با جامعه پس از جنگ
علي ربيعي
به بهانه سخنراني در خصوص «تهران پس از جنگ» چند نكته قابل تامل را مرور كردم: اين نخستين جنگي بود كه نه از مرزهاي كشور، بلكه از پايتخت شروع شد. در واقع، شايد بيش از ۹۰درصد جنگ در تهران جريان داشت. جنگي كه از مرز آغاز نشد، بلكه با تهاجم به مركز كشور، جامعه و نهادها را غافلگير كرد، به گونهاي كه حتي نهادهاي نظامي هم واكنش خود را به شكل تاخيري نشان دادند. اين جنگ از نوعي ديگر و متفاوت بود: «جنگي هوشمند» نه كلاسيك. در گذشته، ما جنگهاي كلاسيك داشتيم؛ جنگهاي به اصطلاح «هارتلندي» كه مبتني بر قدرت نظامي و نيروي زميني بودند. در دورهاي ديگر با ظهور فناوري، نوعي از جنگها بر پايه تكنولوژي شكل گرفت كه در آن نيروي انساني نقش كمتري داشت و متكي بر زيردريايي و جنگهاي هوايي موسوم «جنگ ستارگان» بود. اما جنگ اخير، جنگ انسانمحور نبود؛ جنگي بود مدرن، حتي شايد پسامدرن؛ شايد بايد گفت «جنگهاي فضايي با هوش مصنوعي و زيرساختهاي ديجيتال». جنگي متكي بر شاهراههاي اطلاعاتي و بر پايه هوش مصنوعي كه در نتيجه آن نقش انسان در ميدان، كمرنگتر، اما تاثير ذهني بسيار شديدتر بود. خصوصيت مهمتر اين جنگ، آن است كه هدف اصلي آن «مردم» بودند. با اين تصور كه كنشهاي مردم تهران، اهداف متجاوزين را تكميل ميكند. اين يك دروغ بزرگ بود كه گفتند آمديم تا رژيم را از بين ببريم. هيچ جنگي در تاريخ براي از ميان بردن هيچ رژيمي شكل نگرفته است. مغولها به ايران نيامدند كه رژيم را عوض كنند؛ بلكه چند صد سال ماندند و غارت كردند. اسكندر هم نيامد رژيم را عوض كند؛ ميماند، ميسوزاند و ميرفت. بنابراين، اين يك دروغ تاريخي است.
به باور من، هدف جنگ، تنها ايران و مردم ايران بودند. من قصدم از بيان اين نكات پرداختن مستقيم به جنگ اخير نيست؛ بلكه ميخواهم به موضوع مردم جوامع برگردم، مردمي كه هدف اصلي اين جنگ بودند. پايتخت با بيش از دوازده ميليون جمعيت، مخاطب مستقيم اين حملات بود. در تحليلهاي داخلي و خارجي كه درباره علل ناكامي متجاوز ارايه شد، همگي بر يك نكته تاكيد داشتند: تلاش براي برانگيختن شورشي مردم به هر شكل، رخ نداد. برعكس نوعي مليگرايي تازه -نه از نوع مليگرايي كلاسيك- در جامعه شكل گرفت. اين نوع مليگرايي امروز در ميان شهروندان، نيازمند مطالعه است كه من آن را مليگرايي متفاوت مينامم. با توجه به اين نكته كه اگر همانگونه كه در مواضع و رسانههاي رسمي اعلام ميشود هدف اين جنگ، مردم بودهاند، اين سوال مطرح ميشود كه پس از پايان جنگ، چه اقداماتي براي حفظ اين انسجام و مقاومت ذهني اتخاذ شده است؟ سياست اجتماعي مناسب براي ايرانيان به خصوص شهروندان تهران چگونه بايد باشد؟ آنچه قابل مشاهده است جريانهاي قوي در تلاش هستند با همان ابزار، همان روش و همان منطق گذشته -كه مبناي تحليل دشمن از مردم شده بود-حركت كنند. اين عده كماكان از هر مسير و بهانهاي كه شده به دنبال اقداماتي سلبي در مورد پوشش هستند كه هيج اثري نداشته و به تنش و تشنج جامعه ميانجامد. گاهي ميانديشم خيال اين افراد تا هزينهاي سنگين براي جامعه و نظام به وجود نيايد، راحت نميشود! اگر در اين جنگ، مقاومت ذهني مردم به اندازه مقاومت ارضي مهم بوده، ما امروز براي حفظ آن مقاومت ذهني چه كار كردهايم؟ به عنوان نمونه، در خصوص مساله اينترنت، در حالي كه ۸۵ درصد مردم ايران از فيلترشكن استفاده ميكنند، ناامني از پلتفرمهاي داخلي حتي بيشتر رخ داده است. اين چه سياستي است كه هم مردم را ناراضي ميكند و هم حافظ امنيت نيست؟ من به جد معتقدم ايران، تهران و شهرهاي پس از جنگ، بهطور قطع، سياست اجتماعي متفاوتي ميطلبند. ايران و تهران، نيازمند سياستهاي نوين هستند. علم مديريت بحران به ما ميآموزد با سياستهاي پيش از بحران، نميتوان با جامعه بحرانزده مواجه شد. علاوه بر آن، نيازمند سياستهاي اجتماعي متناسب، سياستهاي فرهنگي به دور از تنشزايي با اولويت حل مسائل زندگي روزمره مردم هستيم. اساسيترين اقدام، ايجاد آرامش در جامعه و اجتناب از هرگونه تنشآفريني، يك ضرورت است. بايد با همكاري نهاد علم، نهادهاي اجتماعي و همافزايي بين آنها در جستوجوي راهي براي برونرفت از مسائل باشيم. با نشان چشمانداز به دنبال افقگشايي باشيم. اين نياز جامعه است كه از ميان اين تلخيها، بايد روزنههايي باز كرد.