• 1404 چهارشنبه 7 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6176 -
  • 1404 چهارشنبه 7 آبان

روايت هشتادوچهارم: خاطرات سياسي امين‌الدوله (10)

آن وليعهد و اين شاه

مرتضي ميرحسيني

در خاطرات امين‌الدوله، چند اشاره به روزهاي وليعهدي مظفرالدين‌شاه به چشم مي‌خورد. آنجا كه از بي‌خبري او، تقريبا درباره همه‌ چيز و همه‌ كس مي‌نويسد. اينكه دورش را «يك مشت نوكر عوام و متملق خائن كه جز جلب نفع و تامين آتيه خود خيالي نداشتند» گرفته بودند و ناصرالدين‌شاه هم با آگاهي از اين واقعيت‌ها «به قدر مقدور نمي‌گذاشت او و اطرافيانش در كار آذربايجان دخالتي كنند. هميشه حاكم واقعي آذربايجان را از تهران روانه مي‌كرد... و اول سفارش و تاكيدش اين بود كه به حرف وليعهد و اتباعش ترتيب اثر ندهند.» سپس اضافه مي‌كند: «در سايه همين سياست ناصري تا دو سال قبل از قتل ناصرالدين‌شاه، آذربايجان كه سرحد روس و عثماني بود - و هميشه هزاران مشكلات داخلي خارجي داشت - اداره شد.» بعد از اعتراضات و ناآرامي‌هاي ماجراي رژي (امتياز توتون و تنباكو)، روش ناصرالدين‌شاه براي اداره كشور تغيير كرد. البته اين تغيير، جز در مواردي اصلا به چشم نيامد و كسي متوجه‌اش نشد. اما در آذربايجان، اين تغيير واضح و ملموس بود؛ «ناصرالدين‌شاه به واسطه خستگي و پيري يا ارفاق و امتحان وليعهد، مسووليت كامل آذربايجان را به عهده‌اش گذاشت» و اختياراتي را كه لازمه حكومت بر آن ايالت بود به او داد. اما چون وليعهد مرد استفاده از اين اختيارات نبود و فهم و درك درستي از چگونگي اداره آن ايالت نداشت، اطرافيانش كارها را به دست گرفتند، به جان مردم افتادند و هر چه دلشان خواست، كردند و «رشته كار آذربايجان گسيخته» شد. همه كارهايي كه به حكومت آن ايالت برمي‌گشت، مختل شد و به دنبال آن، زندگي روزمره هم به مشكل خورد. «كار به جايي رسيد كه اهالي تبريز مصمم بودند وليعهد و نزديكانش را به افتضاح اخراج كنند. اما واقعه قتل ناصرالدين‌شاه (كه همه را مبهوت كرد) مثل آبي بود كه به آتش ريخته شد. علما و روساي تبريز موقع را مقتضي ديدند براي حفظ مملكت و به پاس احترام ناصرالدين‌شاه، وليعهد را احترام كنند. تاجگذاري و رسومات معموله به عمل آمد. شاه جديد بعد از چهل روز به سمت تهران حركت كرد.» به نظر راوي، زير سايه چنين شاهي - كه حتي لايق اداره يك ايالت هم نبود و «هيچ از ترتيب مملكت‌داري و زندگي خبر نداشت» - نه اصلاحات كه اساسا اداره كشور حتي به سبك و سياق گذشته ممكن نمي‌شد. «كاملا روشن بود كه هيچ قسم اميدي براي ايران نيست و هر وزيري چه آزادي‌خواه و چه مستبد، ممكن نيست در قبال بي‌عزمي شاه و استيلاي او موفق به كاري بشود.» آن وسط، بانك شاهنشاهي هم پيگير مطالباتش بود و مدام به دولت فشار مي‌آورد. دولت پولي براي پرداخت بدهي نداشت، امروز و فردا مي‌كرد و از دادن پاسخ روشن به بانك طفره مي‌رفت. اما امين‌الدوله كه مي‌دانست وقت‌كشي چاره اين مشكل نيست و بايد هر چه زودتر تدبير موثري به كار ببندد، شخصا با رييس بانك به صحبت نشست و از او، مدتي مهلت گرفت. «در ضمن به شاه جدا پيشنهاد كرد كه اگر بايد ماليه مملكت و ترتيب خزانه مرتب بشود وزارت ماليه به كسي سپرده شود كه از اوضاع اروپا اطلاعاتي داشته باشد، بتواند از روي اصول ساير جاهاي دنيا براي رفع غلط‌كاري دفتريان و سرقت آنها نقشه طرح كند.» وزارت را به ناصرالملك - كه آن زمان در لندن بود و بعدها در جريان حوادث به يكي از مهم‌ترين چهره‌هاي تاريخ مشروطه ايران تبديل شد - پيشنهاد كردند. پذيرفت. آمد. شاه هم قبولش كرد. اما چنانكه رسم زمانه بود، درباريان «در اطراف اين انتخاب و اينكه ناصرالملك به دستور امين‌الدوله از مخارج دربار و حوزه سلطنتي جلوگيري و سختي كند، هياهو مي‌كردند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون