مطالعه و بررسي قرار داد. يك نمونه آن، گزارش‌ روز يكشنبه ۳۱فروردين ۱۴۰۴ با تيتر «دسترسي به جاده ابريشم آغاز تهاجم اروپا به آسيا بود» است كه از امروز در ادامه سلسله گزارش «تجارت و صنعت ابريشم‌بافي ايران» و در چندين قسمت تقديم خوانندگان گرامي روزنامه اعتماد مي‌شود، چراكه بدون آگاهي از تاريخ گذشته، نه تنها هرگز نمي‌توان در زمان حال زندگي كرد، بلكه غيرممكن است بر تاريكي آينده چيره شويم، تا ادامه‌دهنده جهان روشنايي بشويم كه چندين هزار سال حافظه تاريخ كهن ايران باستان را در خود به يادگاري ديرپا داريم.

 بنابراين جاده‌ «ابريشم خاكي» در سفرنامه ماركوپولو رومي و جاده «ابريشم آبي» در سفرنامه ما هُوان چيني كه امروز در ستون كتابشناسي معرفي مي‌شود، از جمله اسناد تاريخي هستند كه به خوبي به بخش‌هايي از واقعيت‌هاي جاري آن دوره تاريخي ايران در عصر حكومت ايلخانان مغول و سپس تيمور گوركاني پرداخته‌اند. زماني ‌كه اين سفرنامه‌هاي تاريخي در كنار اسناد حكومتي معاصر ايران قرار مي‌گيرد، به بازگشايي رازهاي سر به مُهري مي‌پردازند كه نشان‌دهنده آسيب‌هاي به ‌شدت مخرب‌تر انگليس و فرانسه به فرهنگ و هنر و تجارت ايران، البته بسيار فراتر از جغرافياي تاريخي، فرهنگي و تجاري ايران باستان است كه حتي حمله مغول‌ها به ايران هم نتوانسته بود چنين آسيب‌هاي ويرانگري از خود برجاي بگذارد. پس براي برون‌رفت از اين دوران تاريك و سياه، چاره‌اي نيست جز شناختن تاريخ و رسيدن به آگاهي از آنچه بوده‌ايم، مي‌توانيم باشيم و برنامه‌ريزي براي ادامه زندگي در جهان جهاني شدن فرهنگ‌هاي باستاني.

امپراتوري ساسانيان و تجارت بين شرق و غرب 

در كتاب چهارم «ايرانشهر»، با عنوان «اقتصاد و عمران» و در فصل چهارم آن با عنوان «حرفه‌ها و پيشه‌ها» كه مهندس رضا نيازمند، مديرعامل سازمان مديريت صنعتي، نماينده دولت در بانك توسعه صنعتي و معدني ايران، استاد حسابداري قيمت تمام شده و مديريت صنعتي و معاون وزارت اقتصاد آن را نوشته و همچنين علي‌اصغر حكمت، رييس كميسيون ملي يونسكو در ايران در سال ۱۳۴۳ش. بر آن مقدمه‌ نوشته، در خصوص صنعت نساجي ايران با موضوع ابريشم نوشته شده است: «... اولين نشاني از وجود پارچه بافته شده در ايران به دست آمده متعلق به ۴۰۰۰سال قبل از ميلاد است كه از حفريات شوش به دست آمده است...و فردوسي، جمشيد را مخترع دستگاه بافندگي مي‌داند... در ۲۷۰۰ - ۲۵۰۰ سال قبل از ميلاد بافندگي به‌طور كامل و ظريف‌تر معمول شده و اين بافندگي هم به صورت بافت با سيم‌هاي طلا و نقره و هم به صورت بافت پارچه‌هايي از پشم گوسفند و موي بز پيشرفت كرده است... ايرانيان دوره ساساني انحصار تجارت ابريشم را بين چين و مغرب زمين در دست داشتند و خود دستگاه‌هاي بافندگي پارچه ابريشمي ايجاد كردند كه به زودي در تمام خاورميانه شهرت و رواج يافت. مراكز عمده ابريشم‌بافي و پارچه حرير در استان خوزستان (شوش سابق) قرار داشت. در شوشتر و دزفول و جندي‌شاپور انواع مختلف حرير و پارچه ابريشمي بافته مي‌شد كه هم به مصرف داخلي مي‌رسيد و هم به كشورهاي ديگر صادر مي‌گرديد. در زمان شاپور اول (۲۴۱ تا ۲۷۲ م.) پس از فتح انطاكيه بافندگان آرامي به خوزستان آورده شدند. بعضي از پارچه‌هاي ابريشمي كه در كليساهاي اروپا باقي مانده به‌طور قطع متعلق به دوره ساساني است و اين مطلب با مقايسه طرح اين پارچه‌ها و طرح لباس‌هايي كه در نقوش «طاق بستان» نزديك كرمانشاه ديده مي‌شود و به زمان خسرو دوم (۵۹۰ تا ۶۲۹م.) تعلق دارد، ثابت مي‌گردد. قطعات متعدد پارچه ابريشمي كه داراي مناظر شكار است به دستگاه‌هاي بافندگي ايران قرن ششم و هفتم ميلادي نسبت داده شده است. در مجموعه موزه متروپوليتن امريكا چند قطعه از اينگونه منسوجات كه براي تهيه لباس به كار مي‌رفته، ديده مي‌شود. پارچه‌هاي ابريشمي جديدتر كه شايد به بعد از قرن ششم و هفتم تعلق داشته باشد اسلوب كامل شده ساساني را نشان مي‌دهد.»

همچنين در بخش ديگري از همين كتاب «ايرانشهر»، با عنوان «نساجي ابريشمي و زري» نوشته شده است: «صنعت زري‌بافي در ايران در زمان قديم بسيار اهميت داشته و به منتهي درجه كمال رسيده بود، نساجان مواد گرانبهايي را از قبيل ابريشم و مفتول سيم و زر در پارچه‌ به كار مي‌بردند و منسوجات زري بسيار نفيس و بي‌نظيري مي‌بافتند. نمونه اين نوع پارچه‌هاي گرانبهاي قديمي اكنون در موزه‌هاي اروپا و كليسا‌هاي قديمي موجود و محفوظ است. در قرون وسطي فرانسويان نمي‌دانستند كه اين پارچه‌ها محصول كدام يك از كشورهاي دنيا هستند. همين ‌قدر مي‌دانستند كه اين منسوجات از كشورهاي دور خاوري كه در آن طرف دريا هستند به اروپا آورده مي‌شوند. غالبا سياحان با عزم و بلند همت با زحمات زيادي نمونه آنها را به كشورهاي باختري مي‌آوردند و ثروتمنداني كه مالك آنها بودند مانند جواهر قيمتي در حفظ آنها مي‌كوشيدند، پاره‌اي از ثروتمندان هم براي نشان دادن خلوص عقيده و ايمان آنها را به كليساها تقديم مي‌كردند تا براي پوشش صندوق‌هاي محتوي يادگاري‌هاي مقدس به كار روند ولي بدبختانه توفان خطرناك انقلابات اين يادگاري‌هاي قديمي را از ميان برد و اكنون فقط قطعاتي از اين منسوجات در بعضي از كليساها مخصوصا مانس (Mans) و سانس (Sens) و شينون (Chinon) و بايون (Bayonne) محفوظ مانده كه به عظمت و تمدن باستاني ايران گواهي مي‌دهند. آلماني‌ها پارچه كفن شارلماني را كه از منسوجات ايران بوده در اكس لاشاپل (Aix La Chapelle) حفظ كرده‌اند. در شهر كلني (Cologne) و خزائن كليساهاي سنت اورسول (Sainte Ursule) و سن كونيبر (Saint Cunibert) نمونه‌هايي از تافته‌هاي ايراني متعلق به قرن ششم و هشتم باقي مانده است. در قرن دوم ميلادي مردم آسياي مركزي با ابريشم آشنايي داشتند، زيرا چيني‌ها آن را به شكل نخ به آن نواحي صادر مي‌كردند. پارث‌ها نيز در دوران اقتدار خود نساجان قابلي داشتند كه منسوجات پشمي و كتاني خوبي براي آنها مي‌بافتند و بعدها طرز بافتن پارچه‌هاي ابريشمي را دريافتند و چون مي‌خواستند اين صنعت منحصرا به خودشان تعلق داشته باشد و ديگران از اسرار آن آگاه نگردند تمام ابريشم چين را به ايران وارد مي‌كردند و پس از آنكه به صورت پارچه در مي‌آوردند به كشورهاي ديگر صادر مي‌نمودند. در قرن چهارم ميلادي ايرانيان تجارت با شرق اقصي را منحصر به خود كرده بودند و پارچه‌هايي كه از راه زميني به ساحل مالابار وارد مي‌شد و همچنين مصنوعات چيني كه از راه دريا به وسيله كشتي‌ها به هندوستان جنوبي و جزيره سيلان مي‌رسيد همه را يكجا مي‌خريدند و بعد به آسياي صغير و ممالك ديگر صادر مي‌كردند، بنابراين تجارت شرق و غرب منحصرا به آنها اختصاص داشت... .»

نقشه امپراتوري بيزانس براي ابريشم ايران

در همين‌ راستا، در حالي كه زمان پادشاهي يوستينيانوس [ژوستي‌نين]، امپراتور روم شرقي برابر بود با پادشاهي خسرو يكم يا انوشيروان دادگر از پادشاهان ساساني امپراتوري ايران باستان (۵79-۵31م.)، ويل دورانت در كتاب «تاريخ تمدن، عصر ايمان» در بخشي از فصل تمدن بيزانسي (565-326م.) نوشته است: «در حدود سال ۵۵۲م. برخي از راهبان نسطوري آسياي مركزي يوستينيانوس [امپراتور شرقي اروپا] را به پيشنهاد خود مبني بر تدارك يك منبع مستقل ابريشم علاقه‌مند ساختند. اگر به خاطر آوريم كه يونان و روم به خاطر تسلط بر راه‌هاي بازرگاني چين و هند چه جنگهاي بسياري با ايران كردند و نام «راه ابريشم» را كه به معابر شمالي منتهي به خاور دور داده شده بود در نظر آوريم و همچنين به نام سريكا (سرزمين ابريشم) كه روميان به چين داده بودند و نام سرينديا كه به منطقه بين چين و هند داده شده بود؛ توجه كنيم، خواهيم فهميد كه چرا يوستينيانوس مشتاقانه پيشنهاد مزبور را پذيرفت. آن راهبان به آسياي مركزي بازگشتند و مقداري تخم كرم ابريشم و شايد هم چند نهال توت، با خود آوردند. يك صنعت ابريشم‌سازي كوچك در يونان وجود داشت، اما به كرم ابريشم وحشي متكي بود كه از برگ بلوط، زبان گنجشك يا سرو تغذيه مي‌كرد. در اين دوران توليد ابريشم، مخصوصا در سوريه و يونان، به صنعت مهمي تبديل شده؛ اين صنعت در پلوپوتز چنان توسعه يافت كه موجب شد نام جديد مورئا - يعني سرزمين درخت توت (موروس آلبا) - به آن شبه جزيره داده شود. در قسطنطنيه بافتن برخي پارچه‌هاي ابريشمين و ساختن رنگهاي ارغواني در انحصار دولت بود و در كارگاه‌هايي كه در كاخ امپراتوري يا نزديك آن واقع شده بودند، انجام مي‌گرفت. استفاده از پارچه‌هاي ابريشمين و رنگين فقط براي كارمندان عاليرتبه دولت مجاز بود و گرانبهاترين آنها خاص اعضاي خانواده سلطنتي بود. وقتي كه صنعتگران خصوصي به‌طور مخفي و قاچاقي پارچه‌هاي مشابهي توليد كردند و به اشخاص عادي فروختند، يوستينيانوس اين «بازار سياه» را با رفع بسياري از محدوديت‌هاي استعمال پارچه‌هاي ابريشمين و رنگين تجملي از ميان برد؛ سيل پارچه‌هاي دولتي را به قيمتي كه رقابت با آن براي توليدكننده‌هاي خصوصي ممكن نبود به دكانها سرازير كرد و وقتي رقابت خاتمه يافت، دولت قيمت‌ها را بالا برد. يوستينيانوس با پيروي از رويه ديوكلتيانوس كوشيد تا نظارت دولت را بر تمام قيمت‌ها و دستمزدها برقرار كند. پس ‌از طاعون سال ۵۴۲ از شماره كارگران كاسته شد، دستمزدها بالا رفت و قيمتها اوج گرفت. يوستينيانوس، مانند پارلمنت انگلستان در۱۳۵۱ پس‌از طاعون ۱۳۴۸ سعي كرد تا با صدور فرماني درباره قيمت‌ها و دستمزدها كارفرمايان و مصرف‌كنندگان را ياري كند... از قرن پنجم تا پانزدهم، قسطنطنيه به عنوان بزرگ‌ترين بازار و مركز كشتيراني جهان باقي ماند. اسكندريه كه اين تفوق را از قرن سوم ق‌م [قبل از ميلاد] حفظ كرده بود، اكنون از حيث تجارت پايين‌تر از انطاكيه بود. سوريه به نيروي تجارت و صنعت ترقي كرد؛ سوريه ميان ايران و قسطنطنيه و قسطنطنيه و مصر واقع بود؛ بازرگانانش جسور و مدبر بودند و فقط يونانيان فعال و با حرارت بودند كه مي‌توانستند از حيث وسعت معاملات و اعمال طرق مدبرانه با آنان رقابت كنند. گسترش آنان در سراسر امپراتوري عاملي بود در شرقي ساختن آداب و هنرها كه مشخص امپراتوري بيزانس بود، چون راه بازرگاني قديم سوريه به آسياي مركزي از ايران مخاصم مي‌گذشت، يوستينيانوس كوشيد تا با برقراري روابط حسنه با حميري‌هاي جنوب باختري عربستان و پادشاهان حبشه كه بر دروازه‌هاي جنوبي درياي سرخ تسلط داشتند، راه تجارتي جديدي بيابد. سفينه‌هاي بازرگاني بيزانسي از اين تنگه‌ها و اقيانوس هند به جانب بنادر هندوستان ره مي‌سپردند؛ اما تسلط ايران بر آن بندرها همآنقدر هزينه‌هاي اضافي بر اين تجارت تحميل مي‌كرد كه عبور از راه‌هاي قديم. يوستينيانوس چون از اين راه هم خيري نديد، تاسيس بندرهايي را در ساحل درياي سياه تشويق كرد، كالاهاي بازرگاني از اين بندرها به كولخيس و از آنجا با كاروان به سغد مي‌رفت و در آنجا بازرگانان چيني و اروپايي مي‌توانستند بدون مداخله و بازرسي ايران معاملات خود را انجام دهند. آمد و شد رو به افزايش در اين راه شمالي، سرينديا را به ذروه ثروت و هنر قرون وسطايي آن رساند. در همين ضمن، تجارت يونان بازارهاي سابق خود را در غرب همچنان در دست داشت... .»

سپس در بخش ديگري از كتاب «ايرانشهر»، با عنوان «نساجي ابريشمي و زري» نوشته شده كه در قرن نهم خراسان و گرگان و طبرستان و آذربايجان و گيلان و كردستان و فارس ممتازترين ايالات امپراتوري اسلام محسوب مي‌شدند و صنعت حريربافي در اين ايالات رونق داشت و مهم‌ترين منبع عايدات آنها بود. المقدسي، جغرافيادان عرب مي‌نويسد: «شهرهاي شوشتر و يزد و فسا در بافتن منسوجات ابريشمي مشهور مي‌باشند مخصوصا فسا در تهيه مصنوعات مختلف بر تمام شهرها برتري دارد. در اين شهر انواع پارچه‌هاي تافته و زري را مي‌بافند كه با طلا و نقره زينت يافته و نظير آنها در هيچ جاي دنيا ديده نمي‌شود. منسوجات پشمي و ابريشمي فسا در همه‌ جا طالب دارد و اشخاص ثروتمند و با سليقه در خريد آنها با هم رقابت مي‌كنند و از آنها البسه فاخري براي خود مي‌دوزند.»... تئوفيل كشيش معروف كه در قرن دوازدهم مي‌زيسته است كتابي راجع به مينياتور و زرگري نوشته و در اين باب توضيحاتي مي‌دهد. او مي‌نويسد: «طلا و نقره را با زحمت زياد آنقدر مي‌كوبند تا ورقه‌هاي نازكي به دست‌ آيد و بتوان آنها را به دور نخ پيچيد و براي تزيين در منسوجات زري به كار برد.» در قرن سيزدهم م. صنعت نساجي ايران شهرت عالمگيري داشت، مخصوصا زري‌هاي يزدي در تمام دنيا ارزش قابل ملاحظه‌اي داشته و همه‌ ساله از اين شهر مقدار زيادي پارچه‌هاي نفيس زري به كشورهاي باختري و كشورهاي شرق اقصي صادر مي‌گرديد. در ساير شهرها ي ايران هم از قبيل نيشابور، مرو، اصفهان، شوشتر و شيراز پارچه‌بافي معمول بود و پارچه‌هاي ابريشمي و پنبه‌اي منقوش از كارخانه‌هاي اين شهرها بيرون مي‌آمده است.

ماركوپولو و جاده «ابريشم خاكي» 

سينتا هلمز كه در زمان حكومت پهلوي دوم در ايران بوده، در سفرنامه خود با عنوان «خاطرات همسر سفير»، با ترجمه اسماعيل زند در سال ۱۳۷۰ نوشته است: «سرگذشت نيشابور حكايت از سرگذشت غم‌انگيز اين خطه دارد. نيشابور در زمان شاپور اول ساساني (۲71- ۲40م.) بنا گرديد و به عنوان... مركز تجارت رونق گرفت و در طي قرون متمادي مركز مبادلات ابريشم، فرش، ادويه، رنگ و فيروزه كه از معدني محلي به دست مي‌آمد، محسوب مي‌شد... در ۱۲۱۹م. (۶۱۵ق.) قشون چنگيزخان اين شهر را ويران و موجودي زنده در آن باقي نگذاشت.»

اين در حالي‌ است كه ماركوپولو هنگام سفر از راه جاده ابريشم خاكي در سال‌هاي (۱۲۷۱ تا ۱۲۹۵م.) كه همزمان بوده با حكومت ارغون، ايلخان مغول در ايران و دوره قرون وسطي در اروپا، در كتاب خود به نام «سفرنامه ماركوپولو» با مقدمه جان ماسفيلد و ترجمه حبيب‌الله صحيحي در سال ۱۳۵۰ خورشيدي نوشته است: «...گرجستان و ارمنستان و قسمت‌هاي مجاور آن در ايران طي قرون و اعصار به پرورش كرم ابريشم و تجارت پارچه‌هاي ابريشمين اشتغال داشتند... دريانوردان ژن اخيرا شروع به كشتي‌راني در آن [درياي باكو در گرجستان] نموده و از آنجا ابريشم معروف گيلان را صادر مي‌كنند... شهر زيباي تفليس... صنعت ابريشم و اجناس ديگر در آنجا رواج دارد... در بغداد كارخانه‌اي هست كه در آن پارچه‌هاي زربفت و حريرهاي گل‌دار و مخمل‌هاي منقوش به صور پرندگان و حيوانات مي‌بافند... شهر تبريز... شغل عمده ساكنان آن بازرگاني و كارخانه‌داري است.

در اين كارخانه‌ها پارچه‌هاي ابريشمي و زري‌هاي قيمتي مي‌بافند. موقعيت تجاري اين شهر به قدري خوب است كه بازرگانان از همه طرف، از هندوستان، بغداد، موصل و هرمز براي خريد و فروش به آنجا مي‌آيند... در شهرها مردم به صنعت پارچه‌بافي مخصوصا پارچه‌هايي كه قسمت عمده‌اش از طلا و ابريشم است، مي‌پردازند... يزد شهر بزرگي است كه از لحاظ تجارت و رفت‌وآمد نقطه مهمي به شمار مي‌رود يك نوع پارچه ابريشمي و طلايي در آنجا بافته مي‌شود كه موسوم است به (پارچه يزدي) و به همه جاي دنيا صادر مي‌شود... كرمان كشوري است در حدود شرق ايران... زنان و دختران، با سوزن، گلدوزي‌هاي زيبايي از ابريشم و طلا با رنگ‌ها و نقش‌هاي مختلف درست مي‌كنند و در تزيين پرده‌ها و لحاف‌ها و بالش‌هاي اغنيا به كار مي‌برند... بالاخره به ساحل اقيانوس مي‌رسيد. در نزديكي ساحل جزيره‌اي است كه در آن شهر هرمز بنا شده اين شهر محل رفت و آمد و داد و ستد بازرگانان هندي است كه با خود ادويه و دارو و سنگهاي قيمتي و مرواريد و منسوجات زربفت و دندان فيل (عاج) و كالاهاي ديگر مي‌آورند. در اينجا اجناس خود را به تجاري واگذار مي‌كنند كه وسيله توزيع آنها را در تمام دنيا دارند. هرمز مركز تجارتي 

بزرگي است و... .» 

ادامه دارد...  

٭ روزنامه‌نگار و پژوهشگر 

 منابع: كتابخانه‌هاي شماره يك

 و ايرانشناسي مجلس و همچنين كتاب «نمايه‌نامه ‌تحليلي ‌‌موضوعي سفرنامه‌هاي ترجمه ‌‌شده سياحان ‌انگليسي درباره‌ ايران» با پژوهش آزاده حيدري.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون