• 1404 يکشنبه 11 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6179 -
  • 1404 يکشنبه 11 آبان

ناتور دشتي، بسيار دورتر از دشت سالينجر

عدنان شاه طلايي

ناتور دشت، نوشته مشترك محمد رضا خردمندان وحميد اكبري خامنه با ضرباهنگ آهسته‌اي، اضطرابي در دل يك روستا به وجود مي‌آورد و مخاطبان رادرگير بحران خاموشي مي‌كند كه به جاي انفجار، باسكوت فرو مي‌پاشد. در اين اثر بي‌آنكه سازندگان بگويند، شاهد نوعي اداي احترام به ناتور‌دشت سالينجر در متني دور افتاده هستيم. گويي شخصيت اصلي اثر، احمد پيران بابازي «هادي حجازي فر» حالا وارث بي‌نام همان دغدغه انساني است. اما دراقليتي متفاوت، بالهجه‌اي ديگر مايل است شاهد بازي بچه‌ها در دشت باشد و مراقب آنان، ايده‌اي كه در فكر «هولدن كالفيلد » نوجوان كتاب «ناتور دشت » سالينجر است. اين نام اگرچه آشناست، اما بي‌گمان مسير مستقلي دارد، مسيري كه استعاره‌اي از نگهباني انسان و نسبت او باجامعه و طبيعت دارد. درمركز روايت، احمد پيران شخصيتي استكه حجازي‌فر او را به شكلي تاثيرگذار بازي مي‌كند. احمد در آستانه بازنشستگي قرار بود سال‌ها پيش از اين، ديگر لباس محيط‌باني را از تن بيرون آورد و به زندگي آرام‌تري بپردازد، اما وقتي خبر گم شدن يسنا مي‌رسد، هيچ چيز مانند قبل نخواهد بود. او وظيفه حرفه‌اي خودرا برمي‌گزيند، مسووليتي كه نه‌تنها كاري است كه وظيفه  اخلاقي  و  ضروري  است.
دركنار احمد، ايهان با بازي «ميرسعيد مولويان» يكي از شخصيت‌هايي است كه تضاد‌ها را نمايان مي‌كند؛ جواني كه شايد در ابتدا اميدي باشد به همراهي وكمك. افشاگري‌هاي تدريجي در مسير جست‌وجو چهره پيچيده‌تري از او نشان مي‌دهند. نقش مكمل ايهان، تعاملش با احمد پيران است، اين تعامل نه فقط در يافتن يسنا، بلكه در كشمكشي دروني در مواجهه باترس، تقصير ومسووليت است. بازي مولويان در نقش ايهان باعث مي‌شود مخاطب در مراحل پيش روي داستان، غافلگيري‌هايي  را  تجربه كند. 
ديگر بازيگران -  شبنم قرباني، علي مصفا، بابك كريمي و حضور كوتاه سعيد آقاخاني نيز، درفضا‌سازي داستان سهم دارند. همچنان كه نقش‌هاي فرعي زنان و مردان روستا، گفت‌وگوها واعتراض‌هاي بي‌واسطه مردم، كمك مي‌كنند تصوير كلي جامعه محلي زنده‌تر ديده شود. اين نقش‌ها اگرچه كمتر در مركز قرار مي‌گيرند، ولي تضاد ديدگاه‌هاي مردم، كليشه‌ها، ترس‌ها واميدها را انعكاس مي‌دهند، مثلا ترس مادر يسنا كوچولو، اميدواري پدرش، شك وترديد برخي از اهالي، همه اجزايي‌اند كه بايد  ديده شوند. 
 مايلم به چشم‌نوازترين مولفه‌ها كه بافضاي داستان همسويي مي‌كند، از فيلم‌برداري و نما‌گيري طبيعي اشاره كنم؛ نماهاي وايد دشت‌هاي بي‌پايان گلستان، خطوط نوار سبز زراعت، سايه‌هاي بلند در غروب، پركشيدن پرندگان، وزش باد درميان علف‌ها، هركدام حس آزادي و درعين حال احساس خطر وگمگشتگي رابه مخاطب منتقل مي‌كنند. غروب وقتي پرتو نور به شكلي جادويي برزمين مي‌پاشد؛ گاه  به صورتي معنا‌دار برچهره شخصيت‌ها تمركز مي‌كند، تا لحظه‌اي دروني را ثبت كند. چهره پدر كه چشم‌انتظار است، مادر كه لرزش صدا دارد، احمد درسكوت تصميم مي‌گيرد. موسيقي متن «ناتوردشت»  باملايمت و دقت هماهنگ شده است با تصاوير؛ ملودي‌هاي نرم، گاه ملال‌آور، گاه اميدبخش در اين ساختار، جا مي‌افتد. روايت به گونه‌اي است كه تنش به تدريج بالا مي‌رود؛ از گزارش اوليه گم شدن يسنا تا واكنش اهالي و جست‌وجوي گسترده، هيچ يك از مراحل كوتاه گرفته نشده‌اند؛ فيلم زمان كافي مي‌دهد به تبديل دروني شخصيت‌ها، به تامل و‌ پرسش. به‌رغم اين، البته برخي از سكانس‌ها‌ي اثر به ويژه بخش‌هايي كه بر زندگي روزمره اهالي دارد، كند وكشدار شده‌اند؛ گويي داستان پيش آمدن حادثه ‌را بيشتر نشان مي‌دهد تا نهايتا تاثير آن را در عمق روان شخصيت‌ها.
 فيلم «ناتور دشت» نه صرفا يك روايت از گم شدن دختر‌بچه‌اي در طبيعت، آنچه در فيلم جاري مي‌شود بيش از هرچيز، تجربه‌اي حسي، ديداري و دروني است، تجربه‌اي از گم شدن، نه فقط درجنگل كه در ضمير انساني در خاطره و در ترس‌هاي ريشه‌دار ما. از فراموشي  وخاموشي است. 
ساختار روايي فيلم ، آگاهانه برپايه تعليق پي‌ريزي شده است. داستان ساده به نظر مي‌رسد، دختر بچه‌اي در دل گلستاني مه‌آلود ناپديد مي‌شود. اما فيلمنامه يك‌كودك، كشف وجوه پنهان درون انسان‌ها در مواجهه با فقدان است. فيلم با تاخير در دادن اطلاعات و امساك در ارائه جزييات كليدي، تماشاگر را در وضعيتي از ندانستن قرار مي‌دهد؛ همان‌گونه كه شخصيت‌هاي داستان نيز دچار ندانستن‌اند، اين ناداني ميان شخصيت و تماشاگر، بستري براي مشاركت رواني تماشاگر درجست‌وجو ست، او ‌نه‌تنها ناظر كه همراه ‌ و هم مسير  با اضطراب است.
ياد‌آور مي‌شوم فيلم ازفرم كلاسيك سه پرده‌اي فاصله مي‌گيرد و به ساختار پاره‌پاره‌اي گرايش دارد كه هرفصل، بيشتر از آنكه گره‌گشايي كند، پرسش مي‌افكند. درست همانند مسيرهايي تو در توي جنگل. فيلمبرداري « ناتور دشت » نه تزيين داستان كه بدل به خود داستان مي‌شود. قاب‌هاي گسترده و ثابت از درختان انبوه، مه خفه‌كننده صبحگاهي و ريزش نور از لابلاي شاخه‌ها و برگ‌ها، چيزي فراتر از پس‌زمينه‌اند. جنگل صرفا مكان وقوع رويداد نيست، خودش يك شخصيت است، مرموز، دور و از همه مهم‌تر، بي‌تفاوت. نگاه دوربين با فاصله و با مكث، با تاكيد بر سكون وتكرار، ترس را نه از بيرون بلكه از درون القا مي‌كند. اين فرم تصويري، به زيبايي بامضمون فقدان وترس از گم شدن، گره خورده است. اين حركت‌هاي « تراك يا پن» دوربين حال وهوايي شاعرانه به « ناتور دشت » مي‌دهد؛ انگار فيلم‌ مرز باريكي ميان واقعيت و كابوس حركت مي‌كند. تصوير، مخاطب را وادار مي‌كند كه بايستد نگاه كند، ودر خلأ سكوت صداهايي بشنود كه گفته نمي‌شوند.
از نظر مضموني «ناتوردشت » چيزي بيش از گم شدن يك كودك را دنبال مي‌كند. هرچند جست‌وجو براي يافتن يسنا  ستون دراماتيك ماجراست، اما رفته‌رفته درمي‌يابيم كه شخصيت‌هاي بزرگسال نيز به نوعي گمگشتگي ذهني و عاطفي گرفتارند. مادر يسنا باخاطره‌اي سركوب شده ديرينه، ‌پدر در انجماد احساسي فرورفته‌اند. اهالي روستا هركدام از چيزي حرف مي‌زنند، انگار كه دانسته‌اند اما وانمود مي‌كنند كه نمي‌دانند. خود يسنا اگرچه حضور فيزيكي محدودي دارد اما سنگ‌بناي همه بار عاطفي فيلم است. او نماينده معصوميت دست نخورده و شايد حتی نمادين است؛ چيزي مانند نبود ايمان، صداقت و گذشته‌اي پاك. «ناتور دشت » تجربه‌اي ناب از سينماي تأمل‌گراست كه در هياهوي آثار سينمايي هيجاني امروز، باسكوت و مكث، حرف‌هاي عميق زيباشناسانه و تصاوير مينيمال.  پر از لايه  با   بازي‌هاي كنترل  شده. 
اين اثر، ما را يادآوري مي‌كند كه گاهي، چيزي كه گم مي‌شود نه در بيرون كه در درون‌ماست و به ما تعلق دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون