گزارشي اسنادي - پژوهشي - روزنامهنگاري از چگونگي «تجارت و صنعت ابريشمبافي ايران»
از عصر ساسانيان تا از بين رفتن آن در عصر قاجار و پهلوي - ۸
شيوع «آفت كرم ابريشم» و بازگشت «طاعون اروپايي» در زمان حكومت ناصرالدين شاه
جفاهاي تو نزد من مكافاتش بجا باشد / وليكن آن كند هر كس كه از اصلش سزا باشد (سنايي)
مريم مهدوي اصل ٭
اشاره - ابراهيم تيموري، ديپلمات، نويسنده، مورخ و مترجم، در پانويس كتاب «دو سال آخر»، يادداشتهاي روزانه سرجان كمبل، نماينده انگليس در دربار ايران در سالهاي ۳۴-۱۸۳۳م. [۵۰-۱۲۴۹ق. حكومت فتحعليشاه قاجار] نوشته است: «سرجان ملكم [مالكوم] فرستاده حكومت هند در دربار فتحعليشاه نيز عقيده داشت براي ورود به ميدان وسيع ديپلماسي انگليس در شرق دو راه فرعي وجود دارد؛ يكي بازرگاني و ديگر پزشكي.جان ويليام كي، زندگاني و مكاتبات سرجان ملكوم. چاپ لندن1856م.جلد اول صفحه106» از آنجا كه معاهده دولتين ايران و انگليس در سال (۱۲۱۶ق - ۱۸۰۱م.) توسط حاجي ابراهيم خان كلانتر (صدراعظم خائن در حكومتهاي كريمخان زند و فتحعليشاه قاجار) با سر جان مالكوم انگليسي منعقد و امضا شد تا بنيان عهدنامههاي گلستان و تركمنچاي با روسيهتزاري و عهدنامههاي طهران و تجاري با انگليس گذاشته شود، اكنون سوالي كه در قسمت هشتم از سلسله گزارش هنر و صنعت و تجارت ابريشمبافي ايران مطرح ميشود، اين است كه آيا شيوع بيماري «آفت كرم ابريشم» براي از بين بردن كامل پرورش نوغان يا تخم كرم ابريشم ايراني كه براي چندين هزار سال مركز و قلب جاده باستاني تجارت ابريشم آبي و خاكي جهان را شكل داد و همچنين شيوع و فراگيري بيماري غيربومي «طاعون اروپايي» در ايران، در دو دوره امپراتوري شاه سلطان حسين صفوي و همچنين فتحعليشاه و ناصرالدين شاه قاجار كه جمعيت بسيار زيادي از هنرمندان، صنعتگران و تاجران را در ايالتهاي مختلف ايران به كام مرگ دستهجمعي كشاند، ميتواند ازجمله دو راه فرعي انگليس يعني بازرگاني و پزشكي، براي ورود به ميدان وسيع ديپلماسي در جغرافياي تاريخي، فرهنگي و تجاري ايران باستان باشد؟ چراكه سياحان انگليسي، روسي، فرانسوي، آلماني و... فقط ماموران نظامي، اطلاعاتي، ديپلماتها و خبرنگاران نبودند كه براي جمعآوري اطلاعات به ايران سفر ميكردند؛ بلكه بخشي از آنان پزشك و گياهشناس بودند كه سفرنامههاي آنان نيز بر همين اساس به نگارش درآمده و در ايران ترجمه شده است.
آرامش قبل از توفان
آزاده حيدري در كتاب «نمايهنامه تحليلي موضوعي سفرنامههاي ترجمه شده سياحان انگليسي درباره ايران» در خصوص بيوگرافي چارلز متكاف مك گرگور نوشته است كه وي افسر ارتش انگلستان بود كه در سال ۱۸۷۵م. (۱۲۹۲ق.) و در دوره حكومت ناصرالدين شاه قاجار به ايران سفر كرد.
بر اين اساس، كلنل سي .ام. مك گِرگُر [گرگور] در جلد اول كتاب «شرح سفري به ايالت خراسان»، با ترجمه مجيد مهديزاده در سال ۱۳۶۶ نوشته است: «از توليدات عمده يزد ميتوان ابريشم را نام برد كه بهترين نوع ابريشم ايران محسوب ميشود. مواد اوليه آن اغلب از گيلان آورده ميشود. اين ابريشم به پارچههاي گوناگون تبديل ميشود كه زيباترين آن به حسينقليخاني شهرت دارد... [كلات در سيستان] - كلات يكصدخانه و زمينهاي كشاورزي وسيعي دارد و ذره ذره خاك آن به اين كار اختصاص داده شده است... درختان توت فراواني نيز دارد كه نقش مهمي در توليد ابريشم ايفا ميكنند... [قائن در خراسان]- محصول عمده آن گندم است ولي ترياك و زعفران و ابريشم نيز به مقدار قابل ملاحظه به عمل ميآيد... .»
آغاز آفت خطرناك كرم ابريشم
همچنين آزاده حيدري در كتاب «نمايهنامه تحليلي موضوعي سفرنامههاي ترجمه شده سياحان انگليسي درباره ايران» در خصوص بيوگرافي جورج ناتانيل كرزن نوشته كه وي در سالهاي ۱۸94- ۱۸86 م. [۱۳12- ۱۳04ق.] و در زمان حكومت ناصرالدين شاه قاجار، چهار مرتبه سراسر هند و مستملكات آسيايي روس را ديد و به عنوان مخبر روزنامه تايمز به ايران آمد و همچنين نايبالسلطنه هند شد. سپس قرارداد منفور ۱۹۱۹م. وثوقالدوله و كاكس در زمان احمدشاه قاجار با سياستگذاري كرزن به عنوان وزير امورخارجه انگليس امضا شد.
از همين روي، لرد كرزن، روزنامهنگار انگليسي در زمان ناصرالدين شاه قاجار، در جلد اول كتاب «جهانگردي در ايران»، با ترجمه علي جواهركلام در سال ۱۳۲۲ خورشيدي نوشته است: «راههاي كاروان، شهر يزد را به كرمان و بندرعباس و اصفهان و خراسان و بلوچستان مربوط ميسازد. اين شهر از همان روزگارهاي باستاني كه «باسكيزار» شهرت داشته، مركز ابريشمكاري ايران مركزي بشمار ميآمده و اين ترتيب تا قرنهاي اخير دوام يافت و در اوايل قرن نوزدهم، ۱۸۰۰ كارخانه ابريشم با نه هزار كارگر تنها در شهر يزد موجود بود، اما اكنون چنان نيست و ميزان صنعت و دادوستد يزديان خيلي عقب رفته است... پارچههاي ابريشمي كاشان چه در زمان شاردن و چه اكنون در ايران معروف است. تا چندي پيش در خود كاشان ابريشم بعمل ميايد ولي اين ايام بيشتر ابريشم كاشان را از گيلان مياورند... منسوجات پشمي و ابريشمي خراسان (مشهد) شهرت پيشين را از دست داده و خيلي از بخارا عقب است فقط كارخانههاي قاليبافي باعتبار و اهميت سابق باقي و بر ساير محصولات برتري دارد... در تمام شهر چهل دستگاه قاليبافي، ششصد و پنجاه كارگاه ابريشمكاري و سيصد و بيست دستگاه شالبافي به كار بود... يكي از محصولات مهم مازندران ابريشمكاري است... انگليسها و هلنديها و بالاخره روسها مكرر براي خريد ابريشم ايران به مازندران آمده و اقداماتي كردهاند. در سال ۱۶۳۷ ميلادي برابر ۱۰۴۷ هجري قمري [امپراتوري صفويه] تمام محصول ابريشم ايران بيست هزار كيسه بوده و هر كيسه از آن دو شلينگ و نيم ارزش داشته است در همان سال تنها از مازندران دو هزار كيسه و از گيلان هشت هزار عدل به دست ميآيد. شاه عباس [صفوي] به تجارت ابريشم و مخصوصا ابريشم مازندران توجه داشت و ارمنيها را براي فروش اين كالا به اروپا ميفرستاد. پس از انقراض صفويه و هرجومرج و قتلوغارت ابريشمكاري ايران رو به تنزل نهاد به علاوه تخم كرم ابريشم ايراني آفت يافت، گرچه از ژاپون و تركيه و فرانسه تخمهاي تازه آوردند اما اصلاح اساسي در آن به عمل نيامد. ابريشمكارهاي ايران هم به جاي ابريشم به زراعت توتون و زيتون و ترياك و برنج مشغول شدند باوجود اين هنوز هم محصول ابريشم ايران جالب توجه ميباشد و علاوه بر مازندران و گيلان و گرگان در خراسان و آذربايجان وكرمان و كاشان و يزد و كرمان ابريشمكاري داير است و در كارگاههاي دستي پارچههاي ابريشمي ميبافند. ابريشم آذربايجان و گيلان و مازندران و گرگان هم در داخله مصرف ميشود و هم به خارج حمل ميگردد و قسمت عمده آن در بندر مارسي به فروش ميرسد. كارگاههاي ابريشمبافي ايران يك وقتي اهميت بسيار داشته مخمل كاشي حريرهاي يزدي رشتي خراساني در تمام آسيا مشهور بود اما اكنون رو به انحطاط و تنزل ميرود و... .»
سپس لرد كرزن، در جلد دوم كتاب «جهانگردي در ايران» با ترجمه علي جواهركلام در سال ۱۳۲۳خورشيدي كه با مساعدت محمد سعيدي، معاون كل وزارت راه و مدير مجله راه نو انجام شده، نوشته است: «محصول ابريشم ايران در ايام پيش از حيث مقدار و خاصيت عاليتر از روزهاي اخير بوده است در سال ۱۸۶۴م. [۱۲۸۱ق. حكومت ناصرالدين شاه قاجار] آفت خطرناكي به كرم ابريشم ايران وارد آمد و تا چند سال بواسطه ناداني و بياطلاعي اهالي باقيماند اما تدريجا رو به اصلاح گزارد در سال ۱۸۹۰م. [۱۳۰۸ق.] بهاي ابريشم صادر از ايران قريب سيهزار ليره ميشده است. خراسان يكي از نقاط ابريشمخيز ايران ميباشد و كليه محصول آن را براي كارخانههاي يزد - كاشان - اصفهان ميفرستند و بيش از پانزده هزار بافنده آن تارهاي ظريف را با انگشتان خود به پارچههاي لطيف تبديل ميكنند. در مازندران و گيلان هم ابريشمكاري زياد است و سالانه چهلهزار من از محصول ابريشم اين دو استان از راه روسيه به مارسي حمل ميگردد به علاوه دههزار من هم به بغداد ميفرستند... رود داليكي [در مسير شيراز به بوشهر] به نام دهكده ويرانه داليكي مشهور گشته است. در اين ده هم چيز تازهاي نيست جز اينكه گياهي به نام (كالاب) در آنجا ميرويد... يك موقعي كه مردم ايران هنرمند و كاردان بودند از رشتههاي كالاب ابريشم مصنوعي ميساختند و تارهاي لطيف آن را براي بافتن پارچه به كار ميبردند ولي اكنون آن هنرمنديها را ندارند و رشته كالاب را به جاي پر و پشم در بالشت و متكا ميريزند... .»
همچنين در گزارش سركنسول كيت ابوت در مورد بازرگاني و تجارت تبريز براي سال ۱۸۶۶م. [۱۲۸۳ق. حكومت ناصرالدين شاه قاجار] كه در كتاب «شهرها و تجارت ايران در دوره قاجار ۱۸۶۶- ۱۸۴۷م.» [۱۲۸۳- ۱۲۶۴ق.] با ترجمه سيد عبدالحسين رييس السادات در سال ۱۳۹۶ ش. نوشته شده، آمده است: «از نخستينباري كه بازرگانان اروپايي در تبريز مستقر شدند، سالي كه گذشت ناخوشايندترين سال براي بازرگاني از هر دوره ديگر در اين منطقه بوده است... نابودي تقريبا كامل پيلههاي ابريشم در نتيجه بيماري كه بين كرمهاي ابريشم شايع شد و بالاخره كاهش جدي ارزش كه در پول رايج بومي رخ داده است.»
رساله علاج طاعون
كتاب چاپ سنگي «رساله علاج طاعون» در سال ۱۲۹۳ق. [۱۸۷۵م.] توسط نصرالله التفرشي و براي شخص ناصرالدين شاه قاجار نوشته شده و اكنون در بخش خطي كتابخانه مجلس نگهداري ميشود. در بخشي از اين كتاب خطي نوشته شده است: «... اما بعد بر ارباب بصيرت و دانش معلوم باد كه قريب چهارسال است كه در فصل بهار در بعضي اماكن عراق عرب طاعون قليل و خفيفي بروز مينمود و در فصل تابستان معدوم ميشد سال اول بسيار كم و سال دويم فيالجمله بيشتر و سال سيم بيشتر از سال دويم بود و در تمام آن سه سال قسمي خفت داشت كه اكثري را گمان اين بود كه آن مرض طاعون نبوده و در هذهالسنه [ناخوانا] به شدتي بروز كرد كه اين اشتباه بكلي رفع شد و اكنون كه شهر ۱۲۹۳ ربيعالثاني هجري است تمام عراق عرب را فراگرفته است و اعليحضرت اقدس ظلالله شاهنشاه جمجاه ناصرالدين شاه قاجار كه امتداد دولت همايونش بابد پيوسته باد بجهه حفظ سرحدات دولت عليه ايران از سرايت ناخوشي مزبور مقرر داشتند مجلس قمسيوني [كميسيوني] در دارالخلافه برياست نواب مستطاب دالا اعتضادالسلطنه وزيرعلوم مركب از اطباي حاذق ايراني و فرنگي و غيره منعقد شده تدابير لازمه و اجراي اين مقصود بنمايند بنابراين اشخاص مفصله ذيل برياست نواب معربياليه معين گرديده. فرانكي - دكتر طولوزان حكيمباشي و طبيب حضور همايون -حكيم كاستالدي مامور مخصوص حافظالصحه [وزارت بهداشت] و طبيب سفارت عليه عثماني - حكيم دكسون طبيب سفارت دولت بهيه انگليس - حكيم كونرمينكي طبيب سفارت دولت بهيه روسيه - حكيم بيكر طبيب اداره تلگرافي دولت بهيه انگليس - حكيم حك طبيب دولت بهيه انگليس ايراني - ميرزا سيد رضي حكيمباشي نظام - ميرزا ابوالقاسم حكيمباشي معلم علم طب ايراني براي مدرسه دارالفنون - ميرزا رضاي دكتر معلم علم طب فرنگي مدرسه دارالفنون - حاجي ميرزا ابوالفضل حكيم - جعفر قليخان رييس مدرسه - ميرزا [ناخوانا] بُدنت طبيب حضور همايوني - ميرزا علياكبر حكيمباشي مريضخانه دولتي- و هفته يكروز كه عبارت از روزهاي يكشنبه باشد مجلس كمسيون [كميسيون] در مدرسه دولتي دارالخلافه منعقد ميشود و در مدت قليل تدابير لازميه از قبيل برقراري قرانتين [قرنطينه] در نقاط متعدد و ماموريت اطباء بجهه حفظ صحت مردم همان صفحات و تاكيدات بحكام خطوط سرحدي در عدم اختلاط اهالي آنجا با اعراب ولايات و ايلات عراق عرب و بصره و اطراف آن گرديده است و مجلس مزبور با كمال دقت مراقب انتظام و استحكام اين امور است و مقربالخاقان دكتر طُلوُزان حكيمباشي و طبيب خاصه حضور همايون براي دستورالعمل اطباي مامور و غيره با [ناخوانا] اجزاي مجلس اين رساله را در كيفيت مرض طاعون و معالجه آن مشتمل بر سه فصل نوشتهاند تا خواص و عوام از آن مشفع توانند شد.... فصل دويم در تحقيق علمي و حقيقت و ماهيت مرض طاعون - بدانكه طاعون مرضي است كه باغلب امراض شباهت ندارد و تا چهل سال قبل اغلب اوقات در مصر و اسلامبول و شام عارض ميشد كه گاهي شدت و گاهي خفت پيدا مينمود و برخي اوقات بكلي زائل ميشد از چهل سال قبل تاكنون درين بلاد هم بندرت عارض ميشد و در ايران هر چهل يا پنجاه سال يكنوبت پديدار ميشد و نوبت آخرين چهل و پنجسال قبل ازين بوده [حكومت فتحعليشاه قاجار] و چهار پنجسال دوام پذيرفت و نخستين بسمت مراغه عارض شده و از آنجا باروميه و خوي و اردبيل و گيلان و مازندران و استرآباد سرايت نمود و در خراسان نيز عارض شده و از بوجنورد تجاوز ننمود و در طهران و زنجان و قزوين نيز سرايت نمود و در كرمانشاهان و سنندج و شوشتر و دزفول و همدان نيز پديد گرديد و در بندر بوشهر شدت زياد نمود و از آنجا بكازران [به كازرون] سرايت كرد ولي در شيراز و اصفهان و كاشان و قم عارض نشد بدانكه در دولت ايران آنچه از تواريخ معلوم شده هرگز مرض طاعون دوام زياد پيدا ننموده برخلاف دولت عثماني خصوصا در مصر و اسلامبول و شامات كه هميشه اينمرض بروز و ظهور داشت و نيز از تواريخ معلوم شده كه در ازمنه سالفه هر سي يا چهل سال در ايران بروز مينمود و بسياري از مردمانرا [مردمان را] بهلاكت ميرسانيد خصوصا در آذربايجان و گيلان و مازندران و كرمانشاهان و عربستان و چون الحال در عراق عرب موجود است احتمال دارد امسال يا سال آينده در ايران نيز بروز نمايد لهذا تكليف دولت و ملت ايران اينستكه [اين است كه] از پيش تدارك اينكار را به بينند تا سرايت ننمايد و اگر هم سرايت نمود كمتري و بهلاكت رسند و لهذا اين تدابير را ذكر كرديم تا اهالي ايران در حفظ صحت خود بكوشند.»
هيچ اروپايي از طاعون آسيب نديد؟!
علياصغر سعيدي، در سال ۱۳۶۲ش. در يادداشت مترجم كتاب «آدمها و آيينها در ايران» نوشته كه مادام كارلاسرنا اين كتاب را به زبان فرانسه به نگارش درآورده كه نتيجه يكسال سفر وي از طريق درياي خزر به ايران در سال ۱۲۹۴ق. [۱۸۷۷م.] است كه مصادف با سيامين سال سلطنت ناصرالدين شاه قاجار است.
از همين روي، مادام كارلاسرنا در كتاب خود نوشته است: «طاعون در رشت - انحصار كشتيراني در درياي خزر، در دست روسها است.[طبق عهدنامه ننگين تركمنچاي]. در آن موقع، نوامبر ۱۸۷۷م. [۱۳۰۵ق.] به علت شيوع نوعي بيماري مسري در رشت كه از ماه آوريل حمله و كشتار آن آغاز شده بود، قرنطينهاي دائر كرده بودند و رفتوآمد كشتيها به ايران نظم و ترتيبي نداشت. بعضي بيماري ياد شده را طاعون و بعضي ديگر آن را نوعي تيفوئيد خيلي واگير [مسري] ميدانستند. تعداد تلفات به روزي چند نفر ميرسيد ولي عجيب آنكه از اروپاييان كسي به اين مرض مبتلا نشد... اگرچه مركز اصلي بيماري شهر رشت بود، ولي روسها در سرتاسر خط مرزي، دور كرانهاي خزر و همچنين در شهرهاي جلفا، نخجوان و ايراوان، نوار ايمني ايجاد كرده بودند... شيوع طاعون - تا پايان سال، طاعون در رشت شيوع داشت و بيداد ميكرد. ولي با پايان سال، بيماري قطع شد. در مراحل اول بروز اين مرض مسري كه ابتدا در ماه مارس سال ۱۸۷۷م. [۱۲۹۴ق.] در بخش شفت، شهركي در پاي كوه، ظاهر گرديد، مردم خيال كردند كه تب تيفوئيد است. چون در اين نواحي، زمينهاي باتلاقي را به كلي خشك نميكنند، مرض حصبه ميان مردم زياد شايع است... از آنجا كه آثار اين بيماري در سالهاي پيش هم در رشت ظاهر شده بود، هنگامي كه شايعه شيوع بيماري در همه جا پراكنده شد، مردم آنطور كه بايد و شايد به آن اهميت ندادند. پزشكان اروپايي مقيم تهران و پزشكان ديگر كه براي بررسي بيماري به رشت آمده بودند همه تاييد كردند كه اين بيماري خود طاعون است. يك دكتر ايراني هم كه به رشت اعزام شده بود، همان عقيده را داشت. با وجود اين، پزشكان محلي اصرار داشتند كه آنها تب حصبه را كه از امراض بومي اين منطقه است، با طاعون عوضي گرفتهاند. پزشكان مسن بومي ديگر هم كه طاعون سال ۱۸۳۲م. [۴۸-۱۲۴۷ق. حكومت فتحعليشاه قاجار] را ديده بودند، نخواستند قبول كنند كه دوباره اين بلاي وحشتناك به ايالت آنان هجوم آورده است. در آن زمان، تلفات بيماري به حدي بود كه در مدت كمتر از چهار هفته، جمعيت درو شد و شهرها، هم به جهت تلفات بيماري و هم به علت فرار مردم، خالي از سكنه شدند. نظر پزشكان اروپايي، كاملا صحيح بود چون در ماه آوريل، طاعون در رشت شايع شده بود و مردم مجبور شده بودند در دهكدههاي نزديك منزل گزينند. مدتي اين آفت در رشت جا خوش كرد، ولي خوشبختانه عمرش زياد نبود. به سرعت بيماري به اطراف هم سرايت كرد و خاصه در جاهايي كه «امامزاده» وجود داشت و مردم براي ريشهكن كردن بيماري به دعا و زيارت متوسل شده و به آنجاها روي آورده بودند، تلفات بيماري بيش از جاهاي ديگر بود. مدت هفت تا هشت ماهي كه طاعون در آن نواحي شيوع پيدا كرده بود، از مردم رشت و حوالي آن بيش از چهارهزار قرباني گرفت. تعداد بيماران شفا يافته را در حدود دو برابر آن تخمين ميزنند... موضوع تعجبآور اينكه حتي يك ارمني يا يك اروپايي در اين بيماري صدمه نديد. علت عمده آن ممكن است مربوط به رژيم غذايي آنان باشد. چون غذاي اصلي ايرانيان را برنج، ماهي نمكسود، ميوه و سبزيهاي خام تشكيل ميدهد. در حالي كه غذاي ديگران از لحاظ مواد مورد نياز بدن، كاملتر و سالمتر است... داروهايي كه از طرف پزشكان محلي تجويز ميشود، بسيار ساده و اغلب خيلي هم موثر است... در آوريل، اولين ماه شيوع بيماري، روزي سه تا چهار نفر جان خويش را از دست ميدادند. در ماه مه تعداد قربانيان به روزي پنج تا شش نفر و در ژوئن به هشت تا ده نفر افزايش يافت. [پانويس: تمام اطلاعات مربوط به پيشروي بيماري توسط آقاي چرچيل كنسول انگلستان در رشت، از روي اسناد رسمي در اختيار اينجانب گذاشته شده است.] پزشكان ادعا ميكردند، چون اين بيماري در بغداد هم ديده شده است، بايد در فصل گرما در اين منطقه پايان يابد. ولي نه تنها اينچنين نشد، بلكه بالعكس شدت هم پيدا كرد و تعداد مرگ و مير در ماههاي ژوئيه و اوت به روزي دوازده تا هيجده نفر رسيد. در ماه سپتامبر، شدت بيماري رو به كاهش گذاشت و تعداد شفايافتگان افزايش يافتند. در ماه اكتبر، تعداد مبتلايان به اين بيماري كاملا معدود و بسياري از بيماران سلامت خويش را بازيافته بودند. تمام اين ارقام به استناد گزارشهاي رسمي مقامات محلي تهيه شده است، ولي چون دفتر متوفياتي كه اسامي و مشخصات فوتشدگان را در آن ثبت نمايند، وجود ندارد، نميتوان تعداد قطعي تلفات بيماري را تعيين نمود.»
ادامه دارد...
منابع: كتابخانههاي شماره يك
بخش خطي و ايرانشناسي مجلس
٭ روزنامهنگار و پژوهشگر