مهدي بيكاوغلي
«منطقه و جهان آبستن تحولات و تغييرات مهمي است.» اين عبارت مشتركي است كه اين روزها اغلب تحليلگران، كارشناسان و استادان دانشگاهي بر آن تاكيد دارند. پرسش كليدي اما سهم و نقش ايران از اين تغييرات است. اينكه جايگاه ايران در منظومه اين تغييرات منطقهاي و جهاني چيست و چگونه ميتوان نهايت دستاوردها را به نفع منافع ملي كسب كرد؟ ماشاءالله شمسالواعظين، فعال رسانهاي و تحليلگر مسائل سياسي در گفتوگو با «اعتماد» تلاش ميكند نوري به ابعاد پنهان تحولات منطقهاي و جهاني تابانده و نقش ايران را در اين تحولات بازآفريني كند. به اعتقاد شمسالواعظين مهمترين مانع در مسير تحقق منافع ملي ادبيات راديكال است كه ميان برخي فعالان سياسي و كنشگران جريان يافته است. به اعتقاد او همزمان با آتشبس در عرصههاي بيروني، فعالان سياسي و حزبي در عرصه داخلي هم بايد مدتي آتشبس اعلام كنند تا كشور با عبور از اين گذرگاه حساس به هنگامهاي تازه ورود كند.
تحولات منطقه و جهان پس از دورهاي تنش به سمت يك آرامش نسبي حركت ميكند. البته مشخص نيست اين آتشبس، پايدار است يا نفس عميقي قبل از يك شيرجه بلند به سمت بحرانهاي تازه است. شما تحولات منطقه و جهان را چطور ميبينيد؟
قبل از هر چيز بايد گفت كه اين اسراييل بود كه در كشاكش جنگ 12 روزه، درخواست آتشبس را مطرح كرد و اين ايران بود كه درخواست طرف مقابل براي آتشبس را پذيرفت. دليلي وجود ندارد كه اسراييل دوباره از يك طرف توان و تابآوري خود را و از سوي ديگر، واكنش احتمالي ايران را تست كند. باقي حرفهايي كه زده ميشود در چارچوب جنگهاي رواني قابل تحليل است. ايران و اسراييل به صورت برابر در جنگ رواني (فضاي مجازي، سايبري و...) حضور دارند. البته جنگ رواني هم بخشي از جنگ نظامي محسوب ميشود. هر چند جنگ نرم محسوب شده و نشان ميدهد دو طرف تمايلي براي ورود به عرصههاي سختتر نبرد را ندارند. با وجود برخورداري اسراييل از بهترين ادوات نظامي، اين كشور در برابر ايران در جنگ 12 روزه ناموفق بود. اگر روسها پيغام داده باشند كه اسراييل ديگر قصدي براي رويارويي با ايران ندارد، اين خبر مقرون به صحت است، چراكه اسراييل هزينههاي فراواني را از جنگ با ايران پرداخته و ديگر مايل به تكرار اين تجربهها نيست.
در شرايطي كه هيچ كدام قدرتهاي اثرگذار منطقه نتوانستهاندخود را به عنوان هژمون برتر در خاورميانه تثبيت كنند، اين منطقه به چه سمت و سويي ميرود؟
به نظر ميرسد اوضاع خاورميانه به سمت دوراني از شرايط «نه جنگ و نه صلح» سوق پيدا كرده است. هنوز معتقد به فرا رسيدن دوران صلح فراگير در منطقه نيستم. اسراييل بهرغم جنگ 2سالهاي كه خود با حماس داشته (و به هيچ كدام از اهدافش نرسيده) هنوز به اين نتيجه نرسيده كه بايد به سمت پذيرش يك معامله و شرايط جديد كه در آن حقوق ملت فلسطين به رسميت شناخته شود، برود. اسراييل به اشتباه تصور ميكند همكاري امريكا با تلآويو ميتواند براي هميشه تضميني جهت ادامه تجاوزگريهاي اين رژيم باشد.
مگر غير از اين است كه امريكا همه جوره اسراييل و سياستهايش را تاييد كرده و از آن حمايت ميكند؟
در ظاهر اين حمايتها تداوم دارد، اما در پشت صحنه متغيرهاي جديدي از جمله بيداري گروهها، حركتها، نهضتها و جنبشهايي كه در درون ايالات متحده، عليه بيعدلتي در رابطه با فلسطين شكل گرفته، ميتواند معادلات جديدي را رقم بزند. البته اين جنبشها نيازمند زمان هستند تا اثرگذاري بيشتري در كاخ سفيد و نظام حكمراني امريكا داشته باشند. اگر دقت كنيد در موافقتنامه آتشبس غزه، نامي از فرمول «دو دولت در يك سرزمين» كه مورد قبول بسياري از كشورهاي جهان است، برده نشده است. وقتي علتالعلل بحران خاورميانه، همچنان زير سايه بيتوجهي امريكا و ددمنشي اسراييل قرار دارد، بعيد است در افق پيش رو شاهد برقراري يك صلح دائمي در اين منطقه باشيم. آنچه امريكا درباره صلح فراگير و پايدار ميگويد به اندازهاي بيپايه و اساس است كه باعث تمسخر اسراييليها نيز شده است. بر اين مبنا منطقه به سمت يك وضعيت نه جنگ و نه صلح در ميان مدت حركت ميكند تا رخدادهاي بعدي از راه برسند و تصويري از آينده ارائه شود. توافق روسيه و امريكا، تعيين تكليف چالش بين چين و امريكا و...همگي در ترسيم چشمانداز وقايع آينده اثرگذار خواهد بود.
اين تحولات منطقهاي را در رابطه با ايران چطور ميتوان تحليل كرد؟ ايران در دورنماي آينده چه وزن و جايگاهي را كسب ميكند؟
اتفاق مهمي كه در رابطه با كشورمان شكل گرفته، اين است كه ايران بهرغم همه فشارهاي پيراموني، تحريمها، تهديدها و... موفق شده، موازنه نظامي در منطقه را به نفع خود شكل دهد. ايران به هيچوجه لقمه آساني براي امريكا نخواهد بود. پس از جنگ 12روزه ايران بسياري از ضعفهاي خود را بازسازي و نقاط قوت خود را تقويت كرده است. فكر ميكنم ايران دكترين دفاعي خود را نيز در ميانمدت تغيير ميدهد و دوباره در لاك دفاعي و مستحكم كردن توان دفاعي خود حركت ميكند. اين دكترين، دكترين دهههاي قبلي ايران پيش از جنگ 12 روزه بوده كه تغيير كرده است.
در اين شرايط 2متغير مهم هم در حال از راه رسيدن هستند. يكي انتخابات سنا و مجلس نمايندگان امريكا و همزمان با آن انتخابات اسراييل است. برخي معتقدند هم احتمال شكست ترامپ و هم احتمال شكست نتانياهو در اين آوردگاههاي انتخاباتي بالاست. اين متغيرها چه تاثيري در تحولات آينده خواهند داشت؟
گفتم امريكا در معرض تحولات عجيبي است. اين تحولات رخدادهاي سياسي هستند. اما در بخش اجتماعي، جنبشهايي كه در دانشگاههاي امريكا به راه افتادهاند بسيار مهمند. منتقدان روش حكمراني ترامپ، تسليمپذير نيستند. آنها در حال ايجاد يك موازنه جديد در جهانند. بيدليل نيست كه دونالد ترامپ و جناح راست افراطي امريكا احساس خطر كرده و ميگويند، چپ كمونيست و سوسياليستها در حال گسترش سيطره خود در امريكا هستند! اينها علامتهايي هستند كه از جنب و جوش دروني امريكا خبر ميدهند. تعطيلي دولت امريكا كه به دليل اختلاف بين دموكراتها و جمهوريخواهان بر سر تخصيص بودجه ايجاد شده، مشكلات عديدهاي براي فقراي امريكايي ايجاد كرده است. ديشب آمارهاي عجيبي ميخواندم، دادههاي اطلاعاتي وزارت كشاورزي امريكا حاكي است كه 40ميليون امريكايي از كمكهاي غذايي روزانه دولت بهره ميبرند. جماعتي كه به دليل تعطيلي دولت ايالات متحده و عدم تخصيص بودجه در معرض گرسنگي قرار دارند و ممكن است هر اقدامي صورت بدهند. اين رخدادهاي داخلي امريكاست. تركتازي جمهوريخواهان در عصر ترامپ امريكا را به سمت سراب هدايت ميكند. يكي از نشانههاي برقراري آتشبس يا متاركه نبرد در غزه به دليل جلوگيري از رونق جنبشهاي دانشجويي امريكاست. فكر ميكنم در آينده شاهد تحولات زيادي در امريكا خواهيم بود كه واكنشي به عصر ترامپ است. ترديد ندارم كه در آيندهاي نه چندان دور، امريكا دستخوش تحولات تازهاي ميشود.
ايران از دل اين تحولات جهاني و منطقهاي چگونه ميتواند منافع ملي خود را جستوجو كند؟
ايران بايد همچنان خودش را براي گفتوگو با ايالات متحده بر سر مسائل مشترك آماده سازد و اين روند گفتوگو را ادامه بدهد. ايران البته همواره بر سر ميز مذاكره بوده، اما پنجرههاي ديپلماسي بايد باز بماند. ادبيات راديكالها كه اين روزها طنينانداز شده برخلاف منافع ملي ماست و بايد پايان يابد. از سوي ديگر اختلافات دروني ايران به دلايلي به شكل عجيبي استمرار پيدا كرده و اخيرا تندتر هم شده است. شخصا نگران اين اختلافات هستم. وقتي تهديد خارجي صورت ميگيرد، وحدت ملي ارتقاي باورنكردني پيدا كرده و سطحي از اميد را زنده ميكند. مسائل اخير و اظهارات راديكال، اما نگرانكننده است. به نظرم در عرصه داخلي هم بايد آتشبس اعلام شود. حرفهاي راديكال براي حذف وحدت ملي بايد پايان يابد. وحدت ملي فقط مختص ايام جنگ نيست، بلكه بايد تبديل به سلوك داخلي شود. اميدوارم همه طرفهاي سياسي اين ضرورتها را درك كرده و به حساسيتهاي زمانه توجه كنند.