• 1404 پنج‌شنبه 1 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6171 -
  • 1404 پنج‌شنبه 1 آبان

پايانِ اسطوره مربي خارجي و ضرورت پارادايم شيفت

فوتبال ايران در یک لحظه

محمدرضا موحدی

فوتبال ايران در بزنگاهي ايستاده كه ديگر نمي‌تواند با منطق ديروز ادامه دهد. در طول دهه‌ها، در لحظه‌هاي بحران، تنها نسخه قابل ‌تصور اين بوده است: «استخدام مربي خارجي.»  اما پشت اين نسخه پرهزينه و تكراري، واقعيتي نهفته است كه از ديد بسياري پنهان مانده؛ واقعيتي به نام بحرانِ تفكرِ سيستمي.

قانون  نانوشته  تكرار
در تاريخ فوتبال ايران، هميشه قانوني نانوشته وجود داشته است: وقتي اوضاع بحراني مي‌شود، تنها راه درمان، پرسه‌زني در راستاي استخدام يك مربي خارجي است. گويي حضور او عصاي موسي است كه مي‌تواند با چند جلسه تمرين، تمام مشكلات ساختاري را حل كند. اما آنچه در ظاهر تصميمي متقاعدكننده به ‌نظر مي‌رسد، در واقع راهي براي فرار از ريشه بحران بوده است. 
در اين سال‌ها، ورود مربيان خارجي نه نتيجه اصلاح درون، بلكه واكنشي هيجاني به بيرون بوده است.
الگويي كه بيش از نيم‌ قرن تكرار شده -از رايكوف و بلاژويچ گرفته تا كي‌روش و ويلموتس و امروز ساپينتو- بي‌آنكه ساختار فوتبال ايران را دگرگون كند. هر مربي خارجي، از پايين‌ترين سطح تا معتبرترين‌شان، تنها در بستري استاندارد مي‌تواند اثرگذار باشد. درحالي كه فوتبال ايران نه زمين تمرين مناسب دارد، نه نظام استعداديابي منظم و نه مديريت مالي شفاف. درنتيجه، نخستين مواجهه هر مربي خارجي با فوتبال ما، نه توپ و تاكتيك، بلكه بي‌نظمي است.  با اين حال، بار پيشرفت همواره بر عصاي جادويي او تكيه داده شده؛ گويي قرار است به‌ تنهايي چيزي بسازد كه ما سال‌ها از ساختنش گريخته‌ايم. درنهايت، بيشتر اين دسته از مربيان، نه با جام، بلكه با شكايت به فيفا، ايران را ترك كرده‌اند. مساله اين نيست كه مربي خارجي انتخابي غلط است؛ مساله اين است كه ما هنوز «چرا» و «چگونه»ي حضور او را نمي‌دانيم.

 پارادايم جديد: از جادوي مربي خارجي  تا  ساختنِ  دانش
اما پارادايم شيفت چيست؟ شايد زمان آن رسيده باشد كه براي هميشه اين الگوي ناكارآمد كنار گذاشته شده و جاي آن را مدلي بگيرد كه بر پرورش، استمرار و آگاهي بومي استوار است. 
در اين پارادايم تازه، محور تحول نه در تغيير نام‌ها، بلكه در تغيير نگرش‌ها است. به جاي جست‌وجوي چهره‌هاي بين‌المللي براي نجاتِ موقت، بايد به پرورش و ارتقاي سطح دانش مربيان ايراني انديشيد كه با بافت فرهنگي فوتبال ايران آشنا بوده و توانِ طراحي مسيرهاي بلندمدت را دارند. چنين انتخابي عقب‌گرد نيست، بلكه نوعي بلوغ است: بازگشت به مفهوم خوداتكايي حرفه‌اي. در اين مدل، تمركز از «جادوي مربي» به «سيستمِ يادگيري» منتقل مي‌شود.  اولين گام، ورود آگاهانه دانش روز فوتبال است؛ اما نه از مسير نام‌ها، بلكه از مسير ساختار. تشكيل تيم‌هاي فني و آناليز چندلايه با حضور متخصصان بين‌المللي در حوزه‌هاي داده، فيتنس، روانشناسي و تاكتيك، مي‌تواند اين مسير را علمي‌ و بومي‌تر كند. در چنين ساختاري، منابع مالي به جاي تمركز بر يك قرارداد سنگين، ميان چند متخصص توزيع مي‌شود. تصميم‌گيري‌ها از سطح واكنشي به سطح تحليلي مي‌رسد و به ‌جاي تغيير مكرر سرمربي، تغييرات هدفمند در بدنه فني اعمال مي‌شود. 
گام دوم اين پارادايم، ورود تخصص به درون باشگاه است. با شكل‌گيري يك سازمان فوتبالي حرفه‌اي، تيم اصلي ديگر مركز عالم نيست؛ بلكه آكادمي‌، تيم‌هاي پايه، بدنه مديريتي و دپارتمان‌هاي توسعه نيز بخشي از سيستم مي‌شوند. از اين طريق، دانشي كه وارد مي‌شود، تنها در تمرينات تيم بزرگسالان محدود نمي‌ماند، بلكه در سراسر باشگاه پخش مي‌شود. نتيجه چنين تغييري شايد در كوتاه‌مدت قابل لمس نباشد، اما در يك افق پنج ‌ساله، مي‌تواند تعادل، ثبات و پايداري را به فوتبال ايران بازگرداند: هم از نظر فني، هم مالي و هم فكري.

بازآفريني ذهنيت: فوتبال به‌مثابه فرهنگ
اما پارادايم شيفت تنها به معناي تغيير در ساختار نيست؛ در چشم‌اندازي وسيع‌تر در تغييرِ نوعِ نگاه ما به فوتبال نهفته است.
سال‌ها است كه فوتبال در ايران، بيشتر يك «هيجانِ اجتماعي» بوده تا يك «فرهنگِ سازماني». در‌حالي كه در كشورهاي توسعه ‌يافته، فوتبال، بخشي از نظام آموزشي و اقتصادي است. اگر ما فوتبال را تنها از زاويه نتيجه ببينيم، هميشه محتاج معجزه‌ايم، اما اگر آن را همچون يك نظام فرهنگي ببينيم -جايي كه يادگيري، تحليل و پژوهش جاي احساسات را مي‌گيرد- ديگر نيازي به منجي خارجي نخواهيم داشت. اين تغيير ذهنيت، از مديران آغاز مي‌شود اما بايد تا سطح هواداران هم ادامه پيدا كند. رسانه‌ها بايد از بازتوليد اسطوره مربي خارجي فاصله بگيرند و به گفت‌وگوي انتقادي روي آورند. باشگاه‌ها بايد به‌ جاي بازيكن‌سالاري، سيستم‌سالاري را ياد بگيرند و مربيان ايراني بايد در تعامل با فوتبال جهاني، جسارت تجربه‌ كردن را بياموزند. 

پايان باز: بازگشت به ساختن
فوتبال ايران در لحظه اكنون، بيش از هر زمان ديگر، به بازآفريني خود نياز دارد. دوران اتكاي كوركورانه به نام‌ها و معجزه‌هاي وارداتي تمام شده است. اگر قرار است تغييري واقعي رخ دهد، بايد از درون آغاز شود: از بازتعريف مفهوم آموزش، از پرورش مربيان داده‌محور، از اصلاح زبان تصميم‌گيري در باشگاه‌ها. پارادايم شيفت يعني عبور از واكنش به طراحي، از هيجان به تفكر، از بحران به برنامه. به معناي پذيرش اين حقيقت ساده كه پيشرفت، نه در نتيجه بازي امروز، بلكه در روند يادگيري فردا است. هيچ مربي خارجي تا زماني كه ساختار انديشيدن در فوتبال ايران تغيير نكند، نمي‌تواند فوتبال ايران را نجات دهد. منشا تغييرِ واقعي از كنار زمين فوتبال نيست، بلكه از درونِ زمينِ ذهن‌ها آغاز مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون