بازگشت مرجعيت سرگرمي رسانه ملي در آستانه فصل تازه روايتگري
سيد محيالدين حسيني مقدم
تحولي كه امروز در زيستبوم رسانهاي ايران در حال وقوع است، شايد يك تغيير در سليقه يا ذائقه سرگرمي مخاطبان باشد، اما درواقع نشانه جابهجايي مرجعيت فرهنگي در عرصهاي است كه در گذشته، رسانه ملي تنها تكيهگاه و مرجع بيرقيب آن بود. مرجعيت سرگرمي، به معناي توانايي شكلدهي به خيال جمعي، خلق الگوهاي زيست اجتماعي و ارايه روايتهايي براي زندگي روزمره مردم است. اگر در دهههاي گذشته اين نقش عمدتا دراختيار رسانه ملي قرار داشت، اكنون پلتفرمهاي ديجيتال فراملي به ويژه يوتيوب به صحنه رقابتي پرشتاب تبديل شدهاند كه ميتوانند با زبان فارسي، براي مخاطب ايراني توليد روايت كنند و حتي الگوي هويتي جديدي را پيشنهاد دهند. پخش سريالي ۱۰۰ قسمتي با عنوان «عشق ابدي» در پلتفرم يوتيوب كه هر قسمت آن ميليونها بار توسط مخاطب ايراني ديده شده، رخدادي موردي و گذرا نيست. اين پديده، نشانهاي از شكلگيري يك «رسانه موازي» است؛ رسانهاي كه از مرزهاي جغرافيايي عبور كرده و بدون دريافت مجوز داخلي، قادر است سبك زندگي، الگوي ارتباطي و حتي معناي عشق و خانواده را براي نسل جديد بازتعريف كند.
نكته مهم اينجاست كه اين توليد نه توسط رسانههاي بيگانه با هويت ايراني، بلكه توسط افرادي صورت ميگيرد كه فارسي را زبان اول خود ميدانند، مخاطب ايراني را هدف گرفتهاند و بسيار هوشمندانه از ظرفيتهاي الگوريتمي پلتفرمهاي ديجيتال استفاده ميكنند. واقعيت اين است كه تحولي مهم در حال وقوع است: ايران به بزرگترين بازار محتواي فارسيزبان خارج از مرزهاي سرزميني خود تبديل شده و اين بازار اكنون داراي گردش مالي بينالمللي است، اما اين تحولات را نبايد به عنوان تهديدي عليه رسانه ملي تعبير كرد، بلكه بايد آن را نشانه ورود به فاز جديدي از رقابت دانست؛ رقابتي كه در آن رسانه ملي همچنان ميتواند نقش محوري ايفا كند، به شرط آنكه رويكرد خود را از پخش به جذب، از يكسويهگويي به تعامل و از رسانهمحور به مخاطبمحور بازتعريف كند. رسانه ملي سرمايهاي منحصر به فرد دارد كه هيچ پلتفرم ديگري دراختيار ندارد؛ پيوند تاريخي با ملت ايران. اين پيوند، يك سرمايه اجتماعي و فرهنگي است كه ميتواند در صورت بهرهبرداري درست، بار ديگر مرجعيت سرگرمي را در داخل كشور تقويت و تثبيت كند. پديده استقبال از سريالهايي كه عمدتا با رويكرد عاديسازي روابط خارج از چارچوبهاي فرهنگي و اجتماعي كشور ساخته ميشوند، نشاندهنده اين واقعيت است كه مخاطب ايراني در جستوجوي روايتهايي تازه است؛ روايتهايي كه به زندگي او نزديك باشد، احساساتش را درگير كند و در عين حال، كيفيت ساخت و جذابيت داستاني را در بالاترين سطح ارايه دهد. اين استقبال گسترده، نشاندهنده فاصله گرفتن مخاطب از الگوي سنتي مصرف رسانهاي و تمايل او به تجربه جهاني شدن در حوزه سرگرمي است. اين امر نه از سر مخالفت با هويت ملي كه ناشي از ميل طبيعي انسان به ديدن خود در داستانهايي با هيجان، عشق، تعارض و تعليق است. امروز رسانه ملي با يك فرصت تاريخي مواجه است. فرصتي براي ورود فعال، هوشمند و نوآورانه به عرصه توليد سرگرمي با استانداردهاي جهاني اما با ريشههاي بومي و هويتي. رسانه ملي ميتواند به جاي آنكه ميدان سرگرمي را به طور كامل به پلتفرمهاي برونمرزي واگذار كند، خود سردمدار خلق ژانرهاي تازه شود؛ ژانرهايي كه هم جذابيت بالايي داشته باشند و هم بتوانند الگوي ايراني زندگي مدرن را به شكلي هنرمندانه و همهپسند روايت كنند. بازگشت به مرجعيت سرگرمي از مسير اعتماد به ظرفيت هنرمندان ايراني، ايجاد انعطاف در ساختار توليد و سرمايهگذاري بر روايتهاي انساني و واقعي ميسر است. نسل جديد مخاطبان شايد بيشتر از دو دهه قبل به رسانه نياز دارند، اما اين نياز نه در چارچوبهاي قالبي كه در بستري از تخيل، همذاتپنداري و كيفيت قابل رقابت معنا پيدا ميكند. اگر ما بتوانيم قهرمانان تازهاي خلق كنيم؛ قهرماناني كه ريشه در فرهنگ ايراني داشته باشند اما با زبان امروز روايت شوند، رسانه ملي بار ديگر ميتواند هم مرجع اخبار و هم مرجع اميد، هيجان و تخيل جمعي باشد. رقابت امروز، رقابت يك رسانه با يك پلتفرم خاص نيست؛ رقابت بر سر توجه است. هر رسانهاي كه بهتر بداند مخاطب چگونه ميبيند، چه ميانديشد و چه ميخواهد، پيروز خواهد شد. در اين ميدان، رسانه ملي با بهرهگيري از تجربه تاريخي، پشتوانه نهادي و دسترسي به گستره ملي مخاطبان، ميتواند بازيگر اصلي باشد، مشروط بر آنكه به جاي مقابله با تغيير، پيشروي در تحول را انتخاب كند. جهان رسانه به سمت آيندهاي ميرود كه در آن مرزهاي جغرافيايي اهميت خود را از دست دادهاند، اما مرجعيت فرهنگي همچنان قابل بازيابي و تثبيت است؛ اگر روايت ايراني از زندگي، عشق، خانواده و قهرماني با نگاهي خلاقانه و انساني روايت شود. درنهايت پرسش اصلي اين نيست كه چرا پلتفرمهاي خارجي توانستهاند در ميان مخاطب ايراني نفوذ پيدا كنند؛ پرسش اين است كه چگونه ميتوان اين ظرفيت عظيم تقاضاي سرگرمي را به فرصت توليد قدرت نرم ملي تبديل كرد؟ بايد گفت: با بازتعريف رقابت و آغاز فصل تازهاي از روايتگري توسط رسانه ملي، روايتي كه نه در گذشته متوقف ميماند و نه در آينده گم ميشود، بلكه آينده را روايت ميكند.
كارشناس ارشد مطالعات فرهنگي و رسانه