انجمنهاي علمي به مثابه ميانجيهاي اجتماعي
كاركرد ميانجيگرانه مهم ديگر انجمنهاي علمي به ويژه در حوزه علوم اجتماعي، ارتباط با لايههاي پايين اجتماعي است. ارتباط با صداهاي خاموش، دنبال نميشود. در صورتي كه عميقترين امكان براي مطالعات پديدارشناسانه، شنيدن صداي اين گروههاست. در اين حوزه، انجمنهاي علمي در طراحي ساختارهاي خود، نيازمند برقراري پيوندهاي عميق با گروههاي اجتماعي فرودست و حاشيهاي هستند. پديدههايي چون خودكشي، اعتياد، مهاجرت دروني و به بيرون، ناامني رواني، تنفروشي، كار كودك و بازماندگي از تحصيل سالهاست در برابر ما قرار دارند؛ اما نهاد علم و انجمنها در برابر آنها بيپيوند و بيتداوم ماندهاند. معتقدم كنشگري ميداني و حضور در كف جامعه، شرط فهم عميق براي كمك به جامعه است. اين روش، جاي پاي زيادي در سنتهاي ديرين دارد. به هر ترتيب بازنگري در نقشهاي ميانجيگري در نهادهاي متعلق به علوم اجتماعي و به ويژه انجمنهاي علمي يك ضرورت براي پاسخ مسوولانه به جامعه است. نبايد ميانجيگري ميان نهادهاي علم و سياستگذاري متوقف بماند. گاهي مشاهده ميشود برخي كنشگران علمي در مرحله «ترويج» متوقف شده يا در چرخه پايانناپذير «نقد» باقي ماندهاند. هر چند شالودهشكني را به عنوان شرط گشودن راههاي تازه باور دارم، اما اين شالودهشكني به معناي توقف در مرحله نقد نيست. ما نيازمند بازنگري و نگاهي ساختارمند به نقشهاي ميانجيگري هستيم. صاحبنظران علوم انساني و علوم اجتماعي بهرغم همه مشكلات، سوءظنها، عدم تاييد صلاحيتها و همچنين محرومسازيهاي غيرمنصفانه از تدريس ميتوانند در قبال جامعه تلاشهايي اثربخش، افقگشا و راهگشا مبتني بر واقعيت جامعه و چگونگي ساخت قدرت داشته باشند. خوشبختي جامعه در گروی آن است كه جامعه قوي و دولت همراه و همسو داشته باشد. پرسش اصلي اين است: چگونه ميتوان اين رابطه را ـ ميان ظرفيت دولت، انسجام اجتماعي و دانش علمي ـ به توازن رساند و به پيش برد؟ در حالي كه نگارش اين يادداشت را به پايان برده بودم، از حادثه پيش آمده براي تعدادي از جامعهشناسان منتقد مطلع شدم. به نظرم مسير درست بازگشت به شيوهها و سنتهايي است كه انقلاب بزرگ ايران براي ما به جا گذاشت. مرور ميكنم مناظرههاي زندهياد شهيد بهشتي با سران حزب توده، مناظرههايي كه با گروههاي چپ تندرو كه در صدا و سيما شكل گرفت و به ياد ميآورم آموزهاي از شهيد مطهري كه معتقد بود، ماركسيسم را بايد در دانشگاههاي ايران تدريس كرد، آن هم توسط يك استاد ماركسيست! اينچنين بود كه ايده جمهوري اسلامي در آن دوران سامان يافت و پرطرفدار شد. معتقدم «مدارا» ايجاد زمينه براي بيان هرگونه نظرات است كه ميتواند نقشهاي ميانجيگري ساحت علم و نهاد علم به خصوص در حوزه علوم اجتماعي را فراهم سازد. اميدوارم كه به سنتهاي ديرين باز گرديم، با چنين روشهايي است كه ميتوانيم جامعهاي پويا، منتقد و افقگشا را تجربه كنيم.