حكمراني واحد فرهنگي، واجبتر از نان شب
نيوشا طبيبي
قزوين از حيث آثار و موقعيت خاص طبيعي و تاريخياش، ظرفيتهاي بالقوهاي دارد كه به دلايل گوناگون تا امروز چندان ديده نشده است. البته كه فقط قزوين دست به گريبان سوءمديريت در اين عرصه نيست و همه كشور با اين معضل مواجه است. مشكل از آنجايي آغاز ميشود كه كمتر مدير فرهنگي در كشور بر مسند تكيه زده كه از ظرفيتهاي ملي ما با خبر است. اين گرفتاري فقط در بين مديران دستگاههاي فرهنگي نيست، بلكه بيشتر در دستگاههاي متعددي است كه توان تاثيرگذاري در موضوع حكمراني فرهنگي را دارند و البته خودشان معمولا هيچ نسبتي با فرهنگ و هنر و ميراث تاريخي ملي ايران ندارند.
سراي سعدالسلطنه كه امروز يكي از جاذبههاي گردشگري قزوين به حساب ميآيد و نمونه موفقي از ايجاد شغل و رونق از مسير اقتصاد توريسم است، روزگاري خرابهاي بيش نبود. با همت افراد نيكخواه و وطندوست، اين خرابه بازسازي شد و با اجراي طرحي جامع به راسته هنري و فرهنگي تبديل گرديد. در اين راسته صدها نفر كسب و كار راه انداختند، سعدالسلطنه تبديل به محلي براي گشايش خاطر و تنفس در حال و هوايي فرهنگي و در عين حال تفريحي شد. در اين ميان و از شانزده سال پيش كافه نگارالسلطنه، با آميختن شيوه قهوهخانه ايراني با امكانات مدرن، تجربه خلاقانهاي را آغاز كرد كه در مدت كوتاهي در سراسر كشور و حتي خارج از آن الگو قرار گرفت. كافه نگارالسلطنه محل بازديد صدها شخصيت فرهنگي ايراني و خارجي شد، در اين كافه كاملا ايراني، امكان چشيدن طعم ايران در فضايي كاملا ايراني و به دور از اغراق و صحنهسازي مهيا بود. كتابخانه انتهاي كافه نشان از سليقه خاص فرهنگي و عمق شناخت موسس و مدير جوان كافه داشت. موضوع كتابها كه بيشتر چاپهاي قديمي از بهترين كتب تاريخي بودند، بيشتر در شناخت ايران و قزوين و متون كهن ادبيات فارسي بود. كتاب در نگارالسلطنه دكور نبود و پشتوانه فرهنگي و فكري چيزي بود كه موجد و مشوق راهاندازي اين كافه شده بود. نگارالسلطنه از اولين كسب و كارهايي بود كه در سعدالسلطنه راهاندازي شد و نقشي مهم در رونق گرفتن اين راسته داشت. روزهايي كه سعدالسلطنه از خلوتي خاموش و تاريك بود، كافه يكه و تنها باز بود و از مشتريان انگشتشماري كه ذائقه فرهنگي داشتند، پذيرايي ميكرد.
اين روايت را ميگويم كه مشتي از خروار سوءرفتار در مديريت فرهنگي را به عرض برسانم. اينكه شهرداري متولي امر فرهنگي يا سازمانهاي ديگر مثل اوقاف حق تصميمگيري درباره ميراث فرهنگي و گردشگري داشته باشند، سبب از دست رفتن بسياري از فرصتها شده است. بركندن بنياد جريانهاي موفقي كه توانستهاند در اعتلاي فرهنگي كشور نقشي داشته باشند و به سوداي كسب درآمد واگذاري اماكن تاريخي و فرهنگي به افرادي كه صلاحيتشان محل پرسش است و فقط صاحب سرمايه يا رابطه هستند، لطمه شديدي به مجموعه ميراثي و گردشگري كشور زده است. آيا زمان آن نرسيده كه مانند بسياري از كشورهاي ديگر كه توانستهاند از اندك ميراث تاريخيشان همپاي درآمد نفتي ما، درآمد كسب كنند و هزاران شغل ايجاد كنند، مديريت واحد، آگاه و متخصص، حكمراني فرهنگي كشور را به دست گيرد؟
وقتي مجموعهاي مانند شهرداري، نهاد تاريخي و فرهنگياي مانند سعدالسلطنه را محل رفت و آمد فاسدان ميداند و سعي دارد آن را مطابق با سليقه گروهي و حتي شخصي مديران اداره كند و اين مجموعه تاريخي را به عنوان محل درآمد ببيند، اصل بهرهبرداري صحيح و هدفمند از اين اماكن مورد ترديد قرار ميگيرد. تغيير بافت اين اماكن و اعمال يك نوع سليقه در اداره آن و واگذاري غرفه و دكان فقط براي كسب سود، گوهر درخشاني مانند سراي سعدالسلطنه را به محاق ميبرد. اين بناها متعلق به كشور و مردم هستند و بايد در راستاي منافع جامعه و ارتقاي سطح فرهنگ ملي به كار گرفته شوند. هر كدام از بناهاي اينچنين ميتوانند نماد و نمونهاي از زيست ايراني باشند و فرهنگ و هنر متعالي ايران را به گردشگران و جهانيان معرفي كنند.
از يادم نميرود كه چند سال پيش با صحنه واگذاري محوطه سعديه شيراز به غرفههاي غذا و آبانار و فالوده مواجه شدم. از مسوولان پرسيدم، گفتند براي ساختمان بنياد سعدي احتياج به پول داريم و به همين دليل محوطه را به مشاغل واگذار كرديم! تجاوز به محوطه ميراثي و بسيار پراهميت به بهانه كسب درآمد، تاسفآور است.
نابودي بافت تاريخي شهرها و ساختمانهاي باارزش ميراثي كه در جوار اماكن مذهبي قرار گرفتهاند مانند همين مثال است. تخريب اين محلهها، تجاوز به هويت تاريخي بقعهها و زيارتگاههاي مذهبي است. اما چندگانگي مديريت فرهنگي و ميراثي ميتواند فجايع بزرگي در اين حوزه بيافريند. وزارت ميراث در اين موارد، بيقدرت و بدون سلاح است و بيم آن ميرود كه به بهانه وفاق و جلوگيري از اختلاف، امتيازهايي به تخريبگران داده شود.
اميد كه اگر خلايي در قانون هست يا اگر اصطكاك حوزههاي اجرايي وجود دارد، با همت وزارت ميراث رفع شود. از دست رفتن ميراث تاريخي و فرهنگي ايران و بيتوجهي به اقتصاد گردشگري در شرايط رواني و اقتصادي جامعه ما امر ناگوار و ضد ميهني است.