• 1404 سه‌شنبه 15 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6157 -
  • 1404 سه‌شنبه 15 مهر

نگاهي به نمايش «قاب» به كارگرداني زهرا محمدي

سكوتي سرشار از سخن، سكوني آكنده از التهاب

حسين چياني

در ميان دو قطبي هياهوي نمايشي و ميني‌ماليسم سكوت‌محور ميان آثار نمايشي، آثاري چون «قاب» در گروه دوم جايگاهي ويژه پيدا مي‌كنند. اين نوع تئاتر نه به دنبال خيره‌كردن مخاطب با انفجار صدا و تصوير است و نه دل‌بسته فراواني حركت و حادثه. قاب بر‌خلاف جريان غالب كه مي‌كوشد با شتاب و تنوع حسي تماشاگر را در لحظه تسخير كند، عمدا سرعت را مي‌كاهد و مخاطب را در مرز صبر و مكاشفه ارتباطات (ناارتباطات) درون يك خانواده معلق نگاه مي‌دارد. قاب نمونه‌اي از گرايشي است كه تماشاگر را جاي اغواگري فوري، با ساختن فضايي متراكم و ايستا و به ظاهر بي‌اتفاق، به تماشاي فروپاشي دروني شخصيت‌ها و روابط وامي‌دارد. اين رويكرد كه در بستري از طراحي دقيق و اقتصاد روايي شكل مي‌گيرد، عملا در برابر منطق بازارپسند و تئاتر مصرفي مي‌ايستد. تئاتري است كه به جاي مصرف هيجان، تماشاگر را درون فرآيندي از مشاهده طولاني‌مدت و كشف تدريجي معاني گرفتار مي‌كند. در چنين بافتي، اين نمايش پاسخي است به يك پرسش در تئاتر امروز ما كه آيا مي‌توان بدون بلند كردن صدا، بي‌وقفه در ذهن مخاطب طنين انداخت؟
اجراي قاب برآمده از تلاش خلاقانه نسل جوان تئاتر ايران است كه با زيستن در محدوده فرم‌هاي مينيمال و تجربي، تلاش مي‌كند كنش‌هاي خانوادگي سرد و مرتعش را به‌واسطه نشانه‌ها و نشانه‌نماها، به صحنه بياورد. در اين نمايش، تركيب سكون، نورپردازي، ژست و فضاي بصري چنان هماهنگ‌اند كه خانواده به‌لحاظ ساختاري و نمادين شكننده جلوه مي‌كند.
در تحليل فرم و فلسفه سكون در اجرا، سكون يك انتخاب زيبايي‌شناسانه و معناشناختي است كه ريشه در سنت‌هاي مختلف تئاتري دارد. از تئاتر نو ژاپن تا تجربه‌گرايي گروتوفسكي و مينيماليسم رابرت ويلسن (خدايش بيامرزد كه چند هفته پيش از پيش‌مان رفت)، ايستايي و مكث هميشه به عنوان ابزاري براي معلق نگه داشتن زمان و ايجاد فضايي براي حضور آگاهانه تماشاگر به‌كار رفته‌اند. در چنين رويكردي، سكون همان‌قدر فعال است كه حركت. بدن بازيگر حتي در حالت بي‌حركتي، حامل تنش، انرژي و داستان مي‌شود. اين استراتژي اجازه مي‌دهد كه هر تغيير كوچك كه شامل يك نگاه، يك جابه‌جايي جزيي، 
يا حتي نفس كشيدن باشد، تبديل به اتفاقي دراماتيك شود. سكون همچنين كاركرد فلسفي دارد كه شكستن ريتم پرشتاب زندگي روزمره و بازگرداندن توجه مخاطب به لحظه اكنون و اوضاع رو به زوال اين خانواده، به‌گونه‌اي كه معنا نه از طريق انباشت كنش كه از طريق فشرده‌سازي و تمركز بر جزييات شكل مي‌گيرد. در اين چارچوب، سكون عنصري در خدمت ساختار اجرايي و بستري براي تجربه تماشاگر است. تجربه‌اي كه در آن انتظار و تأمل به‌اندازه رخداد اهميت مي‌يابند.
نمايش در نقطه آغاز خود همچون يك عكس خانوادگي منجمد به نظر مي‌رسد. مجموعه‌اي از بدن‌ها در ژستي ثابت، بي‌آنكه حركتي محسوس يا تنشي آشكار باشد. اما اين سكون، به‌تدريج، از دل ريزترين جابه‌جايي‌ها و مكث‌هاي ممتد، منطق پنهان بحران را فعال مي‌كند. هر نگاه ناتمام، هر فاصله جسماني و هر سكوتِ كش‌دار به نشانه‌اي از گسست عاطفي بدل مي‌شود. آنچه در ابتدا چون سندي بي‌خطر از باهم‌بودن ديده مي‌شود، كم‌كم به صحنه تشريح فروپاشي بدل مي‌گردد. انگار كه خودِ قابِ عكس، ترك برمي‌دارد و روابطِ به ظاهر ايستا، به سطحي از بي‌ثباتي و تهديد مي‌رسند كه ديگر با هيچ ژست يا لبخندِ قراردادي قابل پوشاندن نيست. در اين سير، نمايش در عين اينكه ايستايي اوليه را حفظ مي‌كند، آن را به ابزار دراماتيك براي تشديد تنش بدل مي‌سازد تا تماشاگر درك كند كه سكون نيز مي‌تواند نقطه جوشش بحران باشد.
وظيفه تماتيك اسكرين، گشودن تنها درگاه ارتباطي (ناتوان) در فضاي خفقان‌زده خانواده است. درواقع در خانواده‌اي كه كلمه‌ (به مثابه ارتباط) چندان روي صحنه شكل نمي‌گيرد، بر ديوار نقش مي‌بندد. به بيان ديگر، اسكرين در جايگاه رسانه‌اي است كه سخن گفتن را جايگزين كرده است. در خانه‌اي كه سكوت بنيان خانواده را مي‌پوشاند، «حرف » از راه اسكرين بيرون مي‌غرد.
در جايي از كار با نمايشي سرد و مبهم از جمله‌اي كه بر اسكرين، خبر از حامله شدن خواهر به دست برادرش مي‌گويد. اين جمله تكان‌دهنده، انعكاسي از انحرافِ اخلاقي پسر منزوي همين خانواده‌ و خبر از آتشي سرد در دل زمستان همين خانواده به‌ظاهر خندان و ساكت و ساكن مي‌دهد. در جهاني كه حتي پنهان‌كاري سوررئال رنگ واقعيت به خود گرفته، اين اسكرين به‌نوعي دروغ بي‌صدا را فرياد مي‌زند.
وقتي شخصيت مادر از يك نيمكت در قاب بلند مي‌شود، تمامي خانواده‌اي كه روي آن تكيه كرده‌اند فرو مي‌روند. اين حركت ظريف نمادي از مادري است كه تنها نقطه اتكا در خانواده مذكور است و نبودش باعث فروپاشي كلي مي‌شود. پدر با لباس بيروني و آمادگي آشكار براي خروج، مطرح‌كننده آدمي است كه از فضاي سرد خانه فراري است. شايد تنها با رفتنش به بقاي رواني‌اش اميد دارد.
اين نمايش با حذف موسيقي و ديالوگ، سكوت را به عنوان نيرويي دراماتيك به كار مي‌گيرد. اين سكوت كه خلأ نيست بلكه پر از معناست و مخاطب را به درون نمايشي دعوت مي‌كند كه درونش بازنمايي روابط انساني ناگفتني است. ژست‌هاي ايستاي بازيگران، مثل ژست عكس‌ يادگاري‌اند كه زير آن حقيقت سرد و تلخ خانواده دفن شده است.
در نمايش قاب، فاصله كيفي ميان متن و اجرا به‌وضوح به سود صحنه است. در حالي كه متن، به‌رغم دراماتورژي خوب و انسجام ساختاري‌اش، اساسا حرفي تازه درباره بحران‌هاي پنهان يك خانواده نمي‌زند و در دام الگوهاي شناخته‌شده نمايش‌هاي خانوادگي باقي مي‌ماند، اجرا با انتخاب هوشمندانه فضاي نمايشي، كارگرداني دقيق و مهندسي ميزانسن، اثر را از سطح روايت مرسوم فراتر مي‌برد. زهرا محمدي به عنوان كارگردان كار، با آگاهي از محدوديت‌هاي متن، بار اصلي تاثيرگذاري را بر دوش زبان تصوير و ريتم مي‌گذارد. بازيگران با مهارت خوبي در حفظ ريتم دروني و كنترل تنفس صحنه، موفق مي‌شوند لحظات سكون را از خطر كسالت برهانند و به دقايق تعليق و تمركز بدل كنند. اين كنترل ظريف به‌ويژه در حفظ نگاه‌ها، مديريت حركات اندك و ميزان واكنش‌هاي غيركلامي، نشان از تمرين و هدايت منسجم دارد. صحنه و لباس مينيمال كه خالي از عناصر حاشيه‌بر و صرفا بر ساختار فضايي و رنگي متمركز است نيز در خدمت اين استراتژي عمل مي‌كند كه محيطي عاري از تزيينات اضافي كه هر نگاه و هر حركت را برجسته مي‌كند و به تماشاگر امكان مي‌دهد بحران را در خلأ و فاصله بين بدن‌ها و اشيا تجربه كند. اين هم‌افزايي بين طراحي مينيمال، اجراي فيزيكي حساب‌شده و كارگرداني آگاهانه، قاب را به نمونه‌اي شاخص از آثار سبك خودش بدل مي‌كند كه با وجود محدوديت‌هاي متني، از طريق فرم و اجرا به جايگاهي متمايز دست مي‌يابد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون