• 1404 چهارشنبه 14 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6182 -
  • 1404 چهارشنبه 14 آبان

مقاله‌اي از پي‌ير پائولو پازوليني در سالمرگ او

قدرت پنهان فاشيسم نو در كالبد ضد فاشيسم

برگردان از ايتاليايي: زري اخلاقي

فرهنگ واقعي يك ملت چگونه تعريف مي‌شود؟ هنوزهم به گمان رايج فرهنگ ساخته فكر قشر خاصي از جامعه است. در باور اين افراد، سياستمداران، اديبان، نويسندگان، استادان و سينماگران، فرهنگ يك جامعه را شكل مي‌دهند.اساسا افرادي كه از هوش بيشتري برخوردارند.واقع امر اين‌گونه نيست ؛ طبقه حاكم بر جامعه نيز نقشي در فرهنگسازي ندارد تا بتواند از طريق كشمكش‌هاي طبقاتي آن را بر جامعه تحميل كند. حتي نمي‌توان گفت كه طبقه فرودست جامعه -كارگران و دهقانان - در شكل‌گيري فرهنگ تاثيرگذارند.فرهنگ يك ملت ادغامي‌است از فرهنگ همه طبقات جامعه و ميانگيني از همه آنها. بايد اضافه كرد كه فرهنگ يك مفهوم كاملا انتزاعي‌است و اگر قادر به تشخيص راه‌هاي شناخت آن در زندگي و واقعيت نباشيم و به ابعاد عملي آن ناآگاه بمانيم انتزاعي وغير قابل رويت باقي خواهد ماند.در ايتاليا، طي سده‌هاي متوالي تمايز ادغام و درهم تنيدگي فرهنگ‌هاي گوناگون كاملا ميسر بود اما امروزه در پي يك‌سري رخدادهاي اجتماعي، اختلافات و وجوه مشترك فرهنگي خود را به يك همگوني سپرده كه به‌طرز معجزه‌آسايي، روياي بين طبقاتي قدرت قديمي را برآورده مي‌كند.اين همگوني حاصل چيست؟به وضوح مي‌توان پاسخ داد، حاصل «قدرتي» نو.واژه قدرت را بزرگ مي‌نويسم به اين دليل كه نه ماهيتش را مي‌شناسم و نه مي‌دانم چه كساني آن را نمايندگي مي‌كنند؟ فقط مي‌دانم كه قدرت نويي در جريان است.قدرتي كه هيچ‌وجه تشابهي با قدرت واتيكان و ارتش و قدرتمندان دموكرات مسيحي ندارد.حتي اثر اين قدرت نو در صنعت هم به چشم نمي‌خورد چراكه صنعت ديگر به شمار محدودي ختم نمي‌شود و فرامليتي‌ است. بايد بگويم كه من برخي از ويژگي‌هاي اين قدرت نو را كه هنوز كامل آشكار نشده به‌خوبي مي‌شناسم چرا كه من اين وجوه مشخصه را به چشم ديده و با آنها زندگي كرده‌ام.به عنوان مثال ويژگي‌هاي اين قدرت نو در گسست از كليسا، تلاش موفقيت‌آميز در سوق دادن طبقه دهقان و مادون پرولتاريا به طبقه خرده بورژوازي و از همه مهم‌تر، وسواس و جديت مستمر در گسترش «توسعه » بر پايه ايدئولوژي لذت‌جويانه و خودبسنده: «توليد و مصرف »نمود پيدا كرده است.در گسترش قدرت نو كه در ظاهر بي‌نقص نمايان شده، نشانه‌هايي از مدرنيسم برآمده از ايدولوژي لذت‌گرايي و تسامح انسان در جا‌معه به چشم مي‌خورد كه بي‌اختيار او را به سمت و سوي مدرنيته و به نوعي لذت بردن بيشتر از زندگي مي‌كشاند.از آنجايي‌كه «مصرف‌كننده» به خودي خود دنباله رو و مطيع است شايد كاربرد واژه تسامح كاملا غلط باشد و در خصوص لذت‌گرايي، اضافه مي‌كنم كه اين ويژگي انسان را به ورطه‌اي خواهد كشاند كه تاريخ مانند آن را هرگز در خود نديده است.در هر صورت هنوز كسي اين قدرت را نمايندگي نمي‌كند و به‌دليل جهش طبقه حاكم بر جامعه پديدار شده و اگر واقعي‌تر به تعريف آن بپردازيم: «شكلي كلي از فاشيسم» است.متاسفانه اين قدرت، از نظر فرهنگي هم در ايتاليا همگوني ايجاد كرد.يك همگوني سركوبگرانه كه تحت پوشش« لذت‌گرايي» و« خوشبختي» آرام در جامعه گسترش پيدا كرد.استراتژي ايجاد تنش (بمب‌گذاري در شهرهاي مختلف ايتاليا) شايد نشانه‌اي باشد هرچند كه ذكرآن در اين خصوص بي‌مورد است.موريسيو فرارا در مطلبي كه در روزنامه‌اش به تاريخ 14/6/1974 منتشر كرده، مرا متهم به «زيبايي دوستي » مي‌كند و قصد دارد با اين اتهام مرا كنار گذاشته و حذف كند. صحيح... نگاه من به زندگي از دريچه يك هنرمند است، همان نگاهي كه بورژوازي آن را نگاه يك ديوانه مي‌خواند ولي آنجا كه نمايندگان قدرت پيشين در خصوص بودجه احزاب و مواردي مشكوك به باج‌خواهي از هم مي‌پردازند نيز خود مي‌تواند دلايل مبرهني باشد تا انسان را به مرز ديوانگي و جنون بكشاند.جنون ناشي از بي‌اعتبار شدن كامل طبقه حاكم، بي‌اعتباري كل جامعه كه جلوي چشم‌هامان حد و مرزها از بين مي‌رود، اميدواري محو و جامعه به سمت و‌سوي‌يك‌ناهنجاري مطلق كشيده مي‌شود.خاطرنشان مي‌كنم كه ديوانگان را جدي بگيريد مگر اينكه به شكل ديگري درصدد حل مشكلات باشيد يا شايد بخواهيد آنان را به‌راحتي از ميان‌برداريد.نوعي از ديوانگان هستند كه به چهره آدم‌ها نگاه مي‌كنند و رفتارشان را مدنظر مي‌گيرند، نه به اين‌‌دليل كه اين ديوانگان پيرو مكتب مثبت‌گرايي«لُمبرُزيانو» هستند بلكه به اين دليل كه زبان اشاره را به خوبي مي‌شناسند.آنها واقفند كه فرهنگ كدهاي خاصي ارائه مي‌دهد، كدها خود ايجاد رفتار مي‌كنند، رفتار به تنهايي خود يك زبان است و سرانجام در يك لحظه تاريخي، آنجا كه زبان رسمي د‌رگرو مناسبت‌ها قرار مي‌گيرد و بي‌اثر مي‌شود، درست درآن لحظه، رفتار از اهميت ويژه‌اي برخوردار مي‌شود. در بازگشت به مبحث ذكرشده پيرامون فرهنگ، اضافه مي‌كنم، امروزه دلايل محكمي در اثبات اين امر وجود دارد كه فرهنگ هر ملتي (به ويژه فرهنگ مردم ايتاليا) به‌واسطه زبان رفتاري و فيزيكي آن ملت تعريف مي‌شود تا به‌واسطه زبان رسمي كه معمولا در گرو يك‌سري از مناسبت‌هاي اجتماعي بوده و بي‌حد و اندازه ضعيف عمل مي‌كند. در اين مرحله خاص از ارتباط زبانيست كه دو رويداد به وقوع مي‌پيوندد:
 يك: جهش و دگرگوني مردم (ايتاليا) از نظر ظاهري و شخصيتي  .
دو: همسان‌سازي كامل‌شان با يك  الگوي  واحد. 
گاهي رفتار بسي فراتر از يك مد گذرا جلوه مي‌كند. رواج موي بلند تا روي شانه‌ها در ميانه دهه شصت، كوتاه كردن مو با سبيلي پرپشت، علاقه به گذاشتن كلاه تا روي چشم‌ها و تل روي سر، روياي اتومبيل فراري و پورشه در سر داشتن، دنبال كردن با دقت برنامه‌هاي تلويزيون و شناختن كامل عنوان كتاب‌ها و موزيك‌هاي پرفروش، آخرين مد لباس پوشيدن، رفتاري مالكانه با دخترهاي زيبا و در ظاهر آنان را آزاد گذاشتن... همه اينها رفتار و اعمال فرهنگي است كه به  از بين رفتن  هويت  فردي شتاب  بيشتري مي‌بخشند. 
اكنون همه جوانان ايتاليا به يك شكل عمل مي‌كنند، داراي زبان فيزيكي يكسان و به يك كلاس اجتماعي و به يك گروه واحد محدود شده‌اند.اما مساله اين‌است كه آيا اين نشانه‌هاي فرهنگي و زبان رفتاري همه طبقات اجتماعي را پوشش مي‌دهد؟ مثلا در يك ميدان شهر مملو از جوانان، ديگر كسي قادر نيست از روي نشانه‌هاي ظاهري، يك كارگر را از يك دانشجو، يك فاشيست را از يك ضد فاشيست تميز بدهد. امري كه تا 7 سال پيش تا سال 1968 هنوز امكان‌پذير بود. متاسفانه مشكلات و درگيري‌هاي ذهني روشنفكران با يك سياستمدار و افراد احزاب سياسي كاملا مغايرت دارد هرچند كه داراي ايدئولوژي واحدي باشيم. اين همه مسووليت كساني است كه حكومت مي‌كنند و اما مخالفان، آناني كه براي جامعه‌اي بر پايه ارزش‌هاي متفاوت مبارزه مي‌كنند نيز قادر نيستند يا نمي‌خواهند مسير جايگزيني نشان بدهند و راه‌حل‌هايي سازشكارانه و كم‌دوام پيشنهاد مي‌كنند. متاسفانه چپ، حزب سوسياليست ايتاليا و بيشتر حزب كمونيست ايتاليا، روز به روز بيشتر قواعد بازار سرمايه‌داري را منفعلانه مي‌پذيرد، از آن خود مي‌كند و اين گونه خود را با نظام تطبيق مي‌دهد.من، پي‌ير پايلو پازوليني از تمامي احزاب فعلي چپ تقاضا دارم در نظر داشته باشند كه به تشخيص من: اگرتوسعه اقتصادي متوقف شود يا با يك ركود مواجه گردد و در چنين شرايطي احزاب چپ از پشتيباني قدرت حاكمه شانه خالي كنند، ايتاليا به‌راحتي از هم خواهد پاشيد.  اما اگر رشد و توسعه آن گونه كه آغاز شد، ادامه يابد، بي‌شك «مصالحه تاريخي» به واقعيت خواهد پيوست كه تنها شيوه اجراي صحيح توسعه است همان طور كه برلينگوُير در نامه‌اش به كميته مركزي حزب كمونيست به آن اشاره داشت. در هر صورت همان قدر كه موريسيو فررارا با ظاهر انسان‌ها مشكل دارد من با اين عملكرد سياسي دچار مشكل هستم و وظيفه دارم دن‌كيشوت‌وار و حتي شايد به شكلي افراطي، نقد كنم. نمونه‌اي از اين مشكلات: مثلا در مطلبي كه به تاريخ ۱۰ ژوئن ۱۹۷۴ در روزنامه كوريره دلا‌سرا منتشر كردم و جنجال‌آفرين شد، اعلام كردم كه مسوول كشتار شهرهاي ميلان و بريشا را به‌خوبي مي‌شناسم. دولت و پليس ايتاليا هستند چرا كه اگر مي‌خواستند، چنين فجايعي در اماكن عمومي رخ نمي‌داد.خودم را نيزملامت مي‌كنم.اكنون شايد مضحكه عام شوم اگر بگويم ما مردان چپ نيز مسووليم؛ ما ترقي‌خواهان، ما ضدفاشيست‌ها چرا كه در همه اين سال‌ها كاري نكرديم تا «كشتار دولتي» به يك كليشه بدل نشود و همه‌چيز همان‌جا متوقف نماند تا فاشيست‌ها ديگر نباشند. تنها به محكوم كردن‌شان بسنده كرده وجدان‌مان را با خشم خود آرام ساختيم. حقيقت امر اين‌است كه برخورد ما با فاشيست‌ها (به‌ويژه جوانان‌شان) كاملا نژادپرستانه بود. شتابزده و بي‌رحمانه پذيرفتيم كه آنان سرنوشتي محتوم براي فاشيست شدن داشتند و در مقابل تقدير هر كاري بي‌فايده است. حال آنكه مي‌دانستيم انتخاب فاشيست شدن از سوي جوانان، اغلب امري تصادفي، بي‌دليل و غيرعقلاني بوده و شايد تنها گفتن يك كلمه كافي بود تا چنين نشود. اما هيچ‌يك از ما با آنان سخن نگفتيم. درهمان آغاز، آنان را نمايندگان اجتناب‌ناپذير شر دانستيم، نوجواناني 18 ‌ساله كه ازهيچ‌چيز آگاهي نداشتند و از سر يأس به اين ماجراي شوم سر سپرده‌ بودند.پير صومعه، پدر زوسيما (مراجعه به رمان برادران كارامازوف) بلافاصله توانست ديميتري كارامازوف پدركش را در ميان مراجعانش تشخيص بدهد. از جايگاهش بلند شد و د‌رمقابلش زانو زد.او اين‌كار را كرد (همان‌طور كه بعد به برادر جوان‌تر توضيح داد) زيرا مقدر شده بود كه ديميتري كارامازوف به وحشيانه‌ترين كار دست بزند، كار نفرت‌انگيزي كه تا هميشه او را متحمل عذابي اليم مي‌كرد. ما هم كمي به آن جوان يا جواناني كه در ميدان شهر برِشا بمب‌گذاري كردند، بينديشيم.اگر قدرت آن را داريد خوب بينديشيد. ما نيز نمي‌بايست در مقابل آنان زانو مي‌زديم؟ آنها فقط جواناني با موهاي بلند، سبيلي پرپشت با استيل قرن نوزدهي، كلاهي كشيده تا روي چشم‌ها، كمي متكبر و رنگ و رو پريده بودند كه مشكل حقيقي‌شان در پوشيدن لباس مد روز، داشتن يك ماشين فراري يا پورشه خلاصه مي‌شد. فرشته‌هاي احمق‌نما سوار بر يك موتور‌سيكلت با دختري زيبا كه فقط براي نمايش همراه داشتند اما مدرن، طرفدار حق طلاق، حق آزادي زنان و د‌ر كل طرفدار توسعه. بنابراين اينان جواناني بودند مانند ساير جوانان. هيچ مشخصه خاصي نداشتند و حتي اگر اراده مي‌كرديم هم نمي‌توانستيم در برابرشان به خاك بيفتيم زيرا تمايز نشانه‌هاي ارتجاع و عقب‌ماندگي در فاشيسم قديم ميسر بود درحالي كه فاشيسم نو با چهره‌اي كاملا متفاوت قدرت تشخيص را با مشكل مواجه مي‌كند.فاشيسمي كه انسان‌گرايانه و خطابي نيست بلكه عمل‌گرايانه به سبك امريكاي‌است و تنها هدفش سازماندهي دوباره و يكسان‌سازي بيرحمانه انسان‌ها  و تماميت‌خواهي جهان  است.
*مقاله دهم از مجموعه مقالات كتابي با عنوان «نوشته‌هاي دزد دريايي» از پي‌ير پائولو پازوليني كه گره‌هاي اصلي انديشه اين تحليلگر روشن‌بين را نمايندگي مي‌كند.در اين مجموعه مقاله، پازوليني، جامعه ايتالياي سال‌هاي هفتاد ميلادي را نقد كرده و با شفافيتي چشمگير آسيب‌ها و نگراني‌هايش را ابراز مي‌دارد. نويسنده و منتقدي كه تزهاي سياسي‌اش هنوز به روز و پر اهميتند .پازوليني با صراحت و بي‌پرده، جهان همگن را كه در باور او مسوول انحطاط فرهنگي جوامع  است، نقد  مي‌كند.
* *  مصالحه تاريخي: نزديكي حزب كمونيست ايتاليا و حزب دموكرات مسيحي به پيشنهاد دبير حزب: انريكو برلينگوير. توافق ميان احزاب دموكرات مسيحي و حزب كمونيست ايتاليا رويدادي بي‌سابقه در تاريخ سياسي ايتاليا پس از جمهوري بود كه مي‌توانست به‌طور عميق تعادل‌ اجتماعي و نهادي كشور را تغيير بدهد.
* * * موريسيو فررارا: ژورناليست و روشنفكر ايتاليايي و پارتيزان جنگ جهاني دوم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون