يادداشتي بر نمايش «نيمه تاريك ماه»
نيمه تاريك اقتباس
علي حسينپور
نمايش «نيمه تاريك ماه» به كارگرداني داوود بنياردلان -كه پيشتر در سال ۹۸ نيز روي صحنه رفته بود- اقتباسي كاملا وفادار از فيلم ايتاليايي مشهور غريبههاي تمامعيار به كارگرداني پائولو ژنووزه و گروهي از نويسندگان است؛ فيلمي كه بازسازيهاي متعددش نشان ميدهد فيلمنامهاش تا چه اندازه مورد توجه قرار گرفته. با اين حال، ترجيح ميدهم براي اجراي بنياردلان از واژه «اقتباس» استفاده نكنم؛ زيرا اقتباس، چه وفادار و چه آزاد، فراتر از بازسازي صرف است: حاصل خوانش شخصي مولف از متن مبدا كه در سطحي بالاتر ميتواند به رابطهاي از جنس ديالكتيك ميان اثر تازه و اثر اصلي منجر شود. ازاينرو، مناسبتر ميدانم اجراي كنوني را «بازسازي» بنامم.
كارگرداني اين نمايش چيزي جز اجراي وفادار فليمنامه نيست؛ بنابراين هر نقدي بر نمايش، عملا نقد همان فيلمنامه خواهد بود و اگر بنياردلان همين روش را براي اجراي متني كلاسيك، مثلا هملت شكسپير، به كار ميبرد، حاصل را ميشد نوعي «تئاتر موزهاي» دانست. در اين بحث، شايد تنها نكته جالب اثر، اقتباس -يا به عقيده بنده بازسازي- از مديوم سينما به تئاتر باشد. البته اين هم امر نادري نيست، اما چون اين اتفاق حداقل در ايران كمتر رخ ميدهد و معمولا بالعكس آن است -يعني اقتباس از مديوم تئاتر يا مديومهاي ديگر به مديوم سينما- كه علت آن را ميتوان قدمت كمتر هنر سينما در نسبت با ديگر هنرها دانست، ميتواند نكته درخور توجهي باشد كه البته به شكلي ناموفق رخ داده است. هرچند، فيلم يك ويژگي دارد كه آن را به تئاتر نزديك ميكند و آن محدوديت مكاني و روايت در يك فضاي بسته، يعني خانه است. احتمالا به همين خاطر است كه كارگردان اين نمايش يا كارگردانان ديگر كه از اين فيلم براي بازسازي يا اقتباس در نمايششان استفاده ميكنند، تصور ميكنند اين فيلم ميتواند اثر مناسبي براي يك اجراي تئاتر باشد. البته نمايش در سالن شهرزاد به روي صحنه ميرود و كارگردان خود نيز اذعان كرده كه اجرايش براي مخاطب عام است؛ ازاين رو، شايد برخي بحثهاي انتقادي اساسا درباره چنين اجرايي موضوعيت نداشته باشد. با اين حال نميتوان از نقاط قوت نمايش چشم پوشيد. ريتم اثر روان است و حتي تماشاگراني كه پيشتر فيلم غريبههاي تمامعيار را ديده و داستان را به خوبي ميشناسند، از جريان روايت خسته نميشوند. البته همين تاكيد كارگردان بر حفظ ريتم باعث شده، نمايش از برخي موقعيتهاي داستاني با شتاب عبور كند و در نتيجه روابط و پيوندهاي علّي آنها به درستي شكل نگيرد يا ناقص بماند.
بازي بهزاد عمراني و سياوش صفاريانپور خوب است. هر دو توانستهاند وجه كمدي شخصيتهايشان را به خوبي بيرون بكشند و با شناخت درست از نقش، بازيهايي ارايه دهند كه در موقعيت مينشيند. حتي كارگردان سعي كرده بازيگري انتخاب كند -يعني بهزاد عمراني- كه از لحاظ ظاهري نيز شبيه به شخصيت فيلم باشد، اما متاسفانه بقيه بازيها چنگي به دل نميزند.
طراحي صحنه و اكسسوريها كاملا رئاليستي است و در امتداد همان رويكرد وفادار به متن پيش ميرود. صحنه به سه بخش و سه ميز تقسيم شده كه از اين نظر نيز بازآفريني مستقيم فضاي فيلم ايتاليايي به نظر ميرسد.
البته كارگردان تلاش كرده با چند تمهيد اجرايي، نمايش را فراتر از صرف بازسازي متن پيش ببرد. بهطور مثال در صحنهاي كه اتفاقا فقط در همان صحنه ويديو پروژكشن خاموش ميشود، نمايش به اسلوموشن ميرود. اين اجراي اسلوموشن به خوبي صورت نميگيرد و بازيگران در آن ناهماهنگاند كه حتي خندهدار نيز به نظر ميرسد. علاوه بر اين، اين تمهيد هيچ دليل اجرايي و كاركرد تئاتري مشخصي ندارد. تمهيد ديگر كارگردان، استفاده از دوربين و ويديوپروژكشن مذكور است كه تقريبا در تمام طول نمايش -جز در چند صحنه خاص- حركات بازيگران را روي اسكرين عقب صحنه نمايش ميدهد. اين تنها بخش جالب اجراست، چراكه تا حدي نقش راوي مستقل را ايفا ميكند. در برخي لحظات با كلوزآپ يا اينسرت، نوعي پيشگويي وقايع را برعهده ميگيرد و كاركردي شبيه «راوي داناي كل» پيدا ميكند. از منظر نشانهشناختي و در پيوند با محتواي نمايش نيز ميتوان آن را همچون آينهاي دانست كه رفتارها، روابط و درونيات شخصيتها را بازتاب ميدهد. اين بخش شايد تنها تلاش خلاقانه كارگردان براي تبديل فيلم ايتاليايي به يك اجراي تئاتري باشد.
نكتهاي كه در كل نمايش برجسته شده، موضوع ماهگرفتگي است؛ مفهومي كه با برملا شدن درونيات و اسرار شخصيتها ارتباط دارد و نام نمايش -همنام با يكي از آلبومهاي پينك فلويد- براساس همين امر انتخاب شده است. براساس اين ماهگرفتگي، نمايش سويههاي اسطورهاي نيز پيدا ميكند كه البته در آن عميق نميشود.