بازسازي اعتماد بازتعريف ايران
اعظم دهصوفياني
با آغاز حمله نظامي اسراييل به ايران در شامگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، جامعه ايراني وارد مرحلهاي از اضطراب، مقاومت و بازانديشي شد. در واكنش به اين وضعيت، انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات دوازده نشست تخصصي با عنوان «همبستگي اجتماعي و دفاع ملي» را از ۱۱ تير تا ۱۲ شهريور برگزار كرد. اين نشستها با تمركز بر مطالعات فرهنگي و ارتباطات، به بررسي ابعاد اجتماعي، رسانهاي، اقتصادي، فرهنگي و معنايي جنگ پرداختند. ۵۵ چهره علمي، فرهنگي، مدني، هنري، رسانهاي و دولتي در اين نشستها به واكاوي عوامل تقويتكننده و تهديدكننده همبستگي اجتماعي پرداختند. اين يادداشت، مرور و تحليلي است بر تجربه اين نشستها و تأملي بر ظرفيتها و تهديدهاي انسجام اجتماعي در ايران امروز.
ايران؛ دال مركزي يا پديدهاي مصادره شده
در اين نشستها، «ايران» نه صرفا يك كشور، بلكه يك دال معنايي پيچيده و چندوجهي معرفي شد. تقليل آن به نماد ايدئولوژيك يا نماينده يك گروه خاص، موجب حذف تجربههاي زيسته و تضعيف حس تعلق جمعي ميشود. قدرت معنايي ايران زماني شكل ميگيرد كه روايت آن بتواند در ذهنيت جامعه داخلي و جهاني جا بگيرد و مجموعهاي از ارزشها را نمايندگي كند. ايران بايد خانهاي باشد كه هيچ ايراني از آن بيرون نيفتد.
عدالت اجتماعي؛ پيوند رفاه و تعلق
يكي از محورهاي مهم نشستها، پيوند عدالت اجتماعي با همبستگي ملي بود. فقر، نابرابري و بيعدالتي، حس تعلق به وطن را براي برخي كمرنگ كرده است. تجربه جنگ نشان داد كه اسراييل نتوانست مردم ايران را عليه كشورشان تحريك كند، اما نارضايتيهاي اجتماعي پساجنگي هشدار ميدهند كه رفاه و عدالت، پيششرطهاي انسجاماند. روايتهايي از مردم، نشان دادند كه بيتوجهي به رفاه ميتواند زمينهساز نفوذ و بياعتمادي شود.
نهادهاي علمي از ظرفيت گفتوگو تا محدوديت
در شرايط بحراني، آنچه جامعه را حفظ ميكند، توانايي توليد معنا و خلق روايتهاي همدلانه است. دانشگاهها و انجمنهاي علمي بسترهايي براي نقد قدرت و مشاركت اجتماعياند. با اين حال، محدودسازي فعاليت اين نهادها، ازجمله تعطيلي خانه انديشمندان علوم انساني توسط شهرداري، نشاندهنده سياستهايي است كه به جاي تقويت مشاركت، به حذف ظرفيتهاي گفتوگويي گرايش دارند. انتظار ميرفت پس از دفاع ميهني، حاكميت با نگاهي عقلانيتر به نقش نهادهاي مدني توجه كند، اما آنچه رخ داد، بيشتر نشاندهنده بياعتمادي به خرد جمعي بود.
رسانهها؛ روايتگري در لحظههاي بحراني
رسانهها در بحرانها نقش حياتي دارند. صداوسيما در پوشش سريع موفق بود، اما در ارايه روايتهاي انساني و تحليلي ناكام ماند. روايتهاي رسمي بيشتر شورآفرين بودند تا تبيينگر و همين فاصله ميان واقعيت زيسته مردم و تصويرسازي رسانهاي، اعتماد عمومي را تضعيف كرد. نگاه امنيتي به رسانهها و اعطاي رانت به صدا و سيما، مانع شكلگيري روايتهاي متكثر شد و روزنامهنگاران مستقل را از ميدان روايتگري كنار زد. قدرت روايت، قدرت تاثيرگذاري است و روايتگري، نه بازنمايي گذشته، بلكه ساختن آينده است.
فرهنگ و هنر؛ روايتگري مستقل در غياب رسانههاي جهاني
در غياب رسانههاي بينالمللي و در شرايط سانسور جهاني به نفع اسراييل، هنرمندان ايراني، به ويژه نسل جوان، با آثار خود شكاف رسانهاي را پر كردند. آنان تصويري انساني، مستقل و اميدبخش از ايران ارايه دادند كه نه در خدمت تبليغات رسمي بود و نه در تقابل با مردم. با وجود دشواريها، از جمله قطعي اينترنت و برچسبزنيهاي داخلي، اين روايتها توانستند بخشي از تصوير ايران را به جهان منتقل كنند. نظرسنجيها نشان ميدهند كه اگرچه گفتمان رسمي ايران قدرت معنايي خلق نكرده، اما نگاه جهاني به فرهنگ و هنر ايراني همچنان مثبت است.
نسلهاي جديد؛ غايبان ميدان معنا
كودكان، نوجوانان و جوانان در روايتهاي رسانهاي كه ناديده گرفته شدند. تجربه زيسته آنان از جنگ، اگر ديده نشود، به تروما و انزوا تبديل خواهد شد. خشونت تصويري، فقدان صداي همدلانه و نبود آموزشهاي وطندوستانه، چالشهاي جدي در مواجهه با نسل جديد هستند. در رسانههاي رسمي، جاي پيامهايي چون «بچهها، شما در امنيت هستيد» خالي بود. محتواي آموزشي مستقيم و غيرمستقيم درباره زندگي در شرايط جنگ، غايب بود. به جاي آن، نمايش موشكها و اسلحهها، خشونت تصويري را به كودكان تحميل كرد؛ تصاويري كه نه تنها آموزنده نبودند، بلكه اضطراب و ترس را تشديد كردند. نسل جديد نياز دارد تا ديده شود، شنيده شود و در روايتهاي ملي جايگاهي واقعي داشته باشد.