آدمي در بزنگاه موقعيت
مهدي دهقانمنشادي
بزنگاه واژهاي است كه در قاموس واژگان پارسي با دزدگاه، كمينگاه و لحظه حساس هم معني است. موقعيتهايي كه در هر لحظه و هر جايي پيش روي هر كس قرار ميگيرد، بزنگاههايي هستند كه در آن امكان دارد انسانها اخلاق، ارزش، باور، ديانت، رفاقت، خاطرهها و دستاوردهاي خود را قرباني كنند يا به دستاوردهايي عظيم دست يابند. موقعيتها گاهي مسلخگاهِ انساني ميشوند كه گويي در آن هيولايي سياه در كمين نشسته است تا آدمي را با تمام روشنيهايش فرو بلعد يا دزدي چشم باز كرده تا اندوختههاي يك عمر او را به تاراج ببرد. گاهي هم بزنگاهِ موقعيت، تيرگيها و ناكاميها را ميربايد و نور زايش مييابد. ذهن آدمي در موقعيتهاي گوناگون در حالات مختلفي قرار گرفته و تصميماتي ميگيرد كه ممكن است توسط ديگران يا بعدها توسط خودش زير سوال برود يا ستوده شود. آدمها در بزنگاه موقعيت است كه عاشق، فارغ، قهرمان، انقلابي، ضد انقلابي، قاتل، اختلاسگر، مخترع و بهطور كلي آدم خوب يا بد ميشوند. آنطور كه عطار نيشابوري در منطقالطير روايت ميكند: شيخ صنعان، بزرگ زاهد و عابد عصر خويش بود كه پنجاه سال رياضت كشيد و عبادت كرد، اما در يك بزنگاهِ موقعيت، دل و دين و عقل و هوش خود را بر باد رفته ديد و در بند عشق دختري ترسا درآمد. او در آن بزنگاه، دستاوردهاي يك عمر خود را در پاي عشق و عاشقي ريخت و مورد ملامت شديد مريدان و مردمي قرار گرفت كه خود در طول زندگي تسليم بزنگاه موقعيتهاي فراواني شده بودند يا سرنوشت چنين ميخواست تا جلالالدين محمد بلخي در بزنگاهي از موقعيت با شوريدهاي شمس نام مواجه شود و چنان تحت تاثير او قرار گيرد كه به ناگاه از خداوندگاري به زير آيد و بازيچه كودكان شهر شود: «زاهد بودم ترانهگويم كردي/ سر فتنه بزم و بادهخويم كردي- سجادهنشين با وقاري بودم/ بازيچه كودكان كويم كردي». پس از آن بزنگاه سرنوشتساز و از چشم مريدان افتادن بود كه او به اوج مقام خود دست يافت و مولاي تصوف و ادبيات فارسي شد.
در بزنگاههاي عاشقي كه منطق پايمال احساس ميشود، عاقلان عاشق شده و مورد ملامت و موعظه قرار ميگيرند. اين ملامتگران و موعظهكنان گاهي نيز خود بازيچه روزگار شده و چنان مغلوب بزنگاهي ديگر خواهند شد كه تير ملامت و زخم موعظه ديگران بر جانشان سنگيني خواهد كرد. مشابه همين موقعيت، آدمهاي زيادي در بزنگاههاي مختلف زندگي با چالشهاي گوناگوني مواجه ميشوند.
همه آدمها از جسم و رواني مشابه به هم برخوردار هستند، اما هنگام مواجهه با موقعيتهايي متفاوت ممكن است عكسالعملهاي شبيه به هم نداشته باشند و فعل و انفعالات مغزي و جسمي در آن بزنگاه شايد باعث شود تا به زير پا گذاشتن باور و اخلاق و ارزشهاي نهادينه شده مبادرت ورزند و اين همان چيزي است كه به جايزالخطايي انسان معروف شده است. پس همه انسانها پارسايان جايزالخطايي هستند كه در بزنگاه موقعيت، كمي كم ميآورند و در يك لحظه ديوِ زشتِ درونشان قدرت بيشتري يافته و بر فرشته خوبيها پيروز ميشود. گاهي نيز ممكن است قهرماني ظهور يابد كه در يك موقعيت خاص، فرشته خوبيهاي او توانسته در بزنگاهي پيروز شود. در بزنگاه موقعيت، انسانها گاهي احساساتي ميشوند و انقلابهايي شكل ميگيرد؛ در بزنگاه موقعيت است كه انقلابيها لغزش كرده و انقلابينماها قدرت ميگيرند و انقلابها فرزندان خود را ميبلعند. در بزنگاه موقعيت گاهي مذهب و ارزش ابزار و نقابي ميشود تا بتوان فساد و اختلاس كرد و نابرابريها را افزايش داد و سرانجام در بزنگاههاي موقعيت در طول تاريخ ظلمهاي بيشماري اتفاق افتاده، ظالمها فربه و فربهتر شده و مظلومها له و لورده و استخوان شكستهتر شدهاند. تاريخ دست در دست روزگار در جغرافياهاي گوناگون بزنگاههايي را به وجود آورده تا انسان با مشاهده دستاورهاي آن گاهي به انديشه فرو رود و خود را اشرف مخلوقات بداند و گاهي انديشهاش به هيچ و پوچي جهان منتهي شود.