• 1404 دوشنبه 12 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6180 -
  • 1404 دوشنبه 12 آبان

نخستين ايلخان بختياري (حسين‌قلي‌خان دوركي)

اميد سلحشوري

پس از مرگ محمدتقي‌خان، از نفوذ شاخه چهارلنگ ايل بختياري كاسته شد و در نهايت حسين‌قلي‌خان پسر بزرگ جعفرقلي‌خان دوركي و بي‌بي‌شاه‌پسند بختياروند از شاخه هفت‌لنگ‌ به قدرت و رياست ايلخاني بختياري رسيد. ابوالفتح‌ اوژن بختياري در مورد چگونگي به قدرت رسيدن حسين‌قلي‌خان نوشته است: «حسين‌قلي‌خان پسر بزرگ جعفرقلي‌خان با كمك برادران و عده معدودي از طرفداران خود كه بيشتر از طايفه احمدخسروي و بزرگان اين قوم بودند در مقابل كلبعلي‌خان عم خود قد مردانگي را برافراشت و به مقابله پرداخت. حسين‌قلي‌خان، گذشته از آن طعنه‌ها و حقارت‌هايي كه از عموزاده خود ابدال‌خان مي‌ديد بيشتر روح حساس و بلندپرواز او را رنج مي‌داد و با خود مي‌گفت پدر ما كشته شد رياست ايل را عمو به عهده گرفت و اسما تحت سرپرستي او قرار گرفتيم و چون نمي‌خواهد زنده بمانيم و روزي مدعي او و پسرش بشويم مسلما چشم ديدن ما را ندارد پس جز بيچارگي ديدن و سختي كشيدن در محيط خانوادگي عمو نتيجه ديگري براي ما مترتب نيست، بايد فكري كرد. اينها بود افكاري كه در مخيله حسين‌قلي‌خان خطور مي‌كرد و بالاخره موجب شد كه قد مردانگي را علم نمايد و با عموي خود از در ستيزگي و احقاق حق برآيد. چون حسين‌قلي‌خان مردي عاقل و عاقبت‌انديش بود، نمي‌خواست به اصطلاح بي‌گدار به آب بزند و موضوعي كه بيشتر او را ناراحت مي‌كرد، اين بود كه چون كلبعلي‌خان مورد لطف و محبت منوچهرخان معتمدالدوله بود و در اين موقع هم كه براي از بين بردن محمدتقي‌خان چهارلنگ و دستگيري او والي بالاستقلال كليه نواحي جنوب غربي؛ يعني كردستان و خوزستان و بختياري، شده بود بالطبع مخالفت با كلبعلي‌خان كه نماينده و طرف توجه او در بختياري بود مخالفت با دولت قلمداد مي‌شد و بالاخره خود و برادرانش در نظر معتمدالدوله ياغي و متمرد جلوه‌گر مي‌گرديدند و در واقع همين‌طور هم شده بود چون نزد والي حسين‌قلي‌خان را نيمه ياغي قلمداد نموده بودند از اين نقطه‌نظر بود كه حسين‌قلي‌خان تصميم گرفت امامقلي‌خان و رضاقلي‌خان برادران خود را در محل بگذارد و شخصا نزد معتمدالدوله كه در آن موقع در حوالي شوشتر چادر زده بود، برود شايد كدورتي را كه در نتيجه مخالفت و كشمكش با كلبعلي‌خان در دل والي ايجاد شده از ميان بردارد... والي از ابتدا با حسين‌قلي‌خان چنانكه روش سياسي او بود از در مسالمت و نرمي درآمد و مي‌خواست به اصطلاح او را خام کند و رفته‌رفته با به چنگ آوردن ساير برادران و اتباع او همگي را از ميان بردارد و تلافي بدرفتاري با كلبعلي‌خان نماينده خود را در بختياري بنمايد، ولي از آنجايي كه حسين‌قلي‌خان با پاي خود به حضور رفته بود و عذر تقصيرات را آن‌ هم با بياني بسيار منطقي و حق به جانب خواسته بود، موجب شد كه آتش كينه والي را تا حدي فرونشاند و كم‌كم محبت او را نسبت به خود جلب کند. طرز برخورد حسين‌قلي‌خان با معتمدالدوله طوري بود كه بالاخره توانست او را وادار نمايد كه از گذشته‌ها صرف‌نظر كند و مورد عفو كامل قرار بگيرد. در هر حال، موقعي كه حسين‌قلي‌خان در واقع پيش يك ‌نفر پناهنده در دستگاه معتمدالدوله به سر مي‌برد، اتفاقاتي رخ داد كه موجبات ترقي و پيشرفت او را در دستگاه والي فراهم كرد. به علاوه چون جواني بلندبالا و خوش سيما بود رفته‌رفته در روحيه اطرافيان والي نيز نفوذ و رسوخ خاصي پيدا كرد و محبت و احترام همه را نسبت به خود جلب كرده بود. اتفاقي كه بيشتر موجب شهرت و ترقي [حسين‌قلي‌خان] گرديد، اين بود كه والي اسبي داشت از نژاد عرب كه بي‌نهايت به آن علاقه‌مند بود شبي سروصدايي در اردوگاه بلند شد و خبر آوردند كه اسب مخصوص حضرت حكمران را عربي به سرقت برده و به سرعت فرار كرده است. حسين‌قلي‌خان كه در آن موقع شب در چادر خود نشسته بود و به آينده نامعلومي مي‌انديشيد و توفاني از احساسات و افكار مختلفه در سر او برپا شده بود بر اثر همهمه و هياهو بيرون دويد و همين‌ كه از موضوع دزديده شدن اسب والي مطلع گرديد بدون درنگ به اسب خود كه نزديك چادر بسته شده بود، سوار شد و به دنبال دزد حركت نمود. خوشبختانه چون به وضع صحرا و كوه و دره آشنايي داشت و مسير دزد را مي‌دانسته است طولي نمي‌كشد كه به دزد عرب مي‌رسد و از پشت سر او را نهيب مي‌كند. مرد عرب از ترس و به خيال اينكه عده‌اي او را تعقيب مي‌كنند از اسب به زمين مي‌جهد و براي نجات خود آن را رها مي‌كند و به طرف دره‌اي سرازير مي‌گردد. 
حسين‌قلي‌خان هم فوري اسب را مي‌گيرد با سرعت به مقر حكومتي مراجعت مي‌نمايد. مراجعت حسين‌قلي‌خان با اسب موقعي بوده است كه هوا كاملا روشن شده و خبر دزديده شدن اسب و رفتن حسين‌قلي‌خان در تعقيب سارق به معتمدالدوله رسيده و او هم با عصبانيت تمام در مقابل چادر خود به انتظار ايستاده بوده است از ديدن حسين‌قلي‌خان و پس آوردن اسب بي‌اندازه خوشحال مي‌شود و از همان موقع حسين‌قلي‌خان در ازاي اين خدمت و جوانمردي در رديف مقربين و جزو خاصان معتمدالدوله در مي‌آيد و روز به روز كار او در خدمت اين مرد بالا مي‌گيرد تا حدي كه انيس و جليس شبانه‌روزي او مي‌شود و به لقب ناظم نيز مفتخر مي‌گردد... كم‌كم نبوغ و كارداني حسين‌قلي‌خان او را در نظر منوچهرخان معتمدالدوله جواني لايق و فعال و در عين حال دولت‌خواه جلوه‌گر ساخت و چون مي‌دانست كه به زودي دوران حكومتي او در نواحي بختياري و خوزستان سپري مي‌گردد و ديگري به جاي او به والي‌گري معين مي‌شود به فكر افتاد كه حكومت و مسووليت منطقه بختياري را به حسين‌قلي‌خان واگذار نمايد و به اين ترتيب جبران خدمات او را بنمايد، ولي سن كم و جواني او ترديدي براي والي ايجاد كرده بود؛ زيرا حسين‌قلي‌خان در اين موقع دوران بيست‌وچهار سالگي را مي‌گذرانده است، اما همين‌ كه از موضوع و قصد والي به ‌وسيله دوستانش اطلاع پيدا كرد روزي كه او را در نهايت خوشحالي و به اصطلاح سرحال ديد چنين به عرض رساند: در صورتي كه صلاح بدانيد عموي پيري دارم كه بسيار مرد مجرب و دولتخواهي است او را به حكومت بختياري تعيين کنید و دستخط نيابت حكومت و مسووليت منطقه را نيز به چاكر بدهيد. والي از اين پيشنهاد عاقلانه كاملا خوشحال شد و همين‌طور هم عمل كرد؛ زيرا با تعيين پيرمردي به حكومت بختياري، اولا: كلبعلي‌خان و اتباع او و حتي ريش‌سفيدان و كلانتران طوايف مخالفتي نخواهند كرد. ثانيا: حسين‌قلي‌خان را هم به اين ترتيب راضي كرده است. بنابراين دستور داد حكم‌ها را به همين قرار صادر کردند و حسين‌قلي‌خان با موفقيت كامل به سمت بختياري رهسپار شد. بايد دانست مدتي را كه حسين‌قلي در نزد معتمدالدوله به فعاليت مشغول بود برادرانش هم در محل به دستياري و كمك ريش‌سفيدان و كلانتران به‌‌خصوص ملاعالي سابق‌الذكر و عده‌اي ديگر از بزرگان طايفه احمدخسروي به فعاليت و زمينه‌سازي دامنه‌داري دست زده و سران ايلات و طوايف را با خود همراه كرده بودند و طوري زمينه از هر لحاظ آماده شده بود كه به مجرد بازگشت حسين‌قلي‌خان همه سران بختياري دور او جمع شدند و رسما او را به حكومت بختياري شناختند.»  «دخالت دولت» مهم‌ترين عاملي بود كه حسين‌قلي‌خان را روي كار آورد؛ زيرا اگر دولت، محمدتقي‌خان قدرتمندترين مرد بختياري را از ميان بر نمي‌داشت، احتمالا حسين‌قلي‌خان به قدرت نمي‌رسيد. همچنين اگر دولت، حسين‌قلي‌خان را به عنوان والي بختياري منصوب نمي‌كرد، او نمي‌توانست به اين منصب دست يابد. بنابراين مي‌توان گفت دخالت دولت باعث روي كار آمدن حسين‌قلي‌خان شد. همان‌طوري كه سرانجام به ‌وسيله دولت از ميان برداشته شد. ايجاد امنيت در بختياري و از بين بردن راهزنان و سركشان از مهم‌ترين دستاوردهاي حسين‌قلي‌خان بود. وي در نامه‌اي به ناصرالدين‌شاه در مورد سركوب كردن اشرار و برقراري امنيت نوشته است: «بختياري را با آن شرارت مثل رعيت لنجان نموده‌ام. 30 سال ماليات از بختياري گرفته، داده‌ام. مفاصاحساب در دست، 31 قِران باقي ندارم. سالي شش ‌ماه در سرحد اصفهان مي‌آيم و مشغول نظم بختياري و وصول ماليات آن هستم. شش‌ ماه ديگر را در عربستان [خوزستان] و لرستان در ركاب حكومت خدمت مي‌كنم. با سوار و تفنگچي در هواي گرم عربستان از خود زحمت و ضرر را متحمل مي‌شوم، البته به قدر پانصد نفر اشرار اعراب به دست بختياري به قتل رسيده صد نفر بختياري در جنگ اعراب كشته شده است.» ايزابلا بيشوپ در مورد ويژگي‌ها و اقدامات حسين‌قلي‌خان نوشته است: «حسين‌قلي‌خان ظاهرا مردي روشنفكر و حاكمي قدرتمند و توانا بود. دزدي و راهزني را با دست‌هاي نيرومند خود مهار كرد و مشتاق بود كه راهي براي مبادلات تجاري بين محمره [خرمشهر] و شوشتر و اصفهان كشيده شود و از قبل نيز با آقاي مكنزي صاحب يكي از شركت‌هاي با نفوذ خليج فارس طي يادداشتي قول داد كه خود او امنيت كاروان‌هايي را كه در قلمرواش عبور مي‌كنند، به عهده بگيرد و چنانچه دستبرد به مال‌التجاره آنان وارد شود، شخصا خسارت كشتيراني كارون را نيز خريداري كند و يكصد راس قاطر نيز براي حمل محمولات تجاري بين شوشتر و اصفهان نيز در اختيار شركت موصوف بگذارد». حسين‌قلي‌خان با تمام خدمات و اقدامات شاياني كه انجام داده بود، سرنوشت شومي داشت. خان ايلخاني در ۲۷ رجب ۱۲۹۹ قمري برابر با 24 خرداد 1261 شمسي، هنگامي كه در اصفهان مهمان ظل‌السلطان بود، توسط او ناجوانمردانه مسموم شد. ظل‌السلطان در اين مورد نوشته است: «برويم به سر ختام عمل حسين‌قلي‌خان بيچاره... در اينكه در عمل حسين‌قلي‌خان، خجلم و سرافكنده و اين‌ لكه مي‌دانم تا دامن قيامت در دامن عصمت من است آن اين شد، به اين شدتي كه عموي بي‌انصاف من براي او و من تقصير شمرده بود و با قلم زهرآلودش مطالب و جعليات بافته بود. اين به آن شدت‌ها تقصير نداشت، قدري ساده بود. يكي، دو كاغذ به خط خودش به حاجي معتمدالدوله نوشته بود كه آنها را يك درجه- اگر نگوييم خبط كرده بود- اسباب تقصيري مي‌شد. حالا تقدير آسماني يا مكافات عمل- كه او بسيار از اين كارها كرده بود به‌طور يقين- يا سوء تدبير من يا اطاعت حكم پدر و پادشاه وقت يا اينكه ظل‌السلطان ديد مقام خيلي نازكست، نشد به شست‌وشوي خون او دامن عصمت خود را پاك كند و دشمن پست خود را دروغگو درآورد و خون چندين هزار نفر ريخته نشود؛ زيرا كه اگر حسين‌قلي‌خان كشته نمي‌شد، حتما خون‌هاي زياد ريخته مي‌شد». البته ظل‌السلطان مراسم تشييع جنازه با شكوهي براي ايلخاني ترتيب داد. روزنامه ايران در اين باره نوشته است: «بعد از فوت حسين‌قلي‌خان ايلخاني بختياري محض احترام آن مرحوم به حكم نواب اشرف والا ادام‌الله‌اقباله‌العالي تمام اهالي نظام و معارف و اعيان و غير هم به تشييع جنازه او حاضر شده، نعش او را محترما برداشتند.» خسروخان سردار ظفر بختياري در مورد علت كشته شدن پدرش نوشته است: «پدرم را گفتند دعوي شاهي دارد و بدين جرم كشتند، ولي خدا گواه است تنها گناه او اين بود كه به قاجاريه به‌ويژه ظل‌السلطان پول نمي‌داد و چاپلوسي نمي‌كرد.» اگرچه حسين‌قلي‌خان به دست ظل‌السلطان كشته شد، ولي به راحتي نمي‌توان از نقش فرهاد ميرزا معتمدالدوله در كشته شدن وي چشم‌پوشي كرد. بي‌بي‌مريم بختياري، دشمني معتمدالدوله با پدرش را بر سر «تفرقه قلعه قشقايي» مي‌داند، اما غفار پوربختيار با بررسي اسناد و منابع مختلف، علت روشني را براي دشمني و اختلاف اين دو نفر نمي‌يابد، هر چند احتمال مي‌دهد ريشه دشمني در رقابت و قدرت ميان فرهاد ميرزا و ظل‌السلطان باشد. به ‌هر حال، با مرگ حسين‌قلي‌خان ايلخاني كه شخصيتي برجسته     و استثنايي داشت، منطقه بختياري آرامش و ثبات گذشته خود را از دست داد و حتي رهبران بعد از او اگر دستاوردي به دست مي‌آوردند با  عملكرد وي  مقايسه  مي‌كردند.
كارشناس ارشد تاريخ و دبير آموزش و پرورش

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون