نسيم خليلي
ناصر تقوايي قبل از آنكه در سينماي نوستالژيك و روايتگر دهه شصت و هفتاد خالق «ناخدا خورشيد» متاثر از داستان ارنست همينگوي باشد، خالق «خورشيدو»ي قصههاي خودش است. در آن كتاب كوچك كاهي زرد كه روايتي از چند كارگر نفتگر و بارانداز است در هُرم و تشِ گرماي جنوب در كشاكش با زندگي و كار و عشق و اميد؛ آن كتاب كه نام «تابستان همانسال» را بر تارك خود دارد و روايتهايش شور و گرماي مكتب داستاننويسي جنوب، احمد محمود و نسيم خاكسار و عدنان غريفي و آن ديگراني را فرا ياد ميآورد كه از خشم و شادي مردمان شرجي و شط نوشتهاند؛ از اين رهگذر تقوايي اديب - سينماگر بود و چنانچه محمد كشاورز نيز در اين گفتوگو به تصريح ميدارد كه او از ادبيات به سينما كوچ كرد تا پاسدار كلماتش باشد. تقوايي خود نيز بارها گفته است كه كارش را از ادبيات شروع كرده و مفتخر است كه در آمد و شد با بزرگان ادبيات داستاني، از آلاحمد تا ابراهيم گلستان، حقيقتگويي و قصهنويسي آموخته است. آلاحمد كه خود با كتاب «از رنجي كه ميبريم» از پيشتازان داستانهاي كارگري است، تقوايي را -به تصريح- خالق اولين داستانهاي كارگري - صنعتي در ادبيات داستاني ايران معاصر ميخواند. به يمن همين كوششهاي قلمي و دلدادگي به نوشتن است كه خالق آن كارستانهاي سينمايي و تلويزيوني، از «دايي جان ناپلئون» تا «ناخدا خورشيد» و «كاغذ بيخط» در باب نسبتش با ادبيات و سينما به صراحت ميگويد: «براي ادبيات مقام بالاتري نسبت به سينما قائلم.» (به روايت ناصر تقوايي، احمد طالبينژاد، نشر چشمه، 1391) آنچه در ساحت سينما به راستي به جانش نشست نيز نه آن فيلمفارسي متداول يا آثاري مثل «خشت و آينه» كه مستند متنمحور و در لفافه ادبيات «موج و مرجان و خارا»ي ابراهيم گلستان بود. همزيستي تقوايي با رفقا و همكاراني مثل غلامحسين ساعدي و زكريا هاشمي هم كه هر يك يد طولايي در ادبيات داستاني دارند، به رهيافت ادبياتگرايانه او پر و بال بيشتري داد و حاصلش شد كارنامهاي به ظاهر بيشتر سينمايي اما در باطن كاملا اديبانه. عبارت از آثاري داستانگو و در اقتباس كاملا خلاق و در عين حال وفادار به جهان متن. تقوايي از بهترين اقتباسكنندگان ادبيات و تاريخ ايران در ساحت سينما بود. سينماگري كه در روايتهايش تمايل آشكاري به داستاننويسي و داستاننويسان مشهود است؛ از صفدر تقيزاده و ايرج پزشكزاد تا ارنست همينگوي. به نظر ميرسد جهان ادبي تقوايي، بسيار بيش از آنچه تاكنون در كانون توجه قرار گرفته، جاي كار دارد. در اين باره با محمد كشاورز، داستاننويس و خالق آثاري مثل«پايكوبي»، «بلبل حلبي»، روباه شني» و... گفتوگو كرديم.
مخاطب عام زندهياد ناصر تقوايي را بيشتر با سينما و خصوصا سريال موفق «دايي جان ناپلئون» ميشناسد اما همان سريال هم كه يك اقتباس ادبي موفق از رمان ايرج پزشكزاد بود، نشان ميدهد كه تقوايي بهرغم موفقيتش در سينما يك آدم ادبياتي است. شما تقوايي را در جايگاه يك آدم اهل ادبيات چگونه ميبينيد؟
دوران نوجواني ناصرتقوايي در آبادان گذشت. آبادان دهه چهل شهري درآستانه شكوفايي صنعتي بود و دروازه ورود فرهنگ نو، نشو و نماي تقوايي نوجوان در چنين محيط پويايي او را با چهرههاي ادبي نوگرايي آشنا كرد كه صفدر تقيزاده، محمدعلي صفريان، ابراهيم گلستان، نجف دريابندري و... جزو سرآمدان آن بودند. از طريق صفدر تقيزاده و ترجمههاي او با ادبيات مدرن امريكا آشنا شد و اساسا فضاي شهر چند فرهنگي آبادان كه باشندگانش تركيبي بودند از مهاجران مناطق مختلف ايران و مهاجراني از كشورهاي غربي و ديگر نقاط جهان، محيط خوبي شد براي رشد و نمو داستاننويسي و بستري شد براي گرايش ناصر تقوايي به ادبيات و داستاننويسي. داستانهاي موفق مجموعه «تابستان همانسال» حاصل چنان دوراني است. تقوايي با داستاننويسي شروع كرد و بعد به سمت سينما رفت اما هميشه انگار ادبيات خانه اول او بود؛ حتي براي سينما هم از ادبيات ياري ميگرفت.
تقوايي خودش مدام تصريح ميدارد كه براي ادبيات مقام بالاتري نسبت به سينما قائلم و اگر به سينما آمدم به دليل فرار از آن سانسوري بود كه ادبيات را تهديد ميكرد از نگاه شما به عنوان يك داستاننويس، سانسور در ادبيات و سينما كدام يك متوقفكنندهتر است؟
تقوايي از ادبيات به سينما كوچ كرد تا از شر سانسور رهايي يابد، شايد فكر ميكرد سانسور كلمه براي سانسورچيها آسانتر وكمهزينهتر است. سينما به خاطر زبان تصويرياش با طيف وسيعتري از مخاطبان ارتباط برقرار ميكند و به همين دليل فرصتهاي بهتر براي گريز از سانسور دارد، هرچند سانسورچيهاي ما هزار ماشاءالله آبديدهاند و سعي ميكنند همه روزنهها را ببندند اما جاهايي هم حريف زبان تصوير نميشوند. سينما حتي به راحتي مرزهاي زباني را هم پشت سر ميگذارد و با دارندگان ديگر زبانها هم با زبان تصوير ارتباط برقرار ميكند. اما ادبيات محاط در كلمه است, هم سانسورش آسانتر است و هم جز از طريق ترجمه، آن هم ترجمه خوب، نميتواند با خارج از حوزه زبان فارسي ارتباط برقرار كند.
ويژگيمعرفتشناختي بوميگرايي هم در «تابستان همانسال» مشهود است و هم در زاويه ديد او در سينماي اقتباسياش. حتي در مستندهايي مثل «اربعين» هم باز آن عرق و علاقه تقوايي به آيينهاي عزاداري در جنوب مشهود است؛ كمي درباره اهميت اين رويكرد در ادبيات داستاني معاصر بگوييد. تقوايي در اين زمينه چه جايگاهي دارد؟
هر نويسندهاي به طور طبيعي بخشي از نوشتههايش تحتتاثير دوران كودكي و نوجواني و جواني اوست، دوراني كه در اقليم يا اقليمهاي خاصي طي شده، سعي ميكند سنگ بناي نوشتههايش بازتابي از زندگي آشناترين آدمهاي دور و برش باشد، جانمايه آثارش بهطور طبيعي ميشود بازتاب و بازآفريني فرهنگ و آداب و رسوم مردماني كه بين آنها باليده و قوام يافته، آدمهايي كه زيست و زمانهشان را ميشناسد، لحن و رفتارشان را ميشناسد و چه اقليمي آشناتراز جنوب و دريا براي ناصر تقوايي ميتوان يافت؟
مرحوم تقوايي به روشني از تاثيرپذيرياش از جلال آلاحمد و ابراهيم گلستان و غلامحسين ساعدي حرف ميزند. بهرغم تفاوتهايي كه اين شخصيتها خصوصا گلستان و آلاحمد با هم داشتهاند اما تقوايي تصريح ميدارد كه صراحت و استقلال و حقيقتگويي را از آنها و با آمد و شد در خانههاي آنها و گعدههاي آنها آموخته است. اين تاثيرپذيري و اهميت آن را در زندگي يك نويسنده بهطور كلي و در زندگي ادبي و هنري تقوايي بهطور خاص چگونه ميبينيد؟
به هر حال نامهاي بزرگ ادبي هر دوراني بر نشو و نماي ادبي نسل جوانتر تاثير ميگذارد به ويژه آل احمد و گلستان كه در دوران خود نامهاي تاثيرگذاري بودهاند و آثارشان در بين نسل جوانتر آن دوران دست به دست ميشده، طبيعي است كه تقوايي از آثار آنها تاثير بپذيرد بهويژه چهرهاي مثل گلستان كه همچون خود ناصر تقوايي هم دستي قوي در نوشتن داستانهاي خوشساخت داشته و هم در زمينه ساخت فيلمهاي مستند و داستاني خوب كار كرده، علاوه بر اين با آنها آمد و شد داشته و توانسته برداشتهاي مثبتي از نوع زيست و هنر اين دو چهره موفق دهه چهل داشته باشد.
مرحوم تقوايي چندين مستند خوب در كارنامه كارياش دارد. اهميت اين آثار را در بازتوليد ادبيات داستاني چگونه ميبينيد؟ آيا اين قبيل كارهاي تقوايي را در ادامه علايق و رسالتهاي ادبي او نميتوان گنجاند؟
بيشك كارهاي سينمايي تقوايي چه مستند و چه داستاني تحت تاثير فرهنگ اقليمي است كه بيشترين آشنايي و همدلي را با زيست و زمانه مردمان آن داشته. يعني اقليم جنوب و بنادر و درياي جنوب، مستند باد جن هم بخشي از همين تاثيرپذيري است و چه كسي شايستهتر از تقوايي براي ساخت چنين مستندي سراغ داريم؟ همكاري و همسفر شدن او براي پژوهش و تحقيق جهت ساخت مستند باد جن هم نشان از علايق تقوايي به ادبيات است، در اينجا هم ميخواهد نگاه يك داستاننويس را همراه خود داشته باشد و چه كسي بهتر از ساعدي كه اهل هوا را كار كرده؟ همه اينها نشان ميدهد تقوايي با همه شناختش از اقليم جنوب باز هم براي ساخت مستندش خود را از پژوهش و نگاه ديگر پژوهشگران بينياز نميدانسته، نويسنده و فيلمسازي كه در همه حال پيجوي حقيقت بود و همين هم راز ماندگاري آثار اوست.
در فيلم «آرامش در حضور ديگران» مرحوم تقوايي، شاهد نقشآفريني شاعراني همچون محمدعلي سپانلو و منوچهر آتشي هستيم. تقوايي تاكيد داشته است كه آنها به خاطر وجهه ادبي او در اين فيلم بازي كردهاند. به نظر شما اين موضوع وجهي از سينماي متمايل به روايت اديبانه را باز ميتاباند؟ آيا اين وجه تعاملي خلاقانه در سينما و ادبيات ما به حيات خودش ادامه داد يا اينكه يك جا عقيم و سترون رها شد؟
شناخت من از سينما در حد بيننده جدي فيلم است و شايد نتوانم دراين مورد قضاوت درستي كنم، اما به گمان من به كارگيري آتشي وسپانلو در فيلم «آرامش در حضور ديگران» بيشتر نشاندهنده انس و الفت ناصر تقوايي با محفلهاي ادبي آن زمان است. شناختي از شاعران و نويسندگان همسن و سال خودش داشته و ديگر اينكه اين فيلم اقتباسي است از داستاني به همين نام از غلامحسين ساعدي. لابد فكر كرده كساني كه با فضاي فكري ساعدي مأنوستر هستند و اهل خواندن داستان و داستان ساعدي را هم خواندهاند، بهتر از هر بازيگري ميتوانند اين نقشها را بازي كنند. موفقترين فيلمهاي سينماي ايران كارهايي است كه از ادبيات داستاني اقتباس شده، كارهاي تقوايي و مهرجويي نمونه درخشان آنهاست و كارهاي ديگري از فيلمسازان ديگر، اما متاسفانه جريان اقتباس ادبي چندان مورد استقبال قرار نگرفت و اين سنت زيبا ادامه نيافت.
يكي از طرحهاي بزرگ و آرمانگرايانه مرحوم تقوايي كه هرگز به سرانجام نرسيد، سريال داستانسرايان بود كه بر اساس آن ميخواست از زندگي داستاننويسان بزرگ ايران از هدايت تا دولتآبادي مستند بسازد و از هر كدام از اين نويسندگان هم يك داستان انتخاب كند و به تصوير بكشد. به نظر شما چنين پروژهاي اگر به سرانجام ميرسيد چه تاثيراتي بر ادبيات داستاني ما يا شناخت ادبيات داستاني ما و داستاننويسان بزرگ ميتوانست داشته باشد؟
بيشك اين پروژه ميتوانست تاثيرات بينظيري داشته باشد، در كشوري كه صاحبان قدرت سعي در به انزوا كشاندن ادبيات به عنوان صداي مردم دارند، اين پروژه ميتوانست يك صداي رسا و ماندگار باشد. ببينيد برخلاف بیشتر كشورهاي توسعه يافته يا حتي در حال توسعه جهان، ادبيات معاصر ما راهي به كتابهاي درسي ندارد. نسلي كه 12-10 سال در مدارس درس ميخواند هيچ روزنه رسمي براي شناخت ادبيات معاصر ندارد. آشناييها برحسب كنجكاوي و اتفاق است و حاصلش ميشود مهجور ماندن داستاننويسان و شاعران ما و افت تأسفانگيز شمارگان كتاب. خب فكرش را بكنيد اگر اين پروژه بزرگ زندهياد تقوايي به سرانجام رسيده بود ميتوانست بخشي از اين كاستي را جبران كند. طيف گستردهاي از مردمان ما با ديدن اين سري فيلمها با جهان داستاني نويسندگان ايراني آشنا ميشدند و تاثير گسترده متقابلي بين نويسندگان و مخاطبان داستان ايراني داشت.
شما چه نمونههاي موفقي را ميشناسيد كه به اندازه اقتباسهاي مرحوم تقوايي تاثيرگذار بودهاند؟ تاثيرگذار از اين منظر كه اهميت ادبيات و روايت را به مخاطب سينما بنمايانند تا به اين ورطهاي كه امروز در سينما در آن درغلتيدهايم نميافتاديم. ورطهاي كه ديگر در آن چندان خبري از ادبيات و متن و روايت نيست و جاي داستاننويسان بزرگ و روايتهايشان در آن خالي است.
خب ميتوان از كارهاي مهرجويي گفت، گاو و دايره مينا هر دو اقتباس شده از داستانهاي غلامحسين ساعدي، فيلم پري باز هم ازمهرجويي با نگاهي به داستاني از سالينجر يا كار كيميايي، داش اكل با اقتباسي از داستان صادق هدايت، تنگسير نادري كه با نگاه به رمان صادق چوبك ساخته شد.