• 1404 شنبه 5 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6148 -
  • 1404 شنبه 5 مهر

سيماي سید حسن نصرالله در آينه‌اي ديگر

فراتر از مقاومت

عباس خامه‌يار

در تاريخ معاصر خاورميانه شخصيت‌هايي پديد آمده‌اند كه نامشان با ايستادگي، آرمان‌خواهي و مديريت در بحران گره خورده است. سيدحسن نصرالله بي‌ترديد يكي از برجسته‌ترين اين چهره‌هاست؛ رهبري كه توانست از دل جامعه‌اي چندپاره و درگير اختلافات مذهبي و سياسي، نهضتي منسجم بسازد و آن را به يكي از بازيگران اصلي معادلات منطقه‌اي بدل كند.

او تنها يك فرمانده نظامي نبود، بلكه روحاني‌اي بود كه سياست، دين، مقاومت و عقلانيت را درهم آميخت و در دوره‌اي كه بسياري از جنبش‌ها به بن‌بست رسيده بودند، الگويي تازه از «مقاومت هوشمند» ارايه كرد؛ الگويي كه نه‌تنها در لبنان، بلكه در سراسر منطقه الهام‌بخش شد. سالگرد درگذشت او فرصتي است تا با نگاهي متفاوت و فارغ از روايت‌هاي تكراري رسانه‌اي، كارنامه و انديشه او را مرور كنيم: از بُعد نظامي و سازماندهي مقاومت گرفته تا هنر مديريت جامعه‌اي متكثر، از تلاش براي تقريب مذاهب اسلامي تا گشودن باب گفت‌وگو با مسيحيان و جذب آنان به جبهه مقاومت و سرانجام قدرت مديريتي و شخصيت كاريزماتيكي كه حزب‌الله و محور مقاومت را در سخت‌ترين بحران‌ها حفظ كرد. اين نوشتار با عنوان «فراتر از مقاومت؛ سيماي نصرالله در آينه‌اي ديگر» مي‌كوشد تصويري جامع‌تر و ژرف‌تر از او ارايه دهد؛ تصويري كه نشان دهد چگونه يك رهبر مذهبي-سياسي توانست در عين وفاداري به آرمان‌ها، با عقلانيت و درايت مسير مقاومت را به شكلي متفاوت ترسيم كند.

بُعد نظامي سيد حسن نصرالله

در تاريخ معاصر خاورميانه، نام سيد حسن نصرالله با مقاومت سازمان‌يافته و هوشمندانه گره خورده است. او در بُعد نظامي كارنامه‌اي دارد كه در ميان نمونه‌هاي استعمارستيزي و صهيون‌ستيزي منطقه كم‌نظير است. مقاومت تحت رهبري او در شرايطي شكل گرفت كه رژيم اشغالگر بر دو ستون اصلي استوار بود: نخست، ايدئولوژي نژادپرستانه و آپارتايد مذهبي كه خود را با نمادهايي مانند ستاره داوود و ادعاي «ملت برگزيده خدا» توجيه مي‌كرد و براساس تفسيرهاي افراطي، انحرافي و غيراخلاقي از برخي آموزه‌هاي ديني توراتي، كشتار و پاكسازي نسلي را مجاز مي‌شمرد؛ دوم، توسعه‌طلبي همه‌جانبه از «نيل تا فرات» كه در دكترين رسمي صهيونيسم به «عقب‌نشيني هرگز» تعبير مي‌شد و از ۱۹۴۸ تا دهه ۲۰۰۰ در جنگ‌هاي متعدد پيگيري شد.

در برابر چنين سياستي، مقاومت در لبنان با مديريت سيدحسن نصرالله توانست درخشان ظاهر شود. آزادسازي جنوب لبنان (2000) و پيروزي در جنگ ۳۳ روزه (۲۰۰۶) نمادهاي بارز اين روند هستند. در همين چارچوب، شخصيت‌هاي برجسته اهل‌سنّت نيز از او تمجيد كردند؛ ازجمله شهيد دكتر محمد سعيد رمضان بوطي كه در خطبه‌اي نمادين بر بالاي منبر مسجد الاموي دمشق، خود را انگشتري در انگشتان سيد دانست يا محمد مهدي عاكف مرشد وقت جمعيت اخوان‌المسلمين كه وعده اعزام هزاران داوطلب را داد. حتي برخي افسران و تحليلگران نظامي جنگ ۱۹۶۷ تاكيد داشتند كه شيوه‌هاي مقاومت حزب‌الله بايد در آكادمي‌هاي نظامي جهان تدريس شود. اين الگو، نه‌ تنها بر جنبش‌هاي آزادي‌بخش فلسطيني، بلكه بر روند كلي مقاومت در منطقه تاثير گذاشت. تحول «انتفاضه سنگ» به «انتفاضه موشك نقطه‌زن و پهپاد» و رخدادهايي چون عمليات «توفان‌الاقصي» نشان‌دهنده تاثيرات غيرقابل انكار اين مسير است. رسيدن به چنين مرحله‌اي البته ساده نبود. سيدحسن نصرالله با برنامه‌ريزي بلندمدت، زيرساخت‌هاي فكري و سازماني مقاومت را بنا نهاد، نسل جديدي از نيروهاي معتقد و متخصص را تربيت كرد، از تركيب هوشمندانه قدرت سخت و نرم بهره گرفت و با مديريتي كلان و استراتژيك، اين حركت را از يك گروه محدود به بازيگري منطقه‌اي تبديل كرد. تلاش همه‌جانبه و پيوسته او در اين عرصه، تصويري تازه از امكان مقاومت در برابر اشغالگري و استعمارگري را در تاريخ معاصر ترسيم كرد.

مديريت جامعه چندپاره و انسجام‌بخشي

لبنان كشوري است متشكل از هجده طايفه و گروه مذهبي-قومي كه در طول تاريخ معاصر خود با شكاف‌ها و تناقض‌هاي فراوان روبه‌رو بوده است. جامعه شيعيان لبنان، به ‌ويژه تا دهه‌هاي پاياني قرن بيستم، تجربه‌اي دردناك از محروميت، انزوا و طردشدگي از ساختار قدرت داشت. جنگ‌هاي داخلي، ازجمله جنگ امل و حزب‌الله و نيز درگيري‌هاي خونين موسوم به «جنگ اردوگاه‌ها» ميان امل و فلسطينيان، فتنه‌اي جانسوز و خانمان‌برانداز پديد آورد كه حتي خانواده‌ها را دوپاره كرد. در چنين فضايي، سيد حسن نصرالله در سال‌هاي جواني در محاصره اقليم التفاح قرار گرفت و در دوران حساس جنگ دوم خليج‌فارس (۱۹۹۰) ناباورانه از محدوديت‌ها آزاد شد. ازسوي ديگر، شكاف عميق ميان طايفه شيعه و حاكميت سياسي لبنان موجب شده بود اكثريت اين جامعه در حاشيه قدرت قرار گيرند؛ جز اقليتي فئودال يا وابسته به احزاب چپ، توده مردم در وضعيت فرودستي و محروميت به‌سر مي‌بردند. حتي نمادهاي ملي و مفاهيمي مانند وطن و پرچم براي اين طبقه بيگانه جلوه مي‌كرد. خود سيد نصرالله بعدها اشاره كرد كه «۳۸ سال طول كشيد تا ما دولت لبنان را بپذيريم». با وجود كوشش‌هاي پيشگامانه امام موسي صدر، اين بي‌اعتمادي و فاصله تاريخي همچنان عميق بود. در چنين شرايطي، دو اقدام اساسي از سوي سيد حسن نصرالله مسير جامعه شيعي را تغيير داد: 

۱- انسجام‌بخشي به «البيت الشيعي» و ترميم شكاف‌ها

او با ايجاد سازوكارهاي مشترك، از جمله كميته‌هاي هماهنگي در روستاها و شهرهاي شيعه‌نشين و به ويژه در مناسبت‌ها و ماه‌هاي محرم، صفر و رمضان، به كاهش انتقام‌جويي‌ها، كينه‌ها و دشمني‌هاي ميان گروه‌هاي شيعي پرداخت و در عمل شكاف‌هاي برجاي‌ مانده از جنگ داخلي را به بهترين وجه پر كرد.

۲- ورود فعال به ساختار حكومتي

او حزب‌الله را از يك نيروي صرفا مقاومتي نظامي و اجتماعي به بازيگري سياسي درون ساختار رسمي لبنان بدل ساخت؛ شركت در انتخابات پارلماني، ارايه ليست‌هاي مشترك، تشكيل «فراكسيون مقاومت» و سهم‌گيري در كابينه و اداره كشور نمونه‌هاي بارز اين روند هستند، به‌گونه‌اي كه بيانيه راهبرد دفاع ملي و مشروعيت كابينه‌هاي بعدي، بدون نقش‌آفريني مقاومت، قابل تصور نبود. حزب‌الله در اين مسير به بازيگر كليدي «الرقم الصعب» در انتخاب رييس‌جمهور، تشكيل دولت و معادلات كلان سياسي لبنان تبديل شد تا جايي كه در ادبيات رسانه‌اي از «دولت حزب‌الله» يا «دولت نصرالله» ياد مي‌شد.

چنين رويكردي نشان مي‌دهد كه نصرالله نه‌تنها توانست بُعد نظامي مقاومت را سامان دهد، بلكه در جامعه‌اي چندپاره و پرتنش، با تدبير و گام‌هاي مرحله‌اي، ظرفيت‌هاي جديدي براي همگرايي و مشاركت سياسي ايجاد كند.

تقريب و وحدت اسلامي

يكي از شاخص‌ترين ابعاد رهبري سيد حسن نصرالله، باور عميق او به وحدت اسلامي و تقريب مذاهب بود. اين باور نه صرفا در شعار، بلكه در انديشه، منش و روش عملي او حضور داشت. او با تيزبيني، خطرات توطئه‌هاي اختلاف‌افكنانه مذهبي را پيش‌بيني مي‌كرد و براي مقابله با آنها برنامه داشت. دو روز پيش از آغاز جنگ ۳۳ روزه، نصرالله هشدار داده بود كه اگر ايالات‌متحده در پروژه اختلافات مذهبي عراق پيروز شود، اين روند تا انتها ادامه خواهد يافت و اگر شكست بخورد، اين شكست پايدار خواهد بود. او گسترش مذهب و مكتب اهل بيت (ع) را نه در پاره‌اي از تبليغات تحريك آميز كه در «مقاومت» مي‌ديد و به جذب و همكاري با علماي اهل‌سنت و گفتمان تقريبي مي دانست و بدان اهميت زيادي مي‌داد. تاسيس و حمايت از نهادهايي مانند «تجمع علماي مسلمين» در لبنان نشانه عملي اين رويكرد بود. نصرالله بارها اذعان كرد كه بدون پشتيباني علماي اهل‌سنت، پيروزي‌هاي مقاومت در سوريه وفلسطين و... به دست نمي‌آمد.

او تقريب را تنها يك مرحله اوليه مي‌دانست و معتقد بود بايد پروژه‌اي عملي‌تر و فراتر از شعارهاي وحدت ارايه كرد؛ مدلي همانند اتحاديه اروپا اما با ماهيت اسلامي كه بتواند همكاري و تكامل ميان مذاهب را در ميدان عمل نشان دهد. همكاري‌هاي مقاومت با نيروهاي اهل‌سنت در سوريه، فلسطين، لبنان، عراق و يمن نمونه‌هاي عملي اين رويكرد بودند. نصرالله به درستي دريافته بود كه نگاه اهل‌سنت به شيعه در نيم قرن گذشته دگرگون شده است. در دوران عثماني، در ادبيات فقهي اهل‌سنت، شيعيان هم‌رديف خوارج تلقي مي‌شدند، اما اكنون، به بركت انقلاب اسلامي ايران و كوشش‌هاي علماي بزرگي چون آيت‌الله بروجردي، امام موسي صدر و ديگران، تشيع در نگاه بسياري از اهل‌سنت به عنوان يك طايفه اسلامي محترم پذيرفته شده است. نشانه بارز اين تغيير، حمايت گسترده مردمي از حزب‌الله در جنگ ۳۳ روزه بود تا جايي كه در دانشگاه الازهر مصر عكس‌هاي سيد حسن نصرالله بالا رفت درحالي كه پيش‌تر حتي تصوير جمال عبدالناصر چنين حضوري نداشت.

از نگاه او، «تقريب» مرحله نخست است؛ مرحله كنوني بايد به «تعاون و تكامل» برسد: همكاري و هم‌افزايي واقعي در ميدان سياست، مقاومت و فرهنگ. نصرالله همواره يادآور مي‌شد كه در سخت‌ترين شرايط فتنه‌هاي فرقه‌اي، اين همكاري‌ها باقي مانده است.

بدين‌سان، وحدت و تقريب در نگاه سيد حسن نصرالله نه يك تاكتيك موقتي، بلكه يك راهبرد بلندمدت براي شكست پروژه‌هاي تفرقه و استحكام‌بخشيدن به محور مقاومت در سراسر منطقه بود.

گفتمان ديني و سياسي با مسيحيان

يكي از برجسته‌ترين وجوه رويكرد سيد حسن نصرالله، توانايي او در برقراري گفتمان ديني و سياسي با مسيحيان لبنان بود. در كشوري كه طوايف گوناگون بر سر هويت و سهم قدرت درگير بودند، او با ابتكاري تاريخي توانست شكلي تازه از هم‌پيماني ميان شيعيان و مسيحيان ايجاد كند.

نماد بارز اين روند، تفاهمنامه كليساي مار ميخاييل ميان حزب‌الله و جريان ملي آزاد به رهبري ميشل عون بود؛ توافقي كه در زمان خود بسان يك «انقلاب سياسي» تلقي شد و همگان را شگفت‌زده كرد. اين تفاهمنامه نخستين چارچوب رسمي بود كه برمبناي منافع مشترك، شيعيان و مسيحيان ماروني را به هم نزديك كرد، گروه‌هاي تندرو مسيحي را به حاشيه راند و در جنگ ۳۳ روزه، حمايت بي‌سابقه جامعه ماروني را از مقاومت در پي داشت.

اين رويكرد در انتخاب روساي جمهور نيز نمود يافت؛ از حمايت حزب‌الله از «ژنرال مقاومت» اميل لحود تا انتخاب ميشل عون به رياست‌جمهوري، نقش اصلي حزب‌الله در ائتلاف‌هاي سياسي لبنان تثبيت شد. تشكيل جبهه گسترده ۸ مارس در برابر جريان ۱۴ مارس و خنثي كردن توطئه‌هاي بزرگ امريكايي و هم‌پيمانان عربي‌اش، از ديگر دستاوردهاي اين سياست بود. نصرالله در ادامه مسير امام موسي صدر، با اطمينان‌بخشي به مسيحيان تاكيد مي‌كرد كه لبنان «وطن نهايي» همه فرزندان خود است؛ موضوعي كه تا سال‌ها براي بسياري از مسيحيان مطرح نبود. به اين ترتيب، او در عمل به نجات اقليت مسيحي در مشرق‌زمين از انزوا و نگراني كمك كرد و الگويي براي همزيستي و هم‌پيماني فراتر از خطوط طايفه‌اي ارايه داد؛ الگويي كه حزب‌الله را از يك نيروي صرفا شيعي به بازيگري ملي و فرامذهبي در لبنان تبديل كرد.

قدرت مديريتي و رهبري راهبردي

سيد حسن نصرالله افزون بر جايگاه نظامي و سياسي، از قدرت مديريتي كلان و راهبردي برخوردار بود؛ قدرتي كه از حزب‌الله نيرويي منسجم، منظم و «دولت‌گونه» ساخت. ساختاري كه اگر چنين سازماندهي آهنيني نداشت، در برابر فشارها و بحران‌هاي پي‌درپي فرو مي‌پاشيد. او در ميدان، قدرت سخت را در ابعاد نظامي و مقاومتي به‌كار مي‌گرفت و در عرصه داخلي و سياسي، از قدرت نرم و نفوذ اجتماعي بهره مي‌برد.

مديريت بحران‌ها از مهم‌ترين ويژگي‌هاي او بود. نصرالله خود در شرايط بحراني‌زاده و پرورش يافت؛ از كودكي در جنوب لبنان تا هجرت به نجف در پانزده ‌سالگي. از نخستين روزهاي تاسيس مقاومت در ۱۹۸۲ و بيرون‌راندن صهيونيست‌ها از بيروت، در هر مقطع بحراني نقش‌آفرين بود: 

٭پس از شهادت سيدعباس موسوي و خلا رهبري، با اقتدار و دقت حزب‌الله را مديريت كرد.

٭با ذكاوت و هوشمندي، شبكه روابط با سوريه را سامان داد و از تكرار درگيري‌هاي خونين مانند حادثه بسطه در بيروت جلوگيري كرد.

٭جنگ آزادسازي نوار اشغالي در ۲۰۰۰ و جنگ ۳۳ روزه را با برنامه‌ريزي دقيق هدايت كرد.

٭در برابر بزرگ‌ترين فتنه طايفه‌اي و اتهام جهاني پس از ترور رفيق حريري، حزب‌الله را از انزوا حفظ كرد.

٭بحران خروج سوريه از لبنان، موج «انقلاب‌هاي رنگي» و فشار افكار عمومي، ورود به جنگ سوريه و مقابله با تكفيري‌ها و سلسله انفجارهاي ضاحيه و نهايتاهمراهي با جبهه «اسناد» در توفان‌الاقصي را با دقت مديريت كرد. او حتي در حساس‌ترين لحظات، اصل عدم‌ به‌كارگيري سلاح مقاومت در داخل را پاس داشت و از ماجراهاي خطرناك (مانند ۱۷ مه، پرونده جعجع يا درگيري‌هاي خلده) عبور داد تا چهره مقاومت در داخل لبنان آسيب نبيند.

قدرت نرم نصرالله وجه ديگر رهبري او بود: 

٭شخصيتي كاريزماتيك و اخلاق‌مدار داشت و قدرت اقناع فوق‌العاده‌اي كه همه اقشار و مخاطبان را جذب مي‌كرد.

٭اين قدرت نرم بر دو ستون عقلانيت و واقع‌بيني بنا شده بود؛ او در عين اصولگرايي، اهل تسامح و گذشت بود و ميان جريان‌هاي متضاد نقش مرجع حل اختلاف را ايفا مي‌كرد.

٭وطن‌دوستي و صداقت او در عمل، از جمله فداكاري فرزندش هادي، جايگاهش را ملي‌تر از هر عنوان طايفه‌اي كرد.

٭فرهيخته و به‌روز بود؛ هم تحصيلات حوزوي داشت و هم مطالعات گسترده دانشگاهي. در انجمن‌هاي نخبگان و نشست‌هاي تحليلگران شركت مي‌كرد، سخنراني‌هاي ديني و سياسي‌اش عمق علمي داشت و بسياري را مبهوت نگاه راهبردي‌اش به تحولات منطقه و جهان مي‌كرد.

بدين‌سان، او نه‌ تنها يك فرمانده عالي نظامي، بلكه يك انديشمند، عالم ديني روزآمد و مديري مدبر بود؛ تركيبي كم‌نظير كه حزب‌الله را به نيرويي با ثبات و اثرگذار بدل كرد و فقدان او را به خسارتي سنگين و جبران‌ناپذير براي جريان مقاومت و معادلات منطقه‌اي تبديل ساخت.

اهتمام سيد به تربيت و آموزش

يكي از ابعاد كمتر ديده‌شده رهبري سيدحسن نصرالله، توجه عميق و سازمان‌يافته او به تربيت انساني و آموزش نسل‌هاي جديد بود. او باور داشت كه هرگونه مقاومت پايدار، بدون «زيرساخت فكري و فرهنگي» و بدون تربيت نيروي انساني متعهد و آگاه، به سرعت فرسوده يا منحرف خواهد شد، به همين دليل، از نخستين سال‌هاي حضورش در حزب‌الله، بخش عمده‌اي از انرژي و زمان خود را به آموزش، پرورش و كار فرهنگي اختصاص داد. او شخصا در برگزاري كلاس‌هاي منظم هفتگي براي جوانان، زنان، همسران و مادرانِ نيروهاي مقاومت مشاركت مي‌كرد و سخنراني‌هايش را نه صرفا به آموزش نظامي، بلكه به پرورش اخلاق، اعتقادات ديني، آگاهي سياسي و روحيه مقاومت اختصاص مي‌داد. اين كلاس‌ها در مناسبت‌هاي مختلف -اعياد مذهبي، ايام محرم و صفر، ماه رمضان و حتي در دل بحران‌ها و تهديدهاي امنيتي- ادامه پيدا مي‌كرد. نصرالله در اين جلسات به جوانان مي‌آموخت كه مقاومت تنها يك «سلاح» نيست، بلكه يك «مسووليت تاريخي و اخلاقي» است؛ مسووليتي كه به ايمان، دانش، خودسازي و آگاهي نياز دارد. او زنان و مادران را نيز شريك و ستون اصلي اين مسير مي‌دانست و با سخنان خود، جايگاه خانواده را در پشتيباني از مبارزان و در انتقال فرهنگ مقاومت تثبيت مي‌كرد.

اين اهتمام تربيتي، حزب‌الله را از يك گروه صرفا نظامي به يك جنبش اجتماعي-فرهنگي بدل كرد و بدنه‌اي از نيروهاي مومن، آموزش‌ ديده، متشكل و باانگيزه پديد آورد كه توانستند نه ‌فقط در ميدان نبرد، بلكه در عرصه خدمات اجتماعي، فرهنگي، رسانه‌اي و سياسي نيز نقش‌آفريني كنند. به تعبير بسياري از ناظران، همين «كار تربيتي دروني» بود كه پشتوانه اصلي مقاومت شد و به آن انسجام و ماندگاري بخشيد.

بُعد ملي و وطن‌دوستي سيد 

يكي از وجوه برجسته و كمتر گفته شده شخصيت سيدحسن نصرالله، بُعد ملي و وطن‌دوستي او بود. اگرچه او يك عالم ديني و دبيركل حزبي با ريشه مذهبي بود، اما در عمل خود را رهبر تمام لبنان مي‌ديد و نه صرفا رهبر يك طايفه يا جريان. به همين دليل بسياري از ناظران -ازجمله طلال سلمان، روزنامه‌نگار برجسته لبناني- او را «ملي‌ترين دبيركل يك حزب سياسي در تاريخ معاصر لبنان» خوانده‌اند.

نصرالله همواره در سخنان خود بر مفهوم «لبنان وطن نهايي» تاكيد داشت؛ مفهومي كه نخست امام موسي صدر مطرح كرده بود و او با عمل خود آن را تثبيت كرد. مشاركت فعال حزب‌الله در انتخابات، ورود به ساختار دولت، دفاع از خاك و مرزهاي لبنان در برابر اشغالگران و تعامل با همه طوايف و گروه‌ها، جلوه‌هاي اين وطن‌دوستي عملي بود.

اما شايد اوج اين رويكرد ملي در فداكاري شخصي او تجلي يافت؛ هنگامي كه فرزند جوانش، «هادي نصرالله»، در ميدان نبرد به شهادت رسيد. او نه تنها از اين شهادت به عنوان يك سرمايه تبليغاتي سوءاستفاده نكرد، بلكه آن را نشانه صداقت در راه دفاع از وطن دانست. در تاريخ سياسي معاصر لبنان، سابقه ندارد كه دبيركل يك حزب سياسي چنين فداكاري شخصي را براي وطن انجام دهد؛ به همين دليل حتي مخالفان سياسي او نيز به صداقت و وطن‌دوستي‌اش احترام گذاشتند. همين آميزه وطن‌دوستي، دينداري و مقاومت بود كه سيدحسن نصرالله را از يك رهبر حزبي به يك «چهره ملي» و «نماد فراتر از طايفه» تبديل كرد؛ نمادي كه نشان داد مي‌توان در عين پايبندي به هويت مذهبي، به كلّ جامعه و وطن نيز وفادار ماند.

صداقت و راستگويي سيد 

يكي از بارزترين ويژگي‌هاي شخصيتي سيد حسن نصرالله، صداقت در گفتار و كردار بود؛ ويژگي‌اي كه نه ‌تنها در ميان هواداران، بلكه حتي در ميان مخالفان و دشمنانش نيز به رسميت شناخته مي‌شد. او در تمام دوران رهبري‌اش تلاش كرد ميان سخن و عمل فاصله‌اي نباشد و هر وعده يا موضعي كه اعلام مي‌كند با اقدام عملي پشتيباني شود.

اين صداقت و ثبات‌قدم چنان پررنگ بود كه حتي رسانه‌ها و كارشناسان اسراييلي -به عنوان دشمن مستقيم او- بارها اعتراف كردند كه «وقتي نصرالله سخن مي‌گويد، بايد حرف‌هايش را جدي گرفت.» گزارشگران و افسران سابق ارتش اسراييل در تحليل‌هاي خود او را «دشمني كه دروغ نمي‌گويد» توصيف مي‌كردند. هنگام سخنراني‌هاي او، تحليلگران تل‌آويو در سكوت كامل گوش مي‌دادند، يادداشت برمي‌داشتند و حرف‌هاي او را بيش از سخنان بسياري از رهبران خودشان باور مي‌كردند.

براي مخاطبان داخلي نيز همين راستگويي و شفافيت، منبع اعتماد بود. در فضاي سياسي لبنان كه گاه بي‌ثبات و آكنده از شعارهاي متناقض است، نصرالله با سخنان دقيق، عدد و سند و شفافيت كم‌سابقه‌اي با مردم سخن مي‌گفت و از همين رو حتي مخالفان سياسي‌اش نيز صداقت و استواري او را انكار نمي‌كردند.

اين تركيب صداقت، شفافيت و عمل به وعده‌ها، همراه با قدرت بيان و استدلال، موجب شد تا سخنان او در هر نطق عمومي به يك «رويداد بزرگ رسانه‌اي» تبديل شود؛ رويدادي كه هم‌پيمانان را دلگرم، مخالفان را به تفكر  و دشمنان را وادار به بازنگري مي‌كرد.

محبوبيت فرا مذهبي و فراملي سيد 

يكي ديگر از وجوه برجسته شخصيت سيد حسن نصرالله، محبوبيت گسترده و فراتر از مرزهاي مذهبي، قومي و جغرافيايي او بود. اين محبوبيت نه تنها ميان شيعيان، بلكه در ميان ساير طوايف لبنان، در جهان عرب و حتي در ميان مخاطبان بين‌المللي نمود پيدا كرد. ويژگي قابل‌توجه اين است كه حتي دشمنان و مخالفان سياسي و ايدئولوژيك او نيز نمي‌توانستند از احترام نسبت به او چشم‌پوشي كنند. بارها گزارش شده است كه رسانه‌ها و چهره‌هاي سياسي اسراييلي و برخي جريان‌هاي غربي، هنگام اشاره به سيد حسن نصرالله از عنوان «سماحه السيد» استفاده مي‌كردند؛ عبارتي كه نشان‌دهنده احترام و اعتراف به جايگاه او بود. محبوبيت فرا مذهبي او ناشي از تركيبي از صداقت، عدالت، اخلاق‌مداري و وفاداري به اصول بود. مردم با هر گرايش مذهبي و اجتماعي، سخنانش را با دقت گوش مي‌دادند و بسياري از تصميمات و مواضع او را نه به دليل وابستگي حزبي، بلكه به دليل انصاف و پايبندي به ارزش‌ها مي‌پذيرفتند. اين محبوبيت فراتر از لبنان، در سطح منطقه و حتي جهان عرب نيز مشهود بود؛ جايي كه بسياري از نخبگان، روشنفكران و جريان‌هاي سياسي مخالف نيز ناگزير به احترام و توجه به او بودند. اين امر نشان مي‌دهد كه سيد حسن نصرالله نه تنها يك رهبر مذهبي يا سياسي، بلكه چهره‌اي ملي، اخلاق‌مدار و انساني بود كه توانست نفوذ و تاثيرگذاري خود را فراتر از مرزهاي طايفه‌اي و مذهبي حفظ كند.

 عشق به شهدا

بُعد انساني سيد حسن نصرالله نيز در عشق و احترام بي‌پايان او به شهدا و خانواده‌هايشان نمايان مي‌شد. هنگام نام بردن از شهدا، اشك‌هايش جاري مي‌شد و تاثير عاطفي اين لحظات بر جمعيت قابل لمس بود. او با اين رفتار نشان مي‌داد كه مقاومت و مبارزه، تنها يك عمليات نظامي يا سياسي نيست، بلكه تعهد اخلاقي و انساني به كساني است كه جان خود را در راه آزادي و دفاع از وطن فدا كرده‌اند. اين خصلت باعث شد تا حتي كساني كه با حزب‌الله يا مواضع او اختلاف داشتند، ناگزير به احترام و درك عميق از شخصيت انساني و دلسوزانه او شوند. محبوبيت فرا مذهبي و فراملي او در كنار اين عشق و احترام به شهدا، سيد حسن نصرالله را از يك رهبر مذهبي يا سياسي صرف، به چهره‌اي ملي، اخلاق‌مدار و انساني تبديل كرد كه توانست نفوذ و تاثيرگذاري خود را فراتر از مرزهاي طايفه‌اي، مذهبي و سياسي حفظ كند و الهام‌بخش بسياري در منطقه شود.

قدرت اقناع‌سازي سيد 

يكي از شاخص‌ترين ويژگي‌هاي رهبري سيد حسن نصرالله، توانايي فوق‌العاده او در اقناع و نفوذ فكري بود؛ قدرتي كه نه از زور يا اجبار، بلكه از تركيب هوشمندانه عقلگرايي و واقع‌بيني ناشي مي‌شد. او سخن نمي‌گفت كه صرفا شنيده شود، بلكه سخن مي‌گفت تا فكر و قلب مخاطب را درگير كند و تصميم‌ها و رفتارها را شكل دهد. عقلگرايي در گفتار او يعني تحليل دقيق، ارايه دلايل روشن و استدلال‌هاي منطقي در برابر هر مخاطب، از عوام تا نخبگان. او همواره تلاش مي‌كرد پيامش قابل فهم، مستند و مبتني بر شواهد باشد و هيچ‌گونه اغراق يا شعارزدگي در آن نباشد. حتي مخالفانش نيز بارها اذعان كرده‌اند كه سخنان نصرالله از دقت و شفافيت كم‌نظيري برخوردار است و نمي‌توان آن را ناديده گرفت. واقع‌بيني ستون دوم قدرت اقناع او بود. نصرالله همواره وضعيت موجود، محدوديت‌ها و امكانات واقعي را در نظر مي‌گرفت و وعده‌هايي مي‌داد كه عملي و قابل تحقق بود. اين تركيب، اعتماد مخاطب را ايجاد مي‌كرد؛ زيرا او هرگز با وعده‌هاي غيرواقعي يا شعارهاي توخالي، اميدواري كاذب نمي‌بخشيد.

نتيجه اين دو ستون، قدرتي كم‌نظير براي ايجاد انسجام فكري و عملي در حزب‌الله و جامعه بود. او توانست نيروهايش را در ميدان نبرد، در سياست داخلي، در تعاملات اجتماعي و حتي در ديپلماسي منطقه‌اي متقاعد كند كه مسير مقاومت، عمل به ارزش‌ها و همكاري ميان گروه‌ها، نه يك انتخاب آرماني، بلكه راهي عملي و استراتژيك است.

قدرت اقناع او تنها محدود به نيروهاي حزب‌الله نبود؛ بلكه در ميان طوايف مختلف لبنان، روشنفكران، نخبگان مذهبي و سكولار و حتي دشمنان بين‌المللي نيز تاثيرگذار بود. بسياري از تحليلگران و مخالفان اذعان كرده‌اند كه هنگام سخنراني‌هاي او، نمي‌توانستند بي‌تفاوت بمانند و حرف‌هايش را با دقت گوش مي‌دادند، زيرا او با عقل و واقعيت سخن مي‌گفت و مخاطب را به پذيرش حقيقت وادار مي‌كرد.

به‌ عبارت ديگر، توانايي سيد حسن نصرالله در اقناع‌سازي، تركيبي از فهم عميق روان انسان، تحليل دقيق شرايط و صداقت در گفتار و عمل بود كه نه ‌تنها جايگاه او را به عنوان يك رهبر بي‌بديل تثبيت كرد، بلكه حزب‌الله و محور مقاومت را نيز از مرحله صرفا نظامي و سياسي به سطحي بالاتر از الهام‌بخشي فكري و اجتماعي ارتقا داد.

جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

سيدحسن نصرالله در تاريخ معاصر لبنان و منطقه، نمونه‌اي كم‌نظير از پيوند انديشه، ايمان، سازماندهي و مديريت راهبردي بود. او در عرصه نظامي، مقاومت را از يك هسته كوچك به نيرويي منسجم و توانمند بدل كرد كه توانست معادلات سنتي اشغال و استعمار را به چالش بكشد. در عرصه اجتماعي و سياسي، در جامعه‌اي چندپاره و پرتنش توانست نخست خانه شيعي را سامان دهد، شكاف‌هاي خونين جنگ‌هاي داخلي را ترميم و سپس حزب‌الله را به بازيگري ملي در ساختار حكومت لبنان تبديل كند.

او در كنار اينها، پرچم تقريب و وحدت اسلامي را برافراشت و با علماي اهل‌سنت و جريان‌هاي مختلف همكاري كرد تا پروژه‌هاي تفرقه‌افكنانه را خنثي كند. همچنين با ابتكار در گفتمان با مسيحيان، تفاهمنامه‌هاي تاريخي امضا كرد، اعتماد اقليت‌هاي مذهبي را جلب كرد و حزب‌الله را از يك سازمان صرفا شيعي به محور مقاومت ملي و فرامذهبي ارتقا داد.

قدرت مديريتي كلان و راهبردي بود؛ مديريتي كه در بحران‌هاي متعدد -از شهادت سيدعباس موسوي تا جنگ ۳۳ روزه، از ترور رفيق حريري تا انفجارهاي ضاحيه و بحران سوريه- حزب‌الله را به سلامت عبور داد و در عين برخورداري از قدرت سخت، قدرت نرم را به ابزاري براي اقناع، مشروعيت و نفوذ اجتماعي تبديل كرد. تركيب منحصر‌به‌فرد فرماندهي نظامي، فرهيختگي ديني و سياسي، كاريزما و اخلاق‌مداري در سيد حسن نصرالله، سيمايي تازه از امكان «مقاومت عقلاني» در برابر اشغالگري و سلطه ترسيم كرد؛ مقاومتي كه نه‌تنها به دفاع از لبنان بلكه به الهام‌بخش جنبش‌هاي آزادي‌خواه در سراسر منطقه بدل شد. فقدان او، بنا به اذعان بسياري، خسارتي سنگين و جبران‌ناپذير است؛ با اين حال، ميراث فكري و سازماني او، شبكه انساني و فرهنگي‌اي كه بنا نهاده و راهبردهاي بلندمدتي كه تثبيت كرده است، همچنان سرمايه اصلي محور مقاومت و الگوي نويني براي پيوند ايمان، عقلانيت، اخلاق و عمل سياسي باقي خواهد ماند. ياد او و مرور كارنامه‌اش، فرصتي است براي بازخواني اين تجربه تاريخي و الهام گرفتن از آن در آينده منطقه.   

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

نويسنده و پژوهشگر و رايزن فرهنگي پيشين ايران در قطر، كويت و لبنان 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون