• 1404 يکشنبه 11 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6179 -
  • 1404 يکشنبه 11 آبان

نگاهي به ژانر تريلر روان‌شناختي به بهانه اكران فيلم «ناتور دشت»

يك سوءتفاهم ژانري

ليلا ايرانپور

در نشست خبري جشنواره فيلم فجر سال گذشته، محمدرضا خردمندان، كارگردان فيلم «ناتور دشت» فيلم خود را نه يك اثر معمايي، بلكه يك «تريلر روان‌شناختي» معرفي ‌كرد. بايد ديد با توجه به ويژگي‌هاي اساسي اين ژانر، ادعاي فيلمساز قابل پذيرش است يا خير؟ 
ناتوردشت بازآفريني ماجراي نجات دختربچه اهل روستاي كلاله از دست ربايندگان با كمك مردم است. فيلمساز در ميان واقعيت داستان كه شلوغ و گاه بدون ساختار دراماتيك است، براي دوري از يك بازسازي گزارشي، داستاني از درون داستان بيرون ‌كشيده و سعي ‌داشته معنايي پنهان از بطن اين رويداد كشف ‌كند. داستان متولد شده از واقعيت، به دليل آگاهي تماشاگر از پايان به واسطه رسانه‌ها ناچار است به جاي نمايش «چه اتفاقي» خواهد افتاد، بر «چرايي» و «چگونگي» رخداد تمركز كند. فيلم براي تصوير چرايي ربوده ‌شدن و چگونگي نجات كودك از يك الگوي كلاسيك و رايج در ساختار تريلر روان‌شناختي پيروي ‌مي‌كند و آن طرح مثلث قرباني، كسي كه آسيب‌ديده يا در معرض خطر است (يسنا دختربچه ربوده شده)؛ مجرم، منبع تهديد، عامل خشونت يا بحران (آيهان، كارگر پرورش اسب احمد پيران) و كاراگاه/ روانكاو، شخصيت ناظر يا مداخله‌گر كه مي‌كوشد ماجرا را رمزگشايي يا مهاركند (احمد پيران محيط‌بان و سرتيم جست‌وجو) است. 
اين مثلث روابط به عنوان الگوي بنيادين، هسته مركزي تعليق و كشمكش را مي‌سازد و در چندين ژانر مانند ژانر كارآگاهي همپوشاني دارد؛ هدف و كاركرد آن در هر ژانري متفاوت است و كليد تمايز آن در نوع تعامل اضلاع و منبع تعليق نهفته. اين سه ضلع كمك ‌مي‌كنند تا تنش فيلم در سه سطح ساخته‌ شود: تنش بقاي فردي (قرباني)، تنش انگيزه مجرمانه (مجرم) و تنش تحليل يا پيگيري (روانكاو يا پليس)؛ بر اساس اين سه نقش مي‌توان ساختار تنش، روايت و انتقال اطلاعات به مخاطب را تنظيم ‌كرد و تماشاگر را ميان اضلاع حركت‌ داد، اما كاربرد اين الگو به تنهايي پاسخگوي خلق تريلر روان‌شناختي نخواهد بود. 
ناتور دشت هيچ استراتژي هوشمندانه‌اي براي كنترل اطلاعات ميان مخاطب و اضلاع سه‌گانه خود ندارد. فيلم‌هاي موفق به‌ويژه در تريلر روان‌شناختي، بر پايه كنترل اطلاعات ساخته ‌مي‌شوند، آنها تصميم ‌مي‌گيرند «چه اطلاعاتي» در «چه زماني» و «به چه شكلي» به مخاطب داده‌ شود تا واكنش عاطفي مورد نظر ايجاد گردد. در همان پرده نخست فيلم، بعد از افشاي هويت رباينده كودك، بزرگ‌ترين قانون تريلر روان‌شناختي يعني «تمركز بر ذهنيت و انگيزه پيچيده مجرم» نقض‌ مي‌شود. انگيزه‌هاي واقعي مجرم در چنين ژانري بايد پله پله و از لايه‌هاي زيرين شخصيت مانند تروماهاي كودكي، اختلالات رواني و... بيرون بيايد، دلايلي كه ريشه در ناخودآگاه دارند و دقيقا همان موتور محركه داستان خواهند بود. در اين فيلم، رباينده فردي عادي، بدون پيشينه عميق رواني با انگيزه‌هاي سطحي مانند پول و عشق است كه تمام عناصر روان‌شناختي را از بين ‌مي‌برد.
 استفاده از تيك حركتي ساده (پلك ‌زدن مكرر) و عادت‌هاي عصبي (جويدن ناخن) به عنوان زبان بصري در خلق و پرداخت ابعاد روان‌شناختي شخصيت مجرم، در چنين ژانري كافي نيست. اگر كارگردان اثر قصد دارد از رسيدن به پول و در نتيجه به عشق 10 ساله، به عنوان استعاره از امري عميق‌تر مانند كسب احترام و اعتبار در جامعه روستايي كه هيچ كس اعتياد و گذشته آيهان را از ياد نبرده است، استفاده‌كند. اين امر به دليل پرداخت ضعيف شخصيت‌ها و تعاملات اضلاع براي مخاطب قابل‌ دريافت نيست. آيهان مورد اعتماد احمد پيران و اهالي روستاست. احمد خانه و زندگي خود را به آيهان مي‌سپارد، دكتر بدون نسخه به آيهان قرص خواب مي‌دهد و تنها پدر دختر محبوبش مخالف اوست. چنين انگيزه‌اي شخصيت را به يك وسيله براي پيشبرد پلات تقليل ‌مي‌دهد، نه يك انسان با تناقضات و عمق رواني. خلق اين شرور كليشه‌اي امكان همذات‌پنداري و گرفتاري مخاطب در دوگانگي اخلاقي نسبت به او را سلب‌ مي‌كند و با از بين ‌بردن قابليت‌هاي دراماتيك، مانع دستيابي به يك تراژدي بزرگ انساني مي‌شود. 
از طرفي در ضلع قرباني، شخصيت يك دختربچه است و همين مساله تنگناي لازم براي اقدام به جرم از طرف آيهان را مهيا ‌نمي‌كند. مخاطب در مورد آزار كودك به راحتي با انگيزه‌ها كنار نمي‌آيد و قرباني كودك همواره از حساس‌ترين و پيچيده‌ترين مرزهاي اخلاقي و دراماتيك در سينماست. آيهان كه با خودخواهي قصد دارد دختربچه‌اي را فداي رسيدن به خواسته‌اش كند، نمي‌تواند مانند يك قرباني شرايط جامعه نظير فقر و... نمايش ‌داده ‌شود؛ فيلمساز نيز نتوانسته مخاطب را از همدلي به درك مجرم سوق‌ بدهد، زيرا در جهت كشف معناي پنهان درون واقعيت و افزودن لايه‌هاي اجتماعي و سياسي به اين رابطه، شخصيت احمد پيران را به عنوان جايگزين كاراگاه در مقام مداخله‌گري كه نماد طبقه تصميم‌گيرنده در جامعه است، قرار داده.
 احمد كه ناجي حيوانات منطقه و دستگير روستاست، چاهي زير خانه‌اش دارد كه در غفلت او، مكاني براي جرمي هولناك شده و مجرم كسي نيست جز كارگرش. فيلمساز در تقلاي توضيح انگيزه رباينده در ارتباط با عملكرد اشتباه احمد، به نظر درحال توجيه عمل اوست و قصد دارد مقصر اصلي را جامعه بداند. 
 «تقابل ذهن‌ها» يكي ديگر از ويژگي‌هاي اساسي تريلر روان‌شناختي است كه اغلب بين دو ذهن هوشمند مجرم و كارآگاه رخ‌ مي‌دهد و به نبردي بر سر كنترل، فريب و شكستن اراده طرف مقابل بدل‌ مي‌شود، در اين فيلم تقابل ذهني ميان آيهان و احمد ديده ‌نمي‌شود، بلكه تعليق مبتني بر عمل (تعقيب و گريزهاي فيزيكي براي يافتن كودك و درگيري نهايي) است، نه روان (شك و ترديد ذهني)، اين جنس تعليق به اكشن / ماجراجويي تعلق ‌دارد.
در تريلر روان‌شناختي به سبب تكيه بر درونيات، راوي غيرقابل ‌اعتماد است؛ گاه مجرم است كه به دلايل مشكلات رواني، نمي‌توان به صحت مشاهداتش اعتماد كرد. راوي ناتور دشت «داناي كل» است و مخاطب علاوه‌ بر اينكه به پايان ماجرا واقف است، بيشتر از شخصيت‌ها مي‌داند، اين انتخاب لذت كشف و شگفتي را در مخاطب از بين ‌مي‌برد و او را از ورود به فرآيند پيچيده و پرچالش حل ماجرا دور مي‌كند. زاويه ديد محدود در اين فيلم، با ايجاد محدوديت اطلاعات، مي‌توانست موجب تعليق گردد، زيرا در كشف اطلاعات و حل معما همراه با شخصيت؛ شك، ترس و بن‌بست‌هايش به بيننده منتقل‌ مي‌شد. 
مورد ديگر «ايجاد تنش» در روايت داستاني و بصري است كه در سينما با دو روش به كار برده‌ مي‌شود: 1- ساعت در حال شمارش معكوس (Ticking Clock) كه يادآور نظريه بمب زير ميز هيچكاك است.  به اين معنا كه مخاطب مي‌داند زمان براي نجات كودك محدود است و نمي‌داند اين نجات با چه هزينه عاطفي و انساني انجام‌ خواهد ‌يافت. 2- انباشت عاطفي (Emotional Build-up)، فرآيندي كه فيلمساز احساسات  مخاطب  را به تدريج بالا مي‌برد تا در نقطه‌اي معين يك انفجار احساسي يا  اوج دراماتيك بسازد كه در فيلم بسيار بي‌رمق  است. 
فيلم علاوه‌ بر اركان داستاني در سبك روايي و بصري نيز از تريلر روان‌شناختي دور است. دوربين در اين ژانر، بايد يك روانكاوي باشد و با استفاده از نماهاي كلوزآپ و اكستريم كلوزآپ كوچك‌ترين حالات و تغييرات چهره شخصيت‌ها را نمايش ‌بدهد تا بيننده به دنياي دروني شخصيت راه ‌يابد. در ناتور دشت دوربين شايد به جهت ملاحظات بي‌طرفانه از شخصيت‌ها فاصله‌ دارد كه سبب فاصله بيننده از عمق و ماندن در سطح رويدادها شده است. همچنين فقدان نماهاي لانگ براي نشان ‌دادن عمق فاجعه، اضطراب جمعي و درماندگي جست‌وجوگران در برابر موقعيت و محيط، ناتوان در ايجاد فضاسازي رواني، حس سنگين و نفسگير يك داستان روان‌شناختي است. 
ادعاي كارگردان يك سوءتفاهم رايج است، افراد بسياري فيلم‌هايي با مشكل رواني در حاشيه را روان‌شناختي مي‌نامند، در حالي كه تريلر روان‌شناختي يك ژانر شديدا خاص و فني است كه تمام ويژگي‌هاي داستان‌گويي آن بايد در خدمت كاوش در اعماق تاريك ذهن انسان باشد. به دليل نقص مشخصه‌هاي پايه‌اي ژانر تريلر روان‌شناختي در روايت داستاني و بصري فيلم، نمي‌توان آن را در اين ژانر پيچيده و عميق جاي ‌داد. شايد بهتر بود فيلمساز در برخورد با داستان واقعي براي يافتن هسته دراماتيك از خود مي‌پرسيد: كدام بخش اين ماجرا جهاني و احساسي است؟ آن زمان ممكن بود با خلق يك پرتره اجتماعي و نمايش حضور انسان‌هايي متفاوت با هدفي مشترك كنار يكديگر كه اتحادشان نجات‌دهنده يك زندگي است، موفقيت بيشتري مي‌يافت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون